چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

معبد سنگی دارابگرد-نقش علم نجوم در طراحی شهر باستانی دارابگرد(بخش پایانی)

جلیل سلمان-داراب آنلاین-شاید بتوان چنین بیان نمود که اگر سر ویلیام اوزلیِ انگلیسی پیش از سفر خود به ایران در سال 1811 میلادی، استون هنج را ندیده بود در تشخیص "معبد سنگی دارابگرد" دقتی مبذول نمی کرد و این موضوع برای سالیان متمادی در زیر خاکستری از فراموشی همچنان محوِ تاریخ می ماند.

اوزلی، با بکار بردن واژه Druid (دروئید/دروید) برای مجموعه سنگ های مدور شهر باستانی دارابگرد(معبدِ مهر)، نظر نویسندگان غربی را به داراب جلب نمود. نویسنده کتاب Celtic Britain (ص 83) بدین موضوع اشاره می نماید که به نظر می رسد مجوس به عنوان یک معادل برای دروئید در نظر گرفته شده است . پلینی در گزارش خود دروئیدها را در فارسی مُغ شناسایی کرده است. نویسنده کتاب A new edition of tolands در صفحه 260 معتقد است که تنها کلمه برای مجوسان(جادوگر) همان دروئید است.وی به نقل از innes می نویسد: کاهنان را مُغ می نامند]در اینجا منظور از کاهن همان دروئید است.[
 Ambrosias ذیل کلمه مجوس آنرا مُغ فارسی محسوب نموده است که در یونانی آنرا فیلسوف هم می گویند. او همینطور به ما اطلاع می دهد که مُغ یک کلمه فارسی به مفهوم دانا و خردمند است.  عظیم زاده در پرتال پژوهشگاه علوم و معارف قرآنی ضمن بررسی ریشه های تاریخی کلمه مجوس آورده است: مجوس کلمه ای فارسی است که به وسیله ی آرامی ها با تغییر صورت و حرفی مختصر وارد زبان عربی شده است. پورداوود نوشته است نظر به اینکه این کلمه به کلدانیها نیز اطلاق شده است برخی از مستشرقین پنداشته اند که این لغت اصلاً از آشور و بابل باشد اما امروزه شکی نداریم که این کلمه ایرانی است و از ایران به خاک بابل و آشور رسیده است. ریشه مجوس ر ا بیشتر نویسندگان از کلمه مغ دانسته اند که در فارسی باستان مگوش maguch و مگو magu و در یونانی magos گفته می شد. نیبرگ Nyberg ، مگه maga را جایگاه محصوری ذکر کرده که مناسک مقدس در آن جا برگزار می شده و اصطلاحاً برای سماع جادویی و گروهی که آواز های جادویی می خوانند به کار می رفته است.(هنینگ/39) و البته دوستخواه در کتاب خود(ج2)، واژه «مگون» را به جای «مگه» مناسب تر می داند.
در اوستا کلمه موغو moghu که همان مُغ فارسی می باشد یکبار آمده است. در سنگ نبشته بیستون چندین بار لفظ مگو magu آمده و به موضوع گئومات مغ پرداخته است. گئومات مُغ که به اسم بردیا برادر کمبوجیه و پسر کورش خود را پادشاه خواند یک مُغ بود.
بررسی مدارک موزه بریتانیا نیز نشان می دهد در کتیبه ای که از پرسپولیس به دست آمده در آن به این سنگ های میله ای(ایستاده) اشاره شده است. ( Identity of the Religions-1829-93)
 



به نقل از کتاب هرودت، دیوکس فقط اقوام ماد را توانست گرد خود جمع آورد و بر آنها حکومت کند. این اقوام مشتمل بر چندین قبیله بودند، بوز، پارتانسی، ستروشات، آریزانت، بود و مُغ. از این شش قبیله فقط چهارتای آن آریائی و دو قبیله دیگر از قبایل غیر آریائی بوده اند که در اجتماع مادها وارد شده بودند. قبیله مُغ اصیل ترین قبیله ماد محسوب می شود و روحانیون ماد از بین آنها انتخاب می شدند.
هرودت از مغان به عنوان مفسران خواب نیز نام می برد و می نویسد: آستیاژ بعد از بیان این تهدید، امر کرد مغانی را که مفسر خواب او بودند و باو توصیه کرده بودند کوروش را زنده گذارد پوست از تن بکشند و کاه در پوست آنها کنند. (بند128-ص213)
در کورش نامه گزنفون(11-3-8) چندین بار از لفظ مُغ و مُغان استفاده شده است. صاحب این کتاب می نویسد: سپس هنگامیکه دروازه های کاخ باز شدند، در پیشاپیش کاروان شادی، چهار گاو نر نمایان گشتند که بگونه شگفت انگیز زیبا بودند و پهلو به پهلو به بیرون راه برده میشدند. این گاوها برای کُرپانی در پای خداوند و دیگر اشوکان(مقدسان) آسمانی در نگر گرفته شده بودند که مغان رهنمون می دادند، زیرا پارس ها باور دارند که آنها باید در این زمینه موشکافانه تر(دقیق تر) از سوی کسانی راهنمایی شوند که پیشه آنها بیشتر با پرودگار و اشوکان سر و کار دارد تا از سوی خاوندان(صاحبان) پیشه های دیگر. پس از آن گاوهای نر، اسب ها آمدند، کُرپانیانی برای خورشید..و در پشت سر، مردانی آنرا دنبال میکردند که آتش و ارمغانهایی بر روی سینی ها برای خداوند میترا بردند(حمل میکردند)...
میترا از سنگ برآمده و دست به قربانی یک گاو می زند. ظاهراً رسم قربانی نمودن گاو در زمان کورش نیز مرسوم بوده و همه مسایل مذهبی ذیل نظر مغان انجام می شده است. موضوعی که هرودت نیز بدان اشاره کرده بود.
کورش همچنین از آنها خواست که زمین هایی را برای ساختن نیایشگاها و نخستین میوه های پیروزی و پروه ها(غنیمت ها) را برای پرودگار برگزینند. در این وقت کورش مُغان را فراخواند و دستور داد که در میان غنایم آنچه در خور نذورات آتشکده ها است برگزینند و به شکرانه پیروزی در راه خدایان ببخشند.(ص 115)
نویسندگانی نظیر پیرنیا، قدیانی، نادرزاده، دیاکونوف، هرتل، سر پرسی سایکس، ویدن و بسیاری دیگر از محققین، مسیر حرکت مهرپرستی را از شرق به غرب می دانند. ستایش و نیایش ایزد مهر در اساطیر و آیینهای دینی هند و ایرانی جای والایی داشته و بعدها کیشی جداگانه بنام مهرآیین یا میترایسم از آن پدید آمده و در بخش بزرگی از آسیا و اروپا گسترش یافت.(دوستخواه-1058)
پلوتارک در 67 قبل از میلاد آیین مهرپرستی را سِرّی می داند و صاحب کتاب تاریخ ادیان معتقد است مهرپرستی از سال 68 میلادی به اروپای مرکزی رفت و کشورهای ایتالیا، اتریش، فرانسه، آلمان و همچنین انگلستان قدیم آنرا در آغوش گرفتند.
استاس شاعر رومی در سال های 80 پس از میلاد، میترا را اینگونه توصیف می کند:" خدایی که زیر صخره غارهای ایرانی چمپاتمه زده شاخ های سرکش خود را می گرداند و باز می گرداند."(میترا،ص34)
 نویسنده کتاب میترا معتقد است معابد مهرپرستی به صورت غار بنا می شده اما در صورت مساعد نبودن فضا معبد را بر روی زمین می ساختند. برای ارزیابی توانمندی سازه سنگی دارابگرد به عنوان شاخصی جهت قیاس با استون هنج؛ وجود المانهایی نظیر سنگ میانی(سنگ مهر)، ترکیب سنگی مجموعه، قرار گرفتن سنگ ها در حفره، ارتفاع سنگها، وجود سنگ قربانگاه یا آلتار(سنگ محراب)، حجیم بودن سنگها و چگونگی حمل آنها به این مکان در دوران ساخت و قرار گرفتن این مجموعه در ذیل تِز مگالیت، مدور بودن تقریبی سازه، ملاحظات خورشیدی و عناصر نجومی، مقایسه این سازه با استون هنج انگلستان توسط نویسندگان غربی، و ... می تواند این فرضیه را قوی تر نماید. در همین حال همانگونه که در زیر پیداست معبد سنگی دارابگرد با سازه معروف استون هنج نیز از لحاظ تصویری با هم قیاس شده اند. (Alamy/Amazon.co.uk)

 

مواردی همچون وجود سنگ قربانگاه(آلتار)، ارتفاع شش متری سنگ میانی، در حفره قرار گرفتن سنگها، فرضیه ملاحظات خورشیدی برای رعایت اعتدال ربیعی و خریفی، سنگی بودن هر دو سازه، شباهت نزدیک سنگ میانی دارابگرد با سنگ قربانگاه در استون هنج، لاجرم شباهتهایی را متوجه این دو سازه سنگی نموده است.
تحقیقات جدید انجام شده در مورد سازه استون هنج نشان می دهد که اغلب محققین موافق با رعایت ملاحظات خورشیدی در ساخت این سازه می باشند همانطور که آورده اند معابد مهر را در اروپا چنان می ساختند که هنگام اعتدال ربیعی و اعتدال خریفی آفتاب به هنگام طلوع به نقش مِهر بتابد. هر چند که موضوعاتی همچون فلسفه درمان بخشی سنگ های این اثر تاریخی نیز همواره مورد تأکید بوده است. در این خصوص مراجعه به واژه" الدهنج" که معرب شده کلمه "دهانه" فارسی است می تواند اطلاعات مناسبی را درباره دلیل استفاده از این نوع سنگ ها در اختیار علاقمندان قرار دهد.از طرف دیگر، برخی از پژوهشگران معتقدند که سنگهای حجیم استون هنج از محل دیگری به این مکان منتقل شده اند و آنرا در قالب تِزی به نام مگالت/مگالیت (Megalith) مطرح می نمایند که معبد سنگی دارابگرد نیز در زمره این تِز قرار دارد.((Encylopddia of Architecture-280)
قدمت استون هنج را حدود 3 تا 2 هزار سال پیش از میلاد مسیح نگاشته اند(-Lets go france-2006-215) و در حالیکه نویسندگان اروپایی مدعی فلسفه ای تمام عیار از جنس غربی بر آن هستند بررسی های بیشتر نگارنده این مقاله نشان می دهد که استون هنج علیرغم پیشینه ای کهن به نظر می رسد نامی ایرانی را با خود یدک می کشد. استون هنج(استن هنج) از دو بخش استون یا استن و هنج تشکیل شده که استون همان ستون و هنج به نقل از میراث حدیث شیعه(ص633) همان منج می باشد که اصل آن مجوس است یعنی ستون مجوس. البته اگر قائل به فتحه بر  روی کلمه استن باشیم، مطابق نظر پورداوود(1377،ج2،33)، استن به معنای معبد نیز قابل قبول می باشد.
 


نام دروئید دارابگرد پس از سال 1811 میلادی به سرعت مورد توجه پژوهشگران و محققین غربی قرار گرفت و توانست خود را به عنوان یک اثر منحصربفرد تاریخی-مذهبی در سطح جهان مطرح نماید. نویسندگان کتبی نظیر؛ --The penny/1840 -Palstine/1841- Old England/1845 -Calcutta/1856 Cyclopedia of bibl./1867- Abbeys, Rude stone/1872- Midland/1890 -The Phoenician/2014 و دهها نویسنده دیگر به نام این اثر تاریخی دارابگرد اشاره نموده و امیدواریم که علاقمندان به تاریخ در حفظ و نگهداری آثار تاریخی شهرمان بیش از پیش کوشا باشند.

جلیل سلمان-بهار 95