چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

داراب، اشکال مختلف و نام های منتسب

خوشا عشق و صفای خاک داراب                خوشا آب و هوای پاک داراب
خوشا آزادگان خوب تاریخ                   کنار مردم بی باک داراب

داراب آنلاین-جلیل سلمان-کهن ترین نوشته ای که به دست ما رسیده و نام داراب را در آن می توان یافت، کتاب بُندهِشن(بندهش) است که از دارای چهرآزادان یاد می کند و مدت حکومتش را دوازده سال می داند.(دادگی، ص156)
در کتاب مادیان(ماتیکان) هزار داتستان که در زمره منابع پهلوی ساسانی می باشد، نام شهر داراب به شکل Darapkart و یا بنا به گزارش آقای اردشیر خدادادیان به شکل داراوکرت آمده است.
"…Pat aparmand avis oraset pat dārāpkart…."MHD.70.9F

 همچنین در نوشته های ایران میانه از جمله در متن پهلوی کتاب شترستانهای ایرانشتر نیز نام این شهر به شکل Darapkart آمده است.


"شهرستان داراوکرت را دارای دارایان کرت"(خدادادیان، اردشیر)، یا در برخی نوشته ها "شترستان داراپکرت، دارایی دارایان کرت... "یا " شهرستان دارابگرد را دارا پسر داراب ساخت"(انصاری،بهمن)، همچنین ،" شهرستان دارابگرد را داریوش بزرگ بنا کرد"(خسروی،احمدرضا)

نام داراب در کتاب ایرانشهر موسی خورنی(مارکوارت، ترجمه میراحمدی،ص64) ذیل بخش پارس و به شکل دارابگرد آمده است و در پاورقی کتاب تجارب الامم ابن مسکویه(ص93) نیز به شکل Darap-kart قابل مشاهده می باشد.
همانگونه که در کتاب داراب شکوه فراموش شده پارس نیز آمده است واژه «گرد» و یا «کرت» ریشه ای هند و اروپایی داشته و شبیه آن در زبان آلمانی و برخی دیگر از کشورهای غربی نیز آمده و هر دو واژه kart و gird در زبان سانسکریت نیز قابل ردیابی می باشند. بنابراین در خصوص تغییر اشکال مختلف نام این شهر علی الخصوص در پسوندهای ذکر شده، رعایت ملاحظات زبان شناسی امری بسیار ضروری است.
لازم به توضیح است که تَعریب با واژه های فارسی تَفننی فراوان داشته و در عین مُعَرَّب نمودن بسیاری از کلمات، نام شهرمان را نیز دچار تغییرات زیادی نموده است.


در کتاب المسالک و الممالک ابن خرداذبه(وفات 280 هجری) این نام به شکل «درابجرد» و به صورت «دراب جرد» در الکنی و الالقاب( ص228)، در حدودالعالم به صورت «داراجرد» ، در نهایه الارب به شکل «داربجرد»، در البدایه ابن کثیر به صورت «دار أبجرد»، در رحله ابن بطوطه به شکل «دَربجِرد» (Darabdjird) و محمد بن زکریای رازی پزشک سرشناس ایرانی اهل ری که اطراف شهر ما را شکارگاه فریدون پیشدادی(ذوالقرنین، کورش کبیر) می داند این نام را در رساله طبی خود «دارابجرد» آورده است و همه نویسندگان این کتب و یا مترجمین آنها این شهرها را همان دارابگرد آورده اند و در همین حال جمیع مورخان به اتفاق نظر، دارابجرد را مُعَرَّب شده دارابگرد دانسته اند و امروز نیز دارابگرد با استقبال بیشتری مواجه شده است.


صاحب کتاب Algemeene history (1711 میلادی)در تعریف دارابگرد آورده است:
"Darabgerd door darab geboud"
 و صاحب کتاب Viedre (1740 میلادی) مضمونی نزدیک به همین شکل آورده و نوشته است:
"Darius darabgerd door darah geboud"
اِنگلبرت کِمپفر در کتاب نوادر دلپسند(1712 میلادی) در توضیح دَارَاب آنرا به شکل Daraab و شهری بنا شده توسط داریوش آورده است.
دانشنامه معتبر و بین المللی بریتانیکا، بنا کننده دارابگرد را« Darayav »که شکل بابلی کلمه داریوش (Darius) می باشد، دانسته و در کتاب Syria، دارابگرد با ترکیبی از Darayav و kart یعنی به صورت Darayav-kart آمده است.
سر ویلیام اوزلی(1811م( در جلد دوم سفرنامه اش Darabgerd را مقابل  Dariopolis آورده و همین موضوع توسط  Sandys در کتاب Nineveh and perspolis تکرار شده و هر دو نویسنده، داریوش را بنا کننده دارابگرد آورده اند.
دلاواله در سفرنامه خود آنرا به شکل Darabghierd ، دانشنامه ادینبورگ آنرا به شکل Darabjerd ، مارک اشتاین و موزه بریتانیا به صورت Darabgird ، جان کیتو در کتاب سفرنامه عمو الیور به صورت Dareb ، هاروکی کوماتشو ژاپنی این نام را به صورت Darabgerudo ، و به صورت عمومی تر در بیشتر کتابها به شکل Darabgerd نوشته شده و گاهی داراب با خط فاصله(Darab-gerd/gird/gherd/jird/jerd) از پسوند خود جدا شده است. در دانشنامه Perthensis  دارابگرد به صورت Darabuierd و همچنین در دانشنامه Metropolitana به صورت Darab-gerd آمده و هر دو دانشنامه آنرا از استحکامات داریوش و یکی از کهن ترین و مشهورترین شهرهای ایران دانسته اند.
بنابراین اشکال مختلف نوشتاری دارابگرد در زمان جستجوی کتب خارجی اهمیت شایان توجهی می یابد.
در همین حال، برخی از نویسندگان نام های دیگری نیز برای دارابگرد نقل نموده اند. کسانی نظیر ابن مهلب در مُجمل التواریخ نام قدیم دارابگرد را « اسبان فرکان» و حمزه اصفهانی در تاریخ سنی ملوک این نام را « استان فرکان» و نگارندگان کتاب تاریخ طبیعی اسب این نام را به شکل « اسپان فرجان» (Aspan farjan) نقل کرده اند.
پیتر اِدموند، صاحب کتاب A manual of ancient در نسخه 1840 میلادی خود بطرز جالب توجهی دارابگرد را همان«  Gabae » می داند که در جلد سوم کتاب جغرافیای استرابو(استرابون) آمده و صاحب کتاب A classical Atlas هفت سال بعد یعنی در سال 1847 میلادی پای را از این نیز فراتر نهاده و ضمن یکسان خواندن دارابگرد با « گابای» معروف(Gabae) ، مختصاتی نزدیک به شهر باستانی دارابگرد را در مقابل این دو نام مرقوم می نماید.


 

در مورد محل این شهر باستانی(Gabae) میان نویسندگان و مورخان اختلاف فراوانی وجود دارد بنحوی که در برخی از نقشه ها(مثل نقشه 1751 میلادی) گابا در پایین پاسارگاد و در برخی از نقشه ها در نزدیکی اصفهان آمده است.
اعتمادالسلطنه در تطبیق لغات قدیم و جدید جغرافیایی، « درابساکا»، « دارابساکا» و « دارابسا» را همان دارابگرد معروف در فارس دانسته و البته منسوب بودن این نام ها به بامیان افغانستان را نیز از نظر دور نمی دارد.
هر چند که شناسایی زوایای پنهان شهر باستانی دارابگرد و نام آن نیاز به طبعی محققانه، تلاشی هوشمندانه و پشت کاری عاشقانه دارد اما همین چند بیت نیز به قدر کفاف حاجت ما را روا می کند:
چنان بد که روزى ز بهر گله                     بیامد که اسپان ببیند یله‏
چو بگشاد داننده از آب بند                     یکى شهر فرمود بس سودمند
چو دیوار شهر اندر آورد گرد                     ورا نام کردند داراب گرد
یکى آتش افروخت از تیغ کوه                     پرستنده آذر آمد گروه‏
ز هر پیشه‏ اى کارگر خواستند                     همى شهر ایران بیاراستند



شعر آغازین از :سید جعفر حمیدی
شعر پایانی از :شاهنامه فردوسی

لوئی واندن برگ در داراب گرد

جلیل سلمان-وبلاگ چن ون-رومن گیرشمن در پیشگفتار کتاب باستان شناسی ایران باستان در سال 1958 میلادی آورده است: هنگامی که بعضی از دولتها فعالیت های باستان شناسی را در آسیای غربی کاملاً رها کرده، و یا لااقل محدود نموده اند، جای خوشوقتی است که کشور کوچکی مانند بلژیک، باین قبیل تحقیقات علمی علاقه زیادی نشان میدهد. آقای واندن برگ با کمک بسیار ناچیزی تحقیقات علمی خود را که مایه افتخار اوست، بپایان رسانیده، غالباً پیاده یا با دوچرخه راه پیموده، گاهی زیر آسمان پرستاره خوابیده، و زمانی از خیمه ای، یا از خانه دهاتی محقری استفاده کرده و باین طریق دشت های وسیع پازارگاد و تخت جمشید و شیراز راه پیموده و نقشه ای دقیق از آثار باستانی تهیه کرده.  وی در ضمن تفحصات در سال 1957، فعالیت خود را به نواحی فارس و لرستان اختصاص داده .


 
کاوشهای باستان شناسی در بین النهرین در سال 1842 شروع شد، و یک قرن از آن تاریخ گذشت تا نوبت به نخستین کاوش ها روی فلات ایران رسید. البته هیئت علمی فرانسوی از سال 1897 در شوش شروع بکار کرد.
گیرشمن ادامه می دهد: واندن برگ در شهر گاند به آموزش باستان شناسی ایران پرداخته، و این تنها دانشگاهی است که بصورت مستقل، آموزش باستان شناسی ایران را در برنامه خود گنجانیده است.
واندن برگ در سال 1957 میلادی جنوب شرق فارس را نیز مورد بررسی قرار داد و مسیر حرکت وی از شیراز به فیروزآباد، جهرم، کاریان، فیشور، جویم، دارابگرد، رستاق، فرگ، طارم، بندرعباس، بندرلنگه، بستک و لار بود.


 

واندن برگ در گزارشات خود آورده است: بین منصور آباد و دوبوران ویرانه های دیوارهای قلعه ای از زمان ساسانی بنام گردنه بزن دیده می شود.
ویرانه های قلعه های دیگری به نام قلعه بهمن در بالای کوه، در جنوب قلعه نو، در فاصله 3 کیلومتری مشرق فرگ مشهود است، ولی مهمتر از تمام ویرانه هایی که روی سطح زمین دیده می شود، آثار آتشکده هایی ، در محلی موسوم به تنگ چک چک میباشد(عکس پشت جلد) که در میان راه رستاق به فرگ قرار دارد. یکی از این ابنیه قصر دختر نام دارد، و عبارت از یک چهار طاقی است(لوحه 19-الف)که عرض و طول آن 60/12 متر و ارتفاع آن 5 متر تا رأس گوشواره ها میباشد. رویهمرفته این بنا خوب محفوظ مانده است. در فاصله 47 متری شال غربی این بنا ویرانه های بنای دیگری است که آتشکده نام دارد(لوحه 19-ب) و مانند بنای اولی روی طرح مربع ساخته شده و هر طرف آن 30/10 متر طول دارد و ارتفاع آن تا گنبد 5 متر است. این بنا لااقل یک در  در طرف جنوب شرقی داشته و شاید در دیگری هم در طرف رودخانه داشته است. این دو ساختمان از عهد ساسانی است، و از سنگ های نتراشیده ساخته شده، و ملاط آن گچ و آهک است، و بهر حال جنبه مذهبی داشته است. بنای اولی چهار طاقی است، یا به عبارت دیگر گنبدی است که در روی چهار قوس و چهار پایه گذاشته شده، و در زیر آن آتش مقدس را قرار میداده اند و بنابراین میتوان آنرا بمنزله مهرابی به شمار آورد. بنای دوم ساختمان تاریک و بسته ای بوده است که در آنجا آتش ها را حفظ می نموده اند و فقط روحانیون بآن دسترسی داشته اند.
 


وی در توصیف سرزمین فارس می نویسد: درخشان ترین تمدنهای ایرانی، خصوصاً تمدن هخامنشی ها و ساسانی ها در این منطقه بوجود آمده است.
واندن برگ در تقسیم بندی دوران مختلف تاریخی، شهرها و مناطق اولیه داراب شامل مادوان و تل ریگی را متعلق به دوران نئولیتیک(حدود 5000 تا 4200 سال پیش از میلاد مسیح) دانسته و آنها را در بخش «اخیر» و ذیل «تمدن بکون» قرار داده است.
]برخی از نویسندگان معتقدند قدمت شهرستان های اولیه در ناحیۀ دارابگرد به 7000 سال قبل مقارن با عصر سفال نخودی و هم زمان با تمدنهای سِیلک کاشان، شهر سوختۀ سیستان و تپه حصار دامغان بوده است.(مهاجر/سلیمی،نگین ملک داراب)[
لوئی واندن برگ، داراب گرد را در نقشه مربوط به آثار سلوکی(در حدود 331 تا 250 پیش از میلاد مسیح) و اشکانی(ص211) آورده و می نویسد: حدود 331 پیش از میلاد اسکندر مقدونی پادشاهی عظیم پارس را در دست گرفت.
 

پس از مرگ اسکندر( 323 پیش از میلاد) سلوکوس قسمت غرب شاهنشاهی را به ارث برد و این سلسله تا حدود 63 پیش از میلاد ادامه داشت. از اواسط قرن سوم پیش از میلاد قبایل پارت که در جنوب شرق دریای خزر مسکن داشتند از اطاعت سلوکیها بیرون آمدند و سلسله مستقلی بوجود آوردند که سلسله اشکانی نام داشت.پارت ها(حدود 250 پیش از میلاد تا 224 بعد از میلاد) بر علیه سلوکیها شوریدند و در حدود سال 250 پیش از میلاد سلسله اشکانیان را بوجود آوردند، اما در اواسط قرن دوم پیش از میلاد تمام خاک ایران را به دست آوردند. واندن برگ، داراب گرد را که شهری دایره ای است در  همین ردیف(پارت ها) قرار داده است. تاریخ پارت یک سلسله قیام ها و جنگ های پارتیزانی بر علیه رومیها است.بعد از سلسله اشکانیان، ساسانیان خاک ایران را در دست گرفتند. ساسانیان(642-224) از ایالت پارس بودند و عظمت هخامنشی را مجدداً زنده کردند.
 

آنها یک سلسله ملی تشکیل دادند و خود را وارث هخامنشی میدانستند. مذهب ملی یعنی زرتشت را رسمیت دادند و در عرض مدت یک ربع قرن هنری ملی بوجود آوردند که مانند هنر هخامنشی هنر درباری بود و از حیث عظمت با هنر روم و بیزانس برابری می کرد.
از نکات جالب توجه در کتاب باستان شناسی ایران باستان لوئی واندن برگ، انتخاب تصویر ماندگار تنگ چک چک رستاق به عنوان طرح جلد و سرلوحه است که نشان از علاقه وافر وی به این اثر باستانی است.
 


(محل قرار گرفتن تصویر تنگ چک چک در نسخه های جدید)

 


(محل تصویر تنگ چک چک در یکی از نسخه های قدیمی)


تصاویرمعبد سنگی دارابگرد(معبد مُغ ها/DRUID)

در سمت غرب شهر باستانی دارابگرد در استان فارس، بقایای یک سازه ی سنگی تقریباً مدور شکل بر روی تپه ای کم ارتفاع وجود دارد که در سال 1811 میلادی توسط سرویلیام اوزلی برادر سفیر کبیر بریتانیا در ایران-سرگور اوزلی-دروید/دروئید(druid/druidical)نامگذاری شد.

بررسی های بیشتر نشان داد که این مجموعه سنگی در برخی از کتب نویسندگان اروپایی با استون هنج انگلستان نیز مقایسه شده است. نویسندگان اسلامی بنای شهر باستانی دارابگرد را منتسب به داریوش بزرگ می دانند. نام داراب برای اولین در کتاب بندهشن و به شکل darapkart در کتاب های ماتیکان هزاردادتستان و شترستانهای ایرانشتر نیز آمده است. اینگونه بناهای سنگی را متعلق به مجوسان(مگوس، مغ) می دانند و تعریف آنرا maga یعنی محلی برای سماع جادویی آورده اند.

 

 

 

 

 

در حفظ و نگهداری از میراث های تاریخی داراب کوشا باشیم.

عکس ها: جلیل سلمان-مجتبی صالحیان-جهانگرد ژاپنی2010

معبد سنگی دارابگرد-نقش علم نجوم در طراحی شهر باستانی دارابگرد(بخش پایانی)

جلیل سلمان-داراب آنلاین-شاید بتوان چنین بیان نمود که اگر سر ویلیام اوزلیِ انگلیسی پیش از سفر خود به ایران در سال 1811 میلادی، استون هنج را ندیده بود در تشخیص "معبد سنگی دارابگرد" دقتی مبذول نمی کرد و این موضوع برای سالیان متمادی در زیر خاکستری از فراموشی همچنان محوِ تاریخ می ماند.

اوزلی، با بکار بردن واژه Druid (دروئید/دروید) برای مجموعه سنگ های مدور شهر باستانی دارابگرد(معبدِ مهر)، نظر نویسندگان غربی را به داراب جلب نمود. نویسنده کتاب Celtic Britain (ص 83) بدین موضوع اشاره می نماید که به نظر می رسد مجوس به عنوان یک معادل برای دروئید در نظر گرفته شده است . پلینی در گزارش خود دروئیدها را در فارسی مُغ شناسایی کرده است. نویسنده کتاب A new edition of tolands در صفحه 260 معتقد است که تنها کلمه برای مجوسان(جادوگر) همان دروئید است.وی به نقل از innes می نویسد: کاهنان را مُغ می نامند]در اینجا منظور از کاهن همان دروئید است.[
 Ambrosias ذیل کلمه مجوس آنرا مُغ فارسی محسوب نموده است که در یونانی آنرا فیلسوف هم می گویند. او همینطور به ما اطلاع می دهد که مُغ یک کلمه فارسی به مفهوم دانا و خردمند است.  عظیم زاده در پرتال پژوهشگاه علوم و معارف قرآنی ضمن بررسی ریشه های تاریخی کلمه مجوس آورده است: مجوس کلمه ای فارسی است که به وسیله ی آرامی ها با تغییر صورت و حرفی مختصر وارد زبان عربی شده است. پورداوود نوشته است نظر به اینکه این کلمه به کلدانیها نیز اطلاق شده است برخی از مستشرقین پنداشته اند که این لغت اصلاً از آشور و بابل باشد اما امروزه شکی نداریم که این کلمه ایرانی است و از ایران به خاک بابل و آشور رسیده است. ریشه مجوس ر ا بیشتر نویسندگان از کلمه مغ دانسته اند که در فارسی باستان مگوش maguch و مگو magu و در یونانی magos گفته می شد. نیبرگ Nyberg ، مگه maga را جایگاه محصوری ذکر کرده که مناسک مقدس در آن جا برگزار می شده و اصطلاحاً برای سماع جادویی و گروهی که آواز های جادویی می خوانند به کار می رفته است.(هنینگ/39) و البته دوستخواه در کتاب خود(ج2)، واژه «مگون» را به جای «مگه» مناسب تر می داند.
در اوستا کلمه موغو moghu که همان مُغ فارسی می باشد یکبار آمده است. در سنگ نبشته بیستون چندین بار لفظ مگو magu آمده و به موضوع گئومات مغ پرداخته است. گئومات مُغ که به اسم بردیا برادر کمبوجیه و پسر کورش خود را پادشاه خواند یک مُغ بود.
بررسی مدارک موزه بریتانیا نیز نشان می دهد در کتیبه ای که از پرسپولیس به دست آمده در آن به این سنگ های میله ای(ایستاده) اشاره شده است. ( Identity of the Religions-1829-93)
 



به نقل از کتاب هرودت، دیوکس فقط اقوام ماد را توانست گرد خود جمع آورد و بر آنها حکومت کند. این اقوام مشتمل بر چندین قبیله بودند، بوز، پارتانسی، ستروشات، آریزانت، بود و مُغ. از این شش قبیله فقط چهارتای آن آریائی و دو قبیله دیگر از قبایل غیر آریائی بوده اند که در اجتماع مادها وارد شده بودند. قبیله مُغ اصیل ترین قبیله ماد محسوب می شود و روحانیون ماد از بین آنها انتخاب می شدند.
هرودت از مغان به عنوان مفسران خواب نیز نام می برد و می نویسد: آستیاژ بعد از بیان این تهدید، امر کرد مغانی را که مفسر خواب او بودند و باو توصیه کرده بودند کوروش را زنده گذارد پوست از تن بکشند و کاه در پوست آنها کنند. (بند128-ص213)
در کورش نامه گزنفون(11-3-8) چندین بار از لفظ مُغ و مُغان استفاده شده است. صاحب این کتاب می نویسد: سپس هنگامیکه دروازه های کاخ باز شدند، در پیشاپیش کاروان شادی، چهار گاو نر نمایان گشتند که بگونه شگفت انگیز زیبا بودند و پهلو به پهلو به بیرون راه برده میشدند. این گاوها برای کُرپانی در پای خداوند و دیگر اشوکان(مقدسان) آسمانی در نگر گرفته شده بودند که مغان رهنمون می دادند، زیرا پارس ها باور دارند که آنها باید در این زمینه موشکافانه تر(دقیق تر) از سوی کسانی راهنمایی شوند که پیشه آنها بیشتر با پرودگار و اشوکان سر و کار دارد تا از سوی خاوندان(صاحبان) پیشه های دیگر. پس از آن گاوهای نر، اسب ها آمدند، کُرپانیانی برای خورشید..و در پشت سر، مردانی آنرا دنبال میکردند که آتش و ارمغانهایی بر روی سینی ها برای خداوند میترا بردند(حمل میکردند)...
میترا از سنگ برآمده و دست به قربانی یک گاو می زند. ظاهراً رسم قربانی نمودن گاو در زمان کورش نیز مرسوم بوده و همه مسایل مذهبی ذیل نظر مغان انجام می شده است. موضوعی که هرودت نیز بدان اشاره کرده بود.
کورش همچنین از آنها خواست که زمین هایی را برای ساختن نیایشگاها و نخستین میوه های پیروزی و پروه ها(غنیمت ها) را برای پرودگار برگزینند. در این وقت کورش مُغان را فراخواند و دستور داد که در میان غنایم آنچه در خور نذورات آتشکده ها است برگزینند و به شکرانه پیروزی در راه خدایان ببخشند.(ص 115)
نویسندگانی نظیر پیرنیا، قدیانی، نادرزاده، دیاکونوف، هرتل، سر پرسی سایکس، ویدن و بسیاری دیگر از محققین، مسیر حرکت مهرپرستی را از شرق به غرب می دانند. ستایش و نیایش ایزد مهر در اساطیر و آیینهای دینی هند و ایرانی جای والایی داشته و بعدها کیشی جداگانه بنام مهرآیین یا میترایسم از آن پدید آمده و در بخش بزرگی از آسیا و اروپا گسترش یافت.(دوستخواه-1058)
پلوتارک در 67 قبل از میلاد آیین مهرپرستی را سِرّی می داند و صاحب کتاب تاریخ ادیان معتقد است مهرپرستی از سال 68 میلادی به اروپای مرکزی رفت و کشورهای ایتالیا، اتریش، فرانسه، آلمان و همچنین انگلستان قدیم آنرا در آغوش گرفتند.
استاس شاعر رومی در سال های 80 پس از میلاد، میترا را اینگونه توصیف می کند:" خدایی که زیر صخره غارهای ایرانی چمپاتمه زده شاخ های سرکش خود را می گرداند و باز می گرداند."(میترا،ص34)
 نویسنده کتاب میترا معتقد است معابد مهرپرستی به صورت غار بنا می شده اما در صورت مساعد نبودن فضا معبد را بر روی زمین می ساختند. برای ارزیابی توانمندی سازه سنگی دارابگرد به عنوان شاخصی جهت قیاس با استون هنج؛ وجود المانهایی نظیر سنگ میانی(سنگ مهر)، ترکیب سنگی مجموعه، قرار گرفتن سنگ ها در حفره، ارتفاع سنگها، وجود سنگ قربانگاه یا آلتار(سنگ محراب)، حجیم بودن سنگها و چگونگی حمل آنها به این مکان در دوران ساخت و قرار گرفتن این مجموعه در ذیل تِز مگالیت، مدور بودن تقریبی سازه، ملاحظات خورشیدی و عناصر نجومی، مقایسه این سازه با استون هنج انگلستان توسط نویسندگان غربی، و ... می تواند این فرضیه را قوی تر نماید. در همین حال همانگونه که در زیر پیداست معبد سنگی دارابگرد با سازه معروف استون هنج نیز از لحاظ تصویری با هم قیاس شده اند. (Alamy/Amazon.co.uk)

 

مواردی همچون وجود سنگ قربانگاه(آلتار)، ارتفاع شش متری سنگ میانی، در حفره قرار گرفتن سنگها، فرضیه ملاحظات خورشیدی برای رعایت اعتدال ربیعی و خریفی، سنگی بودن هر دو سازه، شباهت نزدیک سنگ میانی دارابگرد با سنگ قربانگاه در استون هنج، لاجرم شباهتهایی را متوجه این دو سازه سنگی نموده است.
تحقیقات جدید انجام شده در مورد سازه استون هنج نشان می دهد که اغلب محققین موافق با رعایت ملاحظات خورشیدی در ساخت این سازه می باشند همانطور که آورده اند معابد مهر را در اروپا چنان می ساختند که هنگام اعتدال ربیعی و اعتدال خریفی آفتاب به هنگام طلوع به نقش مِهر بتابد. هر چند که موضوعاتی همچون فلسفه درمان بخشی سنگ های این اثر تاریخی نیز همواره مورد تأکید بوده است. در این خصوص مراجعه به واژه" الدهنج" که معرب شده کلمه "دهانه" فارسی است می تواند اطلاعات مناسبی را درباره دلیل استفاده از این نوع سنگ ها در اختیار علاقمندان قرار دهد.از طرف دیگر، برخی از پژوهشگران معتقدند که سنگهای حجیم استون هنج از محل دیگری به این مکان منتقل شده اند و آنرا در قالب تِزی به نام مگالت/مگالیت (Megalith) مطرح می نمایند که معبد سنگی دارابگرد نیز در زمره این تِز قرار دارد.((Encylopddia of Architecture-280)
قدمت استون هنج را حدود 3 تا 2 هزار سال پیش از میلاد مسیح نگاشته اند(-Lets go france-2006-215) و در حالیکه نویسندگان اروپایی مدعی فلسفه ای تمام عیار از جنس غربی بر آن هستند بررسی های بیشتر نگارنده این مقاله نشان می دهد که استون هنج علیرغم پیشینه ای کهن به نظر می رسد نامی ایرانی را با خود یدک می کشد. استون هنج(استن هنج) از دو بخش استون یا استن و هنج تشکیل شده که استون همان ستون و هنج به نقل از میراث حدیث شیعه(ص633) همان منج می باشد که اصل آن مجوس است یعنی ستون مجوس. البته اگر قائل به فتحه بر  روی کلمه استن باشیم، مطابق نظر پورداوود(1377،ج2،33)، استن به معنای معبد نیز قابل قبول می باشد.
 


نام دروئید دارابگرد پس از سال 1811 میلادی به سرعت مورد توجه پژوهشگران و محققین غربی قرار گرفت و توانست خود را به عنوان یک اثر منحصربفرد تاریخی-مذهبی در سطح جهان مطرح نماید. نویسندگان کتبی نظیر؛ --The penny/1840 -Palstine/1841- Old England/1845 -Calcutta/1856 Cyclopedia of bibl./1867- Abbeys, Rude stone/1872- Midland/1890 -The Phoenician/2014 و دهها نویسنده دیگر به نام این اثر تاریخی دارابگرد اشاره نموده و امیدواریم که علاقمندان به تاریخ در حفظ و نگهداری آثار تاریخی شهرمان بیش از پیش کوشا باشند.

جلیل سلمان-بهار 95

معبد سنگی دارابگرد-نقش علم نجوم در طراحی شهر باستانی دارابگرد(2)

جلیل سلمان-شهر باستانی دارابگرد علیرغم اینکه در طول دوران مختلف تاریخی همواره مُتحمل خسارتهای فراوانی شده است اما در درون حصار مُدوّر خود بقایای یک اثر باستانی منحصربفرد را همچنان حفظ نموده است.
این اثر تاریخی-مذهبی که تعاریف متفاوتی را با خود به همراه دارد مجموعه ای متشکل از چند سنگ ناهموار عمود بر زمین است که در سمت غرب شهر باستانی دارابگرد و بر روی تپه ای نه چندان مرتفع واقع شده است. نحوه قرار گیری آنها در کنار همدیگر این موضوع را در ذهن هر بیننده متبادر می نماید که سازندگان و طراحان این سازه سنگی، بدون تردید از ساخت چنین مجموعه ای هدف خاصی را دنبال می کرده اند.
 

(بقایای سنگ هایِ ایستاده دارابگرد-عکس از جهانگرد ژاپنی-2010 میلادی)

سنگ های حجیم و سنگینی که به صورت تقریباً مُدوّر بر روی این تپه ی مصنوعی قرار گرفته اند نمایانگر شیوه ای از معماری شرقی بسیار کهن می باشند که ریشه های آنرا باید در موضوعات دینی و مذهبی مردمان اعصار گذشته جستجو نمود. شاید بتوان دلیل اصلی بقایِ این بنای سنگی اسرارآمیز را دخالت دین در آن دانست چرا که علیرغم ورود دین مبین اسلام به این منطقه این سنگ ها تخریب نشده و همچنان استواری خود را حفظ نموده اند. این موضوع را می توان بدین گونه نیز تفسیر نمود که آثار مذهبی ایرانیان باستان بعد از استقرار حکومت های اسلامی همچنان مورد احترام مسلمانان بوده است.
تحقیقات میدانی انجام شده در محوطه دارابگرد نشان می دهد که اِلمان های شاخص مذهبی نظیر سنگِ اهریمن( انگره مینو-خسروی ص 63) و مجموعه سنگ های ایستاده مُدور(اوزلی،جلد2،ص124) در ضلع غربی قرار گرفته اند که این موضوع، مؤید اهمیت بخش غربی شهر دارابگرد از لحاظ مذهبی می باشد.
این مجموعه ی بزرگِ سنگی بر فراز تپه ای قرار گرفته است که چشم انداز آن در هنگام ورود از سمت دروازه غربی کاملاً قابل مشاهده است و دارای ارتفاع زیادی نبوده و برخلاف عقیده برخی از نویسندگان غربی به هیچ وجه بطور تصادفی تشکیل نشده است.

 

(عکس از بهرام جعفریانپور-آژانس عکس همشهری-شهریور94)

 برای اثبات این موضوع، نگارنده این مقاله شخصاً محوطه شهر دارابگرد را مورد بررسی قرار داده و نتایج ذیل حاصل این تحقیقات است:
1-بررسی محل قرار گرفتن سنگ اهریمن در فاصله چند متری این مجموعه سنگی نشان می دهد که این سنگِ کوچک (در قیاس با سنگ های بزرگتر کناری) دارای یک بیسِ سنگیِ مقاوم بوده و تا امروز تعادل این سنگ حجیم همچنان حفظ شده است. بنابراین مردمانی که اقدام به نصب چنین سنگ عظیمی نموده اند زیربنای مناسبی را برای عمود نمودن آن طراحی کرده اند. پس چگونه می توان ادعا نمود که شکل گیری مجموعه ای متشکل از چندین سنگ بسیار بزرگتر آنهم به شکلی که عمود بر زمین قرار گرفته و شکیل می باشند، می تواند موضوعی تصادفی بوده و نقش انسان، علم و اندیشه را در آن نادیده گرفت؟؟!!

 

(سنگ اهریمن معروف به انگره مینو- عکس از جهانگرد ژاپنی2010 میلادی)


2-اوزلی در مشاهدات خود به این موضوع اشاره می نماید که سنگ های این سازه مثل سنگ های استون هنج در یک حفره قرار گرفته اند که در مورد دارابگرد این موضوع در تحقیق میدانی مورد تأیید قرار گرفت.
3-بررسی فضای محصور دارابگرد نشان می دهد که فقط یک تپه کم ارتفاع و مجزا در درون حصار بزرگ شهر وجود دارد که در ضلع غربی واقع شده و این مجموعه سنگی بر روی آن قرار گرفته است و در دیگر نقاط شهر اثری از اینگونه تپه ها به چشم نمی خورد.

 

(تصویر جانمایی تپه دروئیدها در ضلع غربی شهر باستانی دارابگرد)


هر چند که این مجموعه ی سنگی تاکنون از لحاظ قدمت و ارزش تاریخی مورد ارزیابی باستان شناسان قرار نگرفته است اما از لحاظ مذهبی و دینی دارای پیشینه ای بسیار کهن می باشد به نحوی که بررسی های انجام شده نشان می دهد سابقه ی شکل گیری اینگونه سازه های سنگی به حدود 2 تا 3 هزار سال پیش از میلاد مسیح باز می گردد.
هنگامیکه سر ویلیام اوزلی، برادر سفیر کبیر بریتانیا در سال 1811 میلادی مشغول بازدید از شهر باستانی دارابگرد بود این مجموعه ی سنگی را دید و تصویری از آن تهیه نمود و به همراه شرح مختصری از مشاهدات خود در مورد نحوه قرار گیری این سنگها در کتاب سفرنامه اش منتشر نمود. هر چند که توضیحات سر ویلیام در مورد این مجموعه ی سنگی، کوتاه و مختصر بود اما به عنوان یک اثر تاریخی و مذهبی توانست در سالهای بعد مورد توجه باستان شناسان، دین شناسان و نویسندگان معتبر غربی قرار گیرد.

 
(قدیمی ترین تصویر از Druidical دارابگرد، سر ویلیام اوزلی، 1811 میلادی، کتاب سفرنامه)

اوزلی، برای نامگذاری این مجموعه ی سنگی مدور از همان واژه ای که مردم انگلستان بطور متداول آنرا بکار می برند استفاده می نماید و همین موضوع بعدها عامل مهمی برای توجه بیشتر نویسندگان و محققان غربی به دارابگرد می شود.
واژه ای که سر ویلیام در کتاب خود بر این مجموعه سنگی اطلاق نموده DRUID است که به تنهایی معنی عضوی از طبقه تحصیل کرده و پیشه‌ور در میان اقوام سلت سرزمین‌های گل‌ها، بریتانیا و ایرلند می دهد. سخنوران، شاعران، پزشکان و پیشه‌وران دیگر مشاغل آموختنی در طبقه دروید گنجانده می‌شده‌اند، اگر چه سرشناس‌ترین "درویدها/دروئیدها" رهبران مذهبی بوده‌اند.(ویکی) همچنین به معنای کاهن، ساحر، کشیش و جادوگر نیز آمده است. اما وقتی اوزلی در ادامه یادداشتهای خود از Druidical سخن می گوید در واقع صفتی را به این محل نسبت می دهد که سطح وسیعتری از یک تعریفِ ساده را شامل می شود، هر چند که تا امروز تعریف دقیق و مشخصی در این خصوص ارائه نشده است.
از این نوع سنگ های ناهموار ایستاده نمونه های مختلفی در جهان وجود دارد که می توان از استون هنج(مطرح ترین سازه در جهان) ،جرسی، کارناک، کِلانیش و در ایران از دارابگرد نام برد.
از واژه ی ترکیبی  DRUIDICAL به عنوان محلی برای عبادت کاهنان نیز یاد شده است و معروفترین سازه سنگی جهان یعنی استون هنج(Stonehenge) نیز به دلیل دارا بودن سنگ های ایستاده به شکل مُدوّر در ذیل این واژه قرار گرفته است.
اغلب نویسندگان و اندیشمندان غربی، ریشه ی واژه DRUID را همان کلمه باستانی ...
ادامه دارد...