چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

جغرافیای تاریخی داراب گرد فارس از زبان پاول شواتس

جغرافیای تاریخی داراب در کتاب پاول شواتس

برای دانلود روی لینک فوق کلیک نمایید و فایل پی دی اف آنرا دانلود نمایید.

در این کتاب به شهرهای تابعه داراب گرد فارس و وسعت این کوره/ولایت می پردازد....

شهر باستانی دارابگرد

جلیل سلمان دارابی-بر مبنای مطالعات باستان شناسی و کشفیات سرمارک اورل اشتین و فرانسوا دوسه و میروشجی در دره داراب، مادوان، تل ریگی و دره فرگ، قدمت تمدن کهن داراب گرد به هزاره های ششم و پنجم قبل از میلاد-عصر سفال نخودی و مقارن با تمدن سیالک دو کاشان- می رسد.(قره چانلو- علی سامی در تمدن ساسانی،دوسه و ژورنال عراق و موزه بریتانیا)

اسناد تاریخی، داراب کیانی را فرزند بهمن فرزند اسفندیار فرزند گشتاسب و پادشاه ایران می دانند.صاحب کتاب نظام التواریخ، شهر دارابگرد را مطابق اسناد تاریخی منتسب به داراب پسر بهمن و هم عصر افلاطون، شاگرد سقراط می داند. ذبیح الله صفا در ابتدای دارابنامه بیغمی می نویسد: این داراب را که در حماسه های ملی فرزند بهمن می دانیم پدر دارای دارایان است و دارای دارایان آخرین پادشاه کیانی است.در کتاب دینکرد چهارم آمده است: دارای دارایان همه نوشته های اوستا و زند را همانگونه که زرتشت از هرمزد پذیرفته بود به دو نسخه در گنج شایگان و یکی را در دژنبشت فرمود نگهداشتن.سپیتمان در آثار الباقیه بیرونی نیز داراب شاه را پدر دارا می داند.او می نویسد: نسختی(اوستا) از وی(زرتشت) در گنجینه دارا پسر داراب شاه، نبشته به زرّ در دوازده هزار پوست گاو بود، که اسکندر مقدونی آن را هنگام ویران کردن آتشکده ها بسوخت و هیربدان را بکشت.این موضوع علاوه بر دینکرد چهارم در کتابهای ارداویرافنامه، بندهشن و کارنامه اردشیربابکان نیز آمده است.قره چانلو در جغرافیای تاریخی دارابگرد می نویسد:در دوران هخامنشیان دو طایفه پارسی کشاورز یکجا نشین به نام های گرمانی ها-پانتیادها و دروسیه ها وجود داشتند.گرمانی ها جزء ایالت پارس محسوب می شدند که همان کرمان نام شهر استان کرمان امروزی می باشد.کارمانیا بعداً به عنوان ساتراپی مستقل شد و از ایالت پارس جدا گردید.توماشک، پانتوئن-پانت را به عنوان اولین ایستگاه جاده پرسپولیس تا ماهی خوران ذکر کرده و آن را همان سیرجان در غرب استان کرمان می داند ولی هرتسفلد پانتیاسه را متعلق به محل امروزی فهلیان در غرب پارس دانسته و نوشته است که دروسیه ها نیز با محل کنونی داراب در شرق فارس مرتبط بوده اند. (کوک، شاهنشاهی هخامنشی)

در کتیبه بیستون آمده است:« داریوش شاه می گوید: این وهی یزدات با سپاه کمی از آنجا(یعنی رخا) به  پی شی یااووادا  رفت و در آنجا لشکری جمع کرده قصد  ارته وردیه  را کرد، کوهی هست نامش پرگ، آنجا جنگی شد. اهورمزد مرا یاری کرد و بفضل اهورمزد لشکر من سپاه  وهی یزدات  را شکست فاحشی داد. روز ششم ماه گرم پد  این جنگ واقع شد و سپاهیان من این  وهی یزدات را با سر دسته های همراهان او دستگیر کردند».«تِرِوِر بِرایس»، در کتاب هندبوک خود(دوهزار و نه میلادی)، پرگ(Parga)را کوهی در جنوب غربی ایران و در فارس آورده است. وی تاریخ شورش برپا شده در پارس را بین سالهای پانصد و بیست و دو و پانصد و بیست و یک پیش از میلاد مسیح می داند.

«هایدماری کخ»، ایران شناسِ آلمانی و صاحب کتاب ارزشمند از زبان داریوش که معتقداست داراب پدر شهرهای فارس می باشد، در کتاب پژوهش های هخامنشی(هزار و نهصد و نود و سه میلادی) ضمن اشاره به تاریخ شورش رخ داده در سال پانصد و بیست و یک پیش از میلاد مسیح در پارس، کوه پرگ  را به احتمال، همان فورگ(Forg) امروزی می داند.
 
«ارنست هرتسفلد» در کتاب شاهنشاهی پارسی(هزار و نهصد و شصت و هشت میلادی)، با اشاره به شورش های وهیزداته در سرزمین پارس،  پَرْگَ را همان فورگ(Parga-Forg) آورده است.«لُرد کرزن» نیز در کتاب ایران و قضیه ایران(جلد دوم)، این کلمه را Parraga و برابر با Forg و «ریچارد نلسون فرای» آنرا کوهی در پارس ذکر کرده اند.

به گزارش کتاب پارسه و برپایه پژوهشی که مهندس احمد حامی استاد دانشگاه تهران درباره راههای باستانی ایران در عهد هخامنشی انجام داده برخی راهها از پازارگاد و تخت جمشید و شیراز منشعب می شده که یکی از آنها « راه جنوب شرقی» بود است.وی در باره محل این راه می نویسد: «راه جنوب شرقی: نزدیک سد بهمن در کوار از راه جنوبی جدا می شده پس از گذشتن از آبادشاپور(علی آباد امروز) و فسا و دارابگرد و تارم به بندرعباس می رفته».

بر پایه روایت مسعودی در جلد اول مروج‌الذهب،  زرادشت به یستاسف شاه دستور داد تا آتش مقدس جمشید را بیابد و یستاسف شاه آن‌را در خوارزم یافت و به دارابگرد آورد و در آنجا آتشکده‌ای بنا نمود و آتش مقدس را در آن نگه‌داری و سپس اطراف آتشکده را ولایتی کرد.این آتش در دوران انوشیروان به کاریان در ولایت دارابگرد منتقل شد.این سند تاریخی نیز به تنهایی نشان می دهد که دارابگرد دارای پیشینه ای کهن تر از ساسانیان است.

شهرستانهای ایرانشهر، متن فارسی میانه‌ی کوچکی است که در پایان دوره‌ی ساسانی نوشته شده و در آن نام شهرهای گوناگون ایرانشهر، (سرزمین ایرانیان) بازگو شده است. در ردیف چهل و دوم این کتاب آمده است که: « شهرستان دارابگرد را دارا پسر دارا ساخت».

بهرام فره‌وشی در صفحه نود و پنج از کتاب ایرانویج آورده است: " در کتاب پهلوی دینکرت آمده است که دارای دارایان(داریوش دوم هخامنشی) فرمان داده بود تا از اوستای بزرگ که از دوران ویشتاسب شاه بازمانده بود، دو نسخه تهیه کنند که یکی در دژنبشت و دیگری در گنج شیزیکان نگاهداری می شد."فره‌وشی ، داریوش دوم هخامنشی را همان دارای دارایان دانسته است.

صاحب کتاب آئینه سکندری در صفحه دویست و نود و هشت آورده است:"شهر داراب گرد و اغلب عمارات عالیه استخر از داریوش است از آنکه گرد در زبان هخامنشی بمعنی شهر است و در زبان ارمنی نیز شهر را گرد گویند."
در دائره المعارف مصاحب نیز آمده است:" داراب(=دارای اکبر=دارابن بهمن) : در داستانهای ملی ایرانیان، هشتمین شاهنشاه ایران از سلسله کیانیان.از جنبه تاریخی همان داریوش دوم هخامنشی است."
به نقل از دستور هوشنگ از چهره های برتر انجمن گاتای هندوستان آمده است: نام «دارا» بدون شک در نهایت با داریوش ارتباط دارد، درست همانطور که بین «دارا» در بین النهرین(میان رودان) و «دارابگرد» در نزدیکی شیراز، چنین ارتباطی وجود دارد.

در کتاب دنیای ناشناخته هخامنشیان آمده است که داراب یا دارا همان داریوش یکم است. (داریوش احمدی-دوهزار و هفت میلادی)
در کتاب ده ابرمرد اثر ناصر انقطاع آمده است که داراب همان داریوش بزرگ است.( ناصر انقطاع-صفحه هشتاد و هفت) 
زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران می نویسد: داراب همان داریوش دوم هخامنشی است.(سال هزار و نهصد و هشتاد و پنج میلادی)
در کتاب فرهنگ نامها برابر نام داراب دو نام دارا و داریوش آمده است .(مدبری، هزار و نهصد و هشتاد و چهار میلادی)
در کتاب روایت شاهنامه به نثر آمده است : ریشه نام دارا یا داراب «در» است که معنی دارنده و نگهبان می دهد و در ترکیب داریوش نیز همان معنی را می دهد به این صورت دارَ+هئو+ش دارنده نیکی.(روایت شاهنامه به نثر، ایرج گلسرخی).
در ره آورد نیز آمده است : دارای داریان یا داراب دارابان و این واژه نزدیک تر به دارای بهی یا داریوش است، کسی بوده که فرموده اوستا را در دونسخه بنویسند. این داریوش می تواند داریوش دوم باشد که از سال چهارصدوبیست و چهار تا چهارصدوچهار پیش از میلاد پادشاهی کرده است.( رهاورد،جلد یازده ،هزارونهصدو نود و شش میلادی)
در دانشنامه ادب فارس نیز آمده است که داراب: دارای اکبر پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی در شاهنامه است.. ( وزارت فرهنگ-هزارونهصدونود و شش میلادی)

سامی در کتاب تاریخ ایران معتقد است که دارابگرد در دوران حکومت بازرنگیان،  پارس را به دریابارهای جنوب متصل می نموده و مقر حکومت بازرنگیان بوده است.بر این اساس باید دارابگرد را در قبل از دوران اشکانی جستجو نمود.

طبری در تاریخ طبری و همچنین بلعمی گزارش می دهند که اردشیربابکان، سرسلسله ساسانیان، هفت سال بیشتر نداشت که به دارابگرد فرستاده شد تا نزد پیری-تیری، ارگبذ دارابگرد، آموزش ببیند.پس از مرگ تیری، اردشیربابکان حاکم دارابگرد شد و گسترش قلمرو حکومت خود را آغاز کرد و بر تمامی نواحی جنوب ایران دست یافت و پس از جنگهای متعدد و غلبه بر اردوان پنجم، آخرین پادشاه اشکانی، خود را پادشاه ایران خواند و توانست سلسله ساسانیان را به عنوان دومین امپراتوری بزرگ ایران پس از هخامنشیان بنیان نهد.

اگر به پایتخت های استانی پارس در متن کتاب شهرستانهای ایرانشهر نگاه کنیم، از چهار شهرستان نام برده شده است: 1-استخر.2-دارابگرد.3-بیشاپور.4-گور-اردشیر-خوره. این چهار شهرستان چهره ی استان پارس را پیش از اصلاحات قباد اول نشان می دهند؛ چرا که قباد پس از شهربندان آمیدا، مردمان این شهر را به یک شهر نوبنیاد در شاهنشاهی ساسانی، که قباد آن را « به-از-آمید-قباد» نامید، کوچ داد و این شهر پنجمین بخش استان پارس شد.

 درجلد شانزدهم دانشنامه جهان اسلام آمده است: دارابگرد یکی از پنج کوره ایالت فارس بود که بخشی از نواحی میانی، جنوب و جنوب شرق استان فارس کنونی یعنی کمابیش محدوده شهرستانهای داراب، زرین دشت، فسا، جهرم، استهبان، نیریز و لارستان را شامل می شد.(وزارت کشور، ذیل استان فارس) در جلد هشتم دائره المعارف بزرگ اسلامی و ذیل واژه استان نیز آمده است: ترتیب تقسیمات کشوری با اندکی اختلاف همان است که در گزیده های زادسپرم آمده است؛ ناحیه فارس  پنج استان را شامل می شود که یکی از آنها دارابگرد است.استان خود به چند رستاق(رستاک) و هر رستاق به چند طسوج(تسوگ) و هر طسوج به چند قریه(ده) بخش می شود.مُهر استانداری دارابگرد در کتاب گِل مُهره های ساسانی اثر گیزلین نیز معرفی شده است.

مصطفوی در همین کتاب از کشف جاده عهد ساسانی فیروزآباد به داراب‌گرد خبر می دهد.پروفسور لویی وندن برگ این مسیر باستانی فارس را در زمستان 1338 خورشیدی کشف نمود و چنین گزارش داد: جاده دیگری از عهد ساسانی از فیروزآباد به طرف فسا و داراب‌گرد میرفت و از طریق میمند و آسمانگرد می گذشت....

Withcomb در کتاب Before roses گزارش می دهد که در خاکبرداریهای انجام شده در قصر ابونصر مُهرهایی منقوش به یک نقشه قدیمی مربوط به راههای ارتباطی استخر، شیراز، فسا و داراب‌گرد، ارگان، بیشاپور و فیروزآباد به دست آمده است. یک راه از شیراز به استخر-یک راه از شیراز به ارگان(ارجان)-یک راه از شیراز به بیشاپور-یک راه از شیراز به پل فسا-و از پل فسا دو راه از هم جدا شده یکی به فسا و داراب گرد و یک راه دیگر به فیروزآباد(گور) منتهی می شده است.

مطابق نوشته های گیرشمن، دارابگرد نخستین شهر مدور فلات ایران است که شهر گور از روی نقشه آن بنا شده است. زرین کوب معتقداست نقشه شهر بغداد نیز کپی نقشه شهر دارابگرد است. در کتاب احسن التقاسیم آمده است که دارابگرد جایگاه شاهان ایران بوده است.ابن حوقل در صوره الارض و استخری در مسالک، دارابگرد را دارالملک دارا دانسته اند و ثعالبی در کتاب خود آورده است که دارای اکبر در سرزمین فارس، دارابگرد را بساخت و اسیران روم را آنجا سکونت فرمود.مطابق فارسنامه ناصری؛ دارابگرد نخستین پایگاه پیشرفت اردشیربابکان، سرسلسله ساسانیان می باشد.نام دارابگرد در کتب ساسانی به صورت داراپکرت در ماتیکان هزاردادتستان و شهرستانهای ایرانشهر نیز آمده است.بر روی سکه بهرام چهارم متعلق به ضرابخانه دارابگرد نیز نام داراپکرت دیده می شود.نُه پادشاه ساسانی سکه های خود را در دارابگرد ضرب کرده اند.قمشه ای در کتاب اخترشناسان مسلمان معتقد است که از سکه های دارابگرد برای گاهشماری مجوسی و تنظیم تقویم سالیانه نیز استفاده می شده است.در زمان حمله اعراب به فارس، هربذ داماد یزدگرد سوم حاکم دارابگرد بوده است.در کتاب تقسیمات کشوری نیز آمده است که شبانکاره بخشی مهم از ولایت دارابگرد بوده است.شبانکاره ها خود را از نسل اردشیربابکان می دانستند و یزدگرد سوم در زمان حمله اعراب به ایران به دارابگرد آمد تا امرای شبانکاره که در این شهر بودند او را در جنگ با اعراب یاری نمایند.دارابگرد در زمان ملوک شبانکاره دارای درفشی بنفش بوده است که در دفتر دلگشا توصیف این پرچم چنین آمده است:

فرود آمدند از بر خندقش

زدند آن درفش بنفش ازرقش

درفشی درخشان به کردار ماه

که هست آن درفش اختر دادخواه

و یا در بخشی دیگر آمده است:

درفشی درخشان و تابنده تاج

که چوبش گرفته ز شاهان خراج

سریرش سراسر به گوهر نگار

نوشته بر او نام پرودگار

 

1397

کتابت حدیث در شهر داراب فارس به سال 1240 قمری به خط محمد بن علی مازندرانی

علی صدرایی خویی در کتاب فهرستگان نسخه های خطی حدیث و علوم حدیث شیعه به نسخه ای خطی از رساله ای در 53 برگ که در داراب جرد فارس و به سال 1240 قمری و به خط نستعلیق توسط محمدبن علی محمد مازندرانی اشاره می نماید که یکی از نسخه ها در کتابخانه آیت الله گلپایگانی نیز نگهداری می شود.این نسخه به شماره 18/3421 در شهر قم.مدرسه حجازیها نگهداری می شود.از ماقبل حدیث پنجم تا آخر کتاب ، از آغاز افتادگی دارد.آغاز نسخه اینگونه است: بیان ما لعله یحتاج الی البیان فی هذا الحدیث،

 

 

همچنین مصطفی درایتی در کتاب فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله گلپایگانی از این رساله تحت شماره 8988/1 و 59/208 نام می برد که درشعبان سال 1240 قمری به خط نستعلیق در داراب فارس نگاشته شده و توسط مازندرانی کتابت شده است.