چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

نخستین شهر مدور فلات ایران «دارابگرد» است…

جلیل سلمان(داراب/فارس)-در ابتدای این یادداشت ذکر این نکته بسیار ضروریست که «جریانِ تحریف» مدتیست گریبان تاریخ فارس و شهرهای آنرا به شدت گرفته است، بنحوی که در سال 1385 و در یکی از شهرهایِ همجوارِ داراب متاسفانه سندی جعلی درباره دارابگرد به دست چهره هایی سرشناس تولید و منتشر شده است که علل آنرا باید در امیال شخصی و اغراض سیاسی دانست.اخیراً نیز در فضای مجازی نگرانیهایی پیرامون نخستین شهر مدور فلات ایران و نسبت دادن این شاخص مهم به یکی از شهرهای فارس دیده می شود که به دلایل پیش رو نمیتوان چنین موضوعی را مورد تأیید قرار داد. این رویدادها نشان می دهد که ضرورت حفاظت و حراست بیشتر از تاریخ داراب امری اجتناب ناپذیر است و همه علاقمندان به تاریخ داراب می بایست نسبت به معرفی ظرفیت های تاریخی موجود بویژه در قالب کتاب اقدام نمایند تا اجازه تحریف و سانسور از افراد سودجو سلب شود.

مطابق روایات تاریخی موجود، داراب را فرزند بهمن فرزند اسفندیار فرزند گشتاسب آورده اند که با کتب بُندَهشن، شاهنامه، دارابنامه بیغمی و بسیاری از دیگر کتابها همخوانی دارد. داراب شاه،  شهر باستانی و مدور داراب گرد را در فارس ساخت و نام خود را بر آن نهاد.

طبق نظر اغلب مورخان، «داراب» همان «داریوش دوم هخامنشی» است و حمیدی صاحب کتاب تاریخ اورشلیم و انوشه در دانشنامه و صاحب دائره المعارف مصاحب و صاحب مجموعه ره آورد با این نظریه موافقند و وی را هشتمین پادشاه از سلسله کیانی دانسته اند، هرچند  که صاحب کتاب آئینه سکندری، بارتولد در جغرافیای تاریخی ایران  و احمدی در کتاب دنیای ناشناخته هخامنشیان  و ناصر انقطاع در کتاب ده ابرمرد، «داراب» را همان «داریوش یکم» و «داریوش بزرگ» آورده اند. مولفان کتاب مرآه الافراد اشاره نموده اند که داراب همان داریوش دوم هخامنشی می باشد. نهادینه های اساطیری در شاهنامه فردوسی نیز داراب را پدر دارا می داند. یعنی داراب همان داریوش دوم هخامنشی است.ذبیح الله صفا در مقدمه کتاب دارابنامه(ص11) آورده است که داراب پسر بهمن پسر اسفندیار پسر گشتاسب از جمله پادشاهان اخیر سلسله داستانی کیانیست.این داراب که در داستانهای ملی ما پسر بهمن و همای چهرآزاد است، پدرِ دارای دارایان آخرین پادشاه کیانی بود. امینیِ سام در کتاب تاریخ مصور ایران(ص297)، داراب فرزند داراب را همان داریوش کودومانوس یا داریوش سوم می داند.بنابراین داراب همان داریوش دوم هخامنشی می باشد.حسن پیرنیا نیز در کتاب تاریخ ایران باستان(ص797) به تحقیق از کتب پیشین معتقد است که برای جلوگیری از اختلاط داریوش دوم و سوم، داریوش دوم هخامنشی را دارای اکبر آورده اند.صاحب کتاب مآثرالملوک نیز دارای اکبر را بناکننده دارابگرد آورده است.

ناصر انقطاع در کتاب ده ابرمرد(صص86و87) آورده است: واژه ای را که ما امروز داریوش می گوییم و نام سه تن از شاهان هخامنشی بوده است، ریشه و پیشینه‌ی در خور نگرشی دارد. این واژه پارسی کهن است و از ریشه‌ی باستانی «دارایاواُاش» یا «داریاوُهُش» و یا «داری ووش» گرفته شده است.چون این واژه نام سه تن از شاهان هخامنشی است، که یکی از ایشان پسنام بزرگ(لقب کبیر) را نیز گرفته است، در تاریخ و در زبان‌های کهن تاریخی، جای ویژه ای را باز کرده است.بابلیان «درارا واووش» می گویند و در سنگ نوشته‌های مصری، «تریوس» یا «تریوش» و یا «تاری اُس» آمده است.همچنین در تورات «داریوش» یا «دریاوش» نوشته شده و در کتاب‌های تاریخ رومی «داریوش» نام دارد.در زبان لاتین یونانی «داریس» گفته و نوشته شده است. «هو»  یا «وهو» و یا «وهوش» یعنی نیکو و نیکویی. بر این پایه واژه داریوش بر روی هم یعنی دارنده خوی نیک و یا صاحب صفت نیکو است. ساخت «دارایا» و «داری» در پارسی میانه(ساسانی) دارا و داراب هم گفته شده است.به همین انگیزه نویسندگان پس از اسلام، مانند حسین فرزند علی مسعودی و ثعالبی در نوشته های خود، واژه‌ی داریوش را داراب نوشته اند.

به نقل از «دستور هوشنگ» از چهره های برتر انجمن گاتای هندوستان آمده است: نام «دارا» بدون شک در نهایت با داریوش ارتباط دارد، درست همانطور کهبین «دارا» در بین النهرین(میانرودان) و «دارابگرد» در نزدیکی شیراز، چنین ارتباطی وجود دارد.

در کتاب فرهنگ نامها برابر نام «داراب» دو نام «دارا» و «داریوش»  آمده است. فرانسیس میننسکی صاحب کتاب لغتنامه زبانهای مختلف شرقی و اروپایی در سال 1687 ، «دارای دارا» را همان «داریوش» و «داراب» آورده است.صاحب کتاب آئینه سکندری آورده است:"شهر داراب گرد و اغلب عمارات عالیه استخر از داریوش است از آنکه گرد در زبان هخامنشی بمعنی شهر است و در زبان ارمنی نیز شهر را گرد گویند."

می دانیم که داریوش بزرگ در کتیبه اش خود را فرزند گشتاسب دانسته و به نقل از مسعودی در مُرُوج الذهب، آتش مقدس به دستور زرتشت توسط گشتاسب از خوارزم به دارابگرد منتقل شد.بنابراین فیمابین داریوش بزرگ و دارابگرد نیز اتصالی دیرینه برقرار است. در کتاب شهرستانهای ایرانشهر، دارای دارایان به عنوان بناکننده دارابگرد آمده است و نامِ دارای دارایان در دینکردچهارم، بُندَهش و کارنامه اردشیرپاپکان نیز آمده است.فره‌وشی در کتاب ایرانویج، دارای دارایان را داریوش دوم هخامنشی دانسته است.گردآوری «اوستا» و «زند» و محافظت آنها در استخر و شیز را توسط دارای دارایان آورده اند که اسکندر مقدونی در حمله به ایرانشهر آنها را آتش زد و به دریا افکند. در کتاب بُندَهش ابتدا «دارای چهر-آزادان» و سپس «دارای دارایان» به پادشاهی ایران رسیده و پس از آن، اسکندر مقدونی به ایران حمله ور می شود.در کتاب کارنامه اردشیرپاپکان نیز چنین ذکر شده است که؛ « و ساسان شپان پاپک بود، و هموار با گوسپندان بود، و از تخمه دارای دارایان بود.»

در همین حال غالب نویسندگان و مورخان، دارابگرد را شهری مدور آورده اند که دارای چهار دروازه و خندقی پیرامون آن بوده است.این شهر مطابق نظر کسانی همچون گیرشمن، به شکل شهرهای مدور آشوری بنا شده است.بقایای این شهر باستانی همچنان در شش کیلومتری شهر فعلی داراب وجود دارد و مطابق کتاب رساله دلگشا تا قرن هشتم هجری حتی برج و بارو داشته و مطابق اشعار روایت شده در این کتاب، در یکی از جنگها با سه منجنیق  به برج و باروی شهر دارابگرد حمله شده است.

ابن فقیه در صفحه 406 از کتاب البُلدان(الهادی) آورده است که: جور(گور) به شکل دارابگرد ساخته شده است و از محدثات اردشیربابکان است.

یاقوت نیز در صفحه 99 از جلد دوم کتاب معجم البلدان همین نظریه ابن فقیه را تأیید می نماید و می نویسد: شهر جور در فارس اردشیر پسر بابک پادشاه ساسانی بنیان نهاد و جای آن بیابانی بود که اردشیر از آنجا بگذشت و دستور ساختمان آن شهر را بداد و اردشیرخره نامید و عربان آن را جور نامیدند.آن به شکل دارابگرد ساخته شده است.استخری گوید:جور ساخته اردشیر است.

اعتمادالسلطنه نیز همین نقل را قبول نموده و در صفحه 2275 از کتاب مرآه البلدان می نویسد: اردشیر، گور را به وضع دارابگرد ساخت.

شاردن در صفحه 1792 از کتاب سفرنامه خود در دوره صفویه نیز می نویسد: اردشیر هموست که شهر گور را در فارس بنیان نهاد.آنجا دشت بود.اردشیر از آن گذشت و فرمود تا آن شهر را ساختند و اردشیرخره اش نام کرد.این شهر به کردار دارابگرد ساخته شده است.

رومن گیرشمن باستان شناس معروف در صفحه 325 از کتاب ایران از آغاز تا اسلام می نویسد: اردشیر، گور-فیروزآباد را در زمانی بنا کرد که هدف جسورانه انتزاع تاج و تخت را از اردوان در سر داشت.اردشیر طرح مدور این شهر را از دارابگرد-که خود سابقاً ماموریتی رسمی در آنجا داشت-اقتباس کرد.

اما رومن گیرشمن  در صفحه 35 از کتاب هنر ایران، نسخه سال 1962 و ایران پارت و ساسانی می نویسد: اردشیر در هنگام ساختن شهر گور-فیروزآباد از طرح شهر باستانی دارابگرد کپی کرده است.

زرین کوب در صفحه 415 از کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام حتی طرح شهر بغداد را شبیه به شهر دارابگرد دانسته و می نویسد:...چنانکه مخصوصاً از جهات مختلف این شهرِ جدیدِ منصور طرح و نقشه دارابجرد فارس را به خاطر می آورد.

بنابراین، شهری همچون «گور» که طراحی آن بر اساس طرح شهر باستانی «دارابگرد» بوده است نمی تواند به عنوان نخستین شهر مدور در فلات ایران معرفی شود. در ادامه به مستنداتی می پردازیم که بنای شهر گور(فیروزآباد) را توسط اردشیر بابکان آورده اند که بسیار قابل توجه است.

در ردیف 44 از صفحه 40 کتاب شهرستانهای ایرانشهر آمده است که : شهرستان گور-اردشیرخوره را اردشیربابکان ساخت.تورج دریایی در صفحه 84 همین کتاب ادامه می دهد:شهر گور به دست اردشیر اول 244-240م. در جایی که اردوان، پادشاه اشکانی در سال 224م. از پای درآمده بود ساخته شد.گور در دوره های بعدی فیروزآباد نام گرفت.

طبری در صفحه 582 از جلد دوم کتاب خود می نویسد: و مهرک را بکشت آنگاه سوی محل گور شد و به بنیاد آن پرداخت.وی در صفحه 585 کتاب خود ادامه می دهد: گویند: اردشیر هشت شهر بنیان کرد که از جمله شهر: رام اردشیر و شهر ریو اردشیر و شهر اردشیرخوره که همان گور باشد به فارس...

حمزه اصفهانی در صفحه 44 از کتاب تاریخ پیامبران و شاهان(سنی ملوک الارض و الانبیا) می نویسد:اردشیر شهرهای متعددی ساخت از جمله آنها:اردشیرخره، .....اما اردشیر خره همان شهر فیروزآباد از سرزمین فارس است که گور(کور) نامیده می شد و به امر علی بن بویه، فیروزآباد خواندند.

اما مولف حدودالعالم نیز در صفحه 131 کتاب خود آورده است: گور-شهریست خرم، اردشیربابکان کرده است...

ابن حوقل در صفحه 41 از کتاب صوره الارض آورده است:و جور بدین سبب مرکز آن گردیده که ساخته اردشیر و دارالملک او بوده است.و جور(گور) که قلعه ای دارد و بی باروست...

استخری در صفحات 96 و 110 از کتاب مسالک و ممالک می نویسد: و اما جور قصبه اردشیر خوره است به حکم آن کی او بنا کرد .....و جور اردشیر بنا کردست.

ادریسی صاحب کتاب نزهه المشتاق در صفحه 406 آورده است: و مدینه جور بناها اردشیر...

لوئی وندن برگ در صفحات 48 و 49 کتاب باستان شناسی ایران باستان ضمن اشاره به سفر استین به فارس می نویسد:آقای استین در ضمن مسافرت محل قدیمی گور(خور یا اردشیر خوره) را که در حال حاضر فیروزآباد نام دارد دیدن کرد.این شهر بدستور اردشیر، پیش از رسیدن به پادشاهی، ساخته شده بود و حصاری دایره ای شکل داشت.

فرهاد وداد، مولف کتاب دیده انگارشی بر شاهنامه فردوسی در صفحه 117 این کتاب آورده است : شهر گور اردشیر خوره را اردشیر بابکان ساخت.

یانگ، گیرشمنو بیوار در کتاب ایران باستان پیشا تاریخ، عیلامیان...ساسانیان آورده اند: اردشیر نخست در گور قلعه ای مستحکم درافکند که به اردشیرکره معروف شد و امروزه فیروزآباد در جنوب شرق شیراز در استان فارس است.

ن.پیگولوسکایا در صفحات 223 و 225 از کتاب شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان آورده است:گور-اردشیر خره از سوی اردشیر بنا گردید.نولدکه بر آن بود که این شهر در روزگار آل بویه فیروزآباد نام گرفته..طبری نوشته است که اردشیر هشت شهر بنا کرد که از آن جمله اند: شهر اردشیر خوره یا گور...

حسن پیرنیا در صفحه 1322 از کتاب تاریخ ایران باستان نوشته است که:  بنای فیروزآباد، سروستان و فراش آباد را اکثر علمای فن از دوره ساسانیان می دانند.

آرتورکریستن سن درصفحه 59 از کتاب ایران در زمان ساسانیان می نویسد: اردشیر فرمان داد در گور(فیروزآباد) قصری و آتشکده ای برآورند...

ریموند و هولدو در صفحه 174 از کتاب شهر در جهان اسلام نیز بنای فیروزآباد(اردشیرخوره) را به دست اردشیر بابکان می دانند.

با توجه به مستندات فوق میتوان بر این موضوع صحه گذاشت که شهر گور بر اساس طرح شهر دارابگرد و توسط اردشیر بابکان ساخته شده است بنابراین، شهر« گور» را باید شهری ساسانی دانست و با توجه به اینکه شهر باستانی «دارابگرد» متعلق به عصر هخامنشیان می باشد و به شکلی مُدَور نیز ساخته شده است، نمیتوان شهر گور را نخستین شهر مدور فلات ایران دانست و دارابگرد ارجح تر است.

 (complementumص322) (میرزا آقاخان،آئینه سکندری، ص 298) (یادبود دستور هوشنگ، مقالاتی درباره ایران،بمبئی، هندوستان،انجمن گاتا، 1918، ص 545) .( فرهنگ نامها ، مدبری، 1984)

 

خوانش نهایی متن کتیبه آسیاب سنگی داراب فارس

بسم الله الرحمن الرحیم

آسیابی ز قدیم الایام

بود باقی ز سلاطین همام

مانده این سخت اساس از داراب

که در او خیره بماندی اوهام

این شنیدم که اتابک بن سعد

کرد تعمیر و نکردش اتمام

باز دور فلکش جور نمود

که از او هیچ نماندی جز نام

تا که در دولت سلطان عجم

ناصرالدین شه افلاک خیام

ساخت بهتر ز نخستین بارش

بن قوام ابن قوام بن قوام

ساکن قبله-ای-هستم کز لطف

در گهش اهل صفا راست مقام

داور فارس امیر تومان

ملجاء پیر و جوان، غوث انام

چاه زد راه برید آب آورد

کوه را کند ز جا چون گل خام

آب رفته چو روان گشت به جوی

یافت کار از مدد بخت انجام

بهر تاریخ چنین گفت....

آسیابی فلکش گشته بکام

 

«کتبه عبدالله بن زین العابدین بن محمد رفیع الموسوی 1310»

***************************************************

منبع: کتاب مسجدسنگی و آسیاب سنگی داراب.دکتر میرزا محمد حسنی

دلِ دارابِ ما خون شد زِ بی آبی و بی نانی

دلِ دارابِ ما خون شد زِ بی آبی و بی نانی

الا یا ایها الساقی! بِده مَرگم که راحَت شَم

نَه شُغلِ ثابتی دارم که زن گیرم نَه دُکّانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

نَه نَم می گرده ابرِ ما  نه اَبرِش داره بارانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

نمی بینی دگر آسفالتِ نو در یک خیابانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

نمادِ شهرِ ما گشته دَس اِندازایِ طولانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

زِ بیکاری خیابانها شُده پیستِ موتور رانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

فشارم می رود بالا از این اوضاع ِدرمانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

خجالت می کشم از کِثرَتِ آباد و عُمرانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

همه اَلاف و سَردرگُم در این اوضاعِ بُحرانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

نه شعر و شاعری مانده نه سلمان و مسلمانی

الا یا ایها الساقی! بده مرگم که راحت شَم

شعر از جلیل سلمان/داراب/25/06/1397

خلع یدِ ساسانیان از شهر باستانی دارابگرد

جلیل سلمان-منشورداراب- شهر باستانی و مُدوّر دارابگرد را باید حیثیت تاریخی سلسله ساسانیان دانست از آن رو که بنیانگذار و مؤسس این سلسله، نخستین تحرکات خود را از این شهر آغاز نمود و با تکیه بر عناصری همچون؛ اصل، ریشه، هویت، قدرت نظامی و سیاسیِ انباشته خود در دارابگرد، حکومت های محلی اطراف را به اطاعت از خود وادار کرد و نهایتاً در قرن سوم میلادی امپراتوری بزرگ و قدرتمند ساسانیان را در پارس بنیان نهاد.شهری که اردشیربابکان با انتخاب آن به عنوان نخستین پایتخت موقت سلسله ساسانیان توانست پیشینه ای مناسب را برای نَسَبش به ارمغان آورد و سرگذشتِ ساخته و پرداخته او را شکلی تازه بخشد و گذشته‌ی شبانی او را محو و به معنای واقعی او را دارای وجاهتی قانونی و صاحب قدرتی شکست ناپذیر و جایگاهی مناسب نزد مردمان آن زمان نماید.

 بدون تردید، شکل‌گیری اولیه حکومت ساسانیان در شهر باستانی دارابگرد به عنوان یکی از برجسته ترین و مهمترین مناطق امپراتوری پارس را نمی توان ناشی از یک انتخاب ناشیانه و یا رویدادی تصادفی قلمداد نمود و بدون توجه به پیشینه تاریخی این ناحیه‌ی استراتژیک نسبت به دلایل حضور ناگهانی اردشیربابکان در آن به گمانه زنی پرداخت.

انتخاب شهرباستانی دارابگرد در اواخر دوره حکومت اشکانیان به عنوان محلی برای آموزش اردشیربابکان در حالیکه شهر مهمی چون استخر قابل اعتنا تر بوده است، توجیهی بجز «بخشیدن وجاهت قانونی» به تاج و تخت اردشیر و سلسله ساسانیان نخواهد داشت.

اردشیربابکان که جَدّ اعلای خود یعنی ساسان را در کارنامک خود تخمه دارای دارایان می داند و مشخصاً برای خونخواهی وی قیام کرده است، صحیح ترین و مناسب ترین مکان را برای پی‌ریزی بنیان حکومت خود انتخاب می کند.

 کُرد و شَبان بودن اجداد اردشیر از چشم تاریخ نویسان پنهان نخواهد ماند بنابراین او باید به هر وسیله ای نَسَب خود را به هخامنشیان برساند تا بتواند با ادعای قیام بر علیه کُشندگان دارای دارایان به اهداف عالیه سیاسی و مذهبی خود جامه عمل بپوشاند.

هرچند که بخش هایی از کارنامه اردشیربابکان به اتصال سرسلسله ساسانیان یعنی ساسان با کُردشبانان می پردازد اما اردشیر، هدف اصلی خود را خونخواهی دارای دارایان-پادشاهی که قبل از اسکندر می زیسته- می داند.

شهر باستانی دارابگرد که مطابق روایات تاریخی به داریوش هخامنشی منتسب است تا حدود زیادی می تواند ریشه، نَسَب و قومیت واقعی اردشیر را در خود حل کرده و تصویری جدید از وی و نسل پیش از او را در معرض دیدگان تاریخ قرار دهد.

تاریخ طبری به عنوان یکی از اسناد تاریخی معتبر عربی در خصوص این موضوع آورده است: اردشیر می خواست انتقام خون دارا پسر دارا را بگیرد که با اسکندر به پیکار بود و حاجبانش او را بکشتند و پادشاهی را به اهلش باز برد...

وی ادامه می دهد: شاهیِ استخر با یکی از بازرنگیان به نام جوزهر بود و خواجه ای داشت تیری نام که او را اَرکبَد دارابگرد کرده بود و چون اردشیر هفت ساله شد پدر، او را به نزد جوزهر برد و از او خواست که اردشیر را به تیری بسپارد که مربی وی باشد و پس از وی ارکبد شود و جوزهر پذیرفت و فرمانی نوشت و او را سوی تیری فرستاد.پس از فوت تیری، حکومت دارابگرد در اختیار اردشیر بابکان قرار می گیرد.

دکتر اردشیر خدادادیان در مقاله «داراب در تاریخ ایران باستان» به همین موضوع می پردازد و می نویسد:...به این ترتیب بابک پسر خود اردشیر را به مقام اَرگبَذی رسانید و پس از شاه شدن همانگونه که گفته شد این مقام را به ابرسام تفویض کرد و مهرشاه نیز در عصر یزدگرد یکم عهده دار این منصب بود.اردشیر سپس دارابگرد را به عنوان پایگاه خویش برگزید، به گونه ای که برادرش شاپور که رقیب وی بود به دارابگرد حمله کرد، و زیر آوار درگذشت.اردشیر پیش از تأسیس رسمی دولت ساسانی که در سال 226 میلادی در تاریخ ثبت است، در سال 224 میلادی دولتی خودمختار و به اصطلاح موقت را در قلعه و یا شهر دارابگرد تشکیل  داد و امور سیاسی را از آنجا هدایت می کرد. به عقیده گیرشمن از آنجائیکه اردشیر احتمال مقاومت هایی را می داد و بیم از شکست نیز داشت، برآن شد که در شهری مستحکم به دفاع برخیزد. اردشیر طرح مُدوّر شهر فیروزآباد را از دارابگرد که خود پیشتر مقام ارگبذی آن را داشت اقتباس کرد.

به عقیده دکتر تورج دریایی در ماهنامه ایرانشهر؛ ساسانیان در سُنت تاریخ نویسی، بخش هایی از تاریخ گذشته را مسکوت گذاشته اند، از جمله هخامنشیان را. آنان به ندرت از پادشاهان هخامنشی یاد کرده اند.در تاریخ‌نویسی ساسانی، در روایت زرتشتی، کیومرث آغازگر تاریخ انسان است و پس از او پیشدادیان و کیانیان روی کار می آیند.در زمان آخرین پادشاه کیانی، یعنی ویشتاسب، زرتشت ظاهر می شود و اندیشه های دینی خود را اشاعه می دهد.»

این استاد برجسته تاریخ ایران باستان در دانشگاه کالیفرنیای آمریکا ادامه می دهد: تاریخ ساسانیان از «دارای دارایان» نام می برد که ظاهراً داریوش سوم، پادشاه هخامنشی است.یعنی اولین اشاره به نام یکی از پادشاهان هخامنشی در تاریخ نویسی ساسانی است.»

بررسی ها نشان می دهد نام «داراب» برای نخستین بار در کتاب بُندَهِش، یکی از کهن ترین کتب ایرانیان می آمده است که هم وی و هم فرزندش«دارای دارایان» یا همان «داراب پسر داراب» قبل از اسکندر مقدونی بر ایران پادشاهی کرده اند.یعنی دارای دارایان فرزند داراب شاه می باشد که مطابق روایات سنتی و عُرف همان داریوش هخامنشی است که شهر مدور دارابگرد در فارس را بنا نهاد.

در نَسک قدیمی شهرستانهای ایرانشهر، «دارای دارایان» به عنوان بنا کننده شهر باستانی دارابگرد(داراب کرت) ذکر شده است همچنین، در اکتشافات انجام شده توسط مارک اشتاین در شهر مدور دارابگرد نیز سکه ای از یزدگرد یکم به دست آمده که در ضرابخانه این شهر تولید شده و عبارت «داراب کرت» بر روی آن قابل مشاهده است و چنین به نظر می رسد که بین این سکه و نَسَکِ شهرستانهای ایرانشهر ارتباطی وجود دارد. هرچند که در خصوص اینکه دارای دارایان و پدرش داراب شاه کدام داریوش هخامنشی می باشند، اختلاف نظرهایی وجود دارد.

برخی همچون فره‌وشی، صاحب کتاب ایرانویج ، «دارای دارایان» را داریوش دوم هخامنشی و برخی همچون تورج دریایی او را داریوش سوم هخامنشی می دانند.

در بخشی از رده بندی کتاب بندهش، نام پادشاهان ایران به این ترتیب آمده اند: همایِ بهمن، دارایِ چهرآزادان و دارای دارایان.

در نسخه خطی بندهش که مربوط به قرن دهم می باشد و در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود، رده بندی پادشاهان قبل از اسکندر مقدونی این چنین آمده است: همای چهرآزاد، داراب پسر بهمن و داراب پسر داراب.

علی سامی در کتاب «تمدن هخامنشی»، داراب را همان داریوش یکم هخامنشی آورده است. سپیتمان در کتاب آثارالباقیه، «دارای دارایان» را پسر «داراب» آورده است. اما بنا به گفته های آقای دکتر تورج دریایی نباید این نکته را فراموش نماییم که در صورت پذیرش دارای دارایان به عنوان بناکننده شهر باستانی دارابگرد، نخستین اشاره به نام پادشاهان هخامنشی در تاریخ ساسانیان نیز به شهر دارابگرد در فارس باز خواهد گشت.

با توجه به نسک های کهن بُندهش، دینکَرد چهارم، اَرداویرافنامه و کارنامک اردشیر پاپکان، دارای دارایان فرزند داراب‌شاه همه نوشته اوستا و زند را همانگونه که زرتشت از هرمزد پذیرفته بود به دو نسخه یکی در گنج شایگان(استخر) و یکی را در دژنبشت(شیز) فرمود نگهداشتن...و اسکندر اوستا را سوخت و ایرانشهر را به نَوَد کرده-خدائی بخش کرد.» و در شهرستانهای ایرانشهر بنای شهر داراب کرت به دارای دارایان منتسب است، بنابراین مطابق این چند سند تاریخی و کهن، اتصال تاریخی شهر دارابگرد با سلسله هخامنشیان کاملاً منطقی به نظر می رسد.

به نقل از دستورهوشنگ از چهره های برتر انجمن گاتای هندوستان، نام «دارا» بدون شک در نهایت با داریوش ارتباط دارد، درست همانطور که بین «دارا» در بین النهرین(میان رودان) و «دارابگرد» در نزدیکی شیراز، چنین ارتباطی وجود دارد.»

صاحب کتاب آئینه سکندری معتقد است، شهر دارابگرد و اغلب عمارات عالیه استخر از داریوش است از آنکه گرد در زبان هخامنشی بمعنی شهر است و در زبان ارمنی نیز شهر را گرد گویند.»
مصاحب نیز در دائره المعارف خود نوشته است:" داراب(=دارای اکبر=دارابن بهمن) : در داستانهای ملی ایرانیان، هشتمین شاهنشاه ایران از سلسله کیانیان.از جنبه تاریخی همان داریوش دوم هخامنشی است.»

صاحب کتاب اورشلیم یا بیت المقدس نیز در صفحه 296 می نویسد:« داراب یا دارای اکبر، در داستهای ملی ایران، هشتمین شاهنشاه ایران از سلسله کیانیان است.وی شهر دارابگرد را در فارس بنا نهاد، اعراب را شکست داد، و سپس فیلقوس پادشاه روم را مغلوب و خراجگزار نمود.از جنبه تاریخی داراب همان داریوش دوم هخامنشی، فیلقوس همان فیلیپ دوم مقدونی، و اسکندر رومی همان اسکندر مقدونی است.»
به اعتقاد صاحب کتاب دنیای ناشناخته هخامنشیان، داراب یا دارا همان داریوش یکم است و ناصر انقطاع در کتاب ده ابرمرد نیز داراب را همان داریوش بزرگ می داند.

 نهایتاً با توجه به منابع تاریخی ذکر شده و همچنین با عنایت به کتاب تاریخ طبری به عنوان یکی ازمستندترین اسناد تاریخی از حضور اردشیربابکان در دارابگرد و آموزش وی توسط تیری، می توان با تکیه بر منابع ذکر شده، اتصال معقولانه دارابگرد با سلسله هخامنشیان را به شکل قابل قبولی مورد توجه قرار داد و ساسانی بودن شهر باستانی دارابگرد را نفی نمود.

صلیب شکسته یا گردونه مهرِ داراب فارس

صلیب شکسته یا گردونه مهرِ داراب فارس

آنگاه دیگر بار «مهریزد» از گردونه خورشید به سراسر جهان خواهد آمد و خروش برخواهد آورد...

(نامه فرهنگ ایران)

 

جلیل سلمان دارابی-با آغاز قرن نوزدهم میلادی شاهد حضور یکی از بزرگترین گروههای سیاسی و تحقیقاتی انگلیسی در ایران هستیم، گروهی به رهبری جیمز موریه که در سفر خود به ایران سرویلیام اوزلی ، برادر سفیرکبیر بریتانیا را نیز با خود به همراه داشت.اوزلی به سمت فسا و داراب حرکت کرد تا شاید ردپایی از آرامگاه کورش در این مناطق بیابد و در همین رهگذار به داراب رسید.مجموعه مشاهدات و تحقیقات اوزلی در ایران و فارس در سال 1821 میلادی منتشر شد و تاثیر بسیار زیادی در معرفی ظرفیت های تاریخی داراب در خارج از کشور داشت.

پس از اوزلی، چهره های دیگری نظیر؛ پریس و ستوان وگان نیز در مسیر داراب قرار گرفتند تا آنکه یکی از معروف ترین باستان‌شناسان انگلیسی به نام سرمارک اورل اشتین در سال 1313 خورشیدی وارد فارس شد.

راپرت امنیه ناحیه جنوب به تاریخ 26/01/1313 حضور او در داراب و نواحی اطراف آن را تایید می نماید.اشتین را نخستین کسی می دانند که در دارابگرد دست به اکتشافات باستان شناسی زد و پیرو آن سکه های 9پادشاه ساسانی  را کشف کرد که هم اکنون در موزه بریتانیا نگهداری می شود.اغراق نیست اگر اذعان نمایم که حفاریهای او در نواحی مختلف داراب به یک سونامیِ باستانشناسی شبیه بود که تاریخی متعلق به هزاره پنجم و سوم پیش از میلاد مسیح را از دل خاکهای این شهر خارج نمود، تاریخی که نخستین نشانه ها از حضور اقوام آریایی در داراب را بخوبی تأیید می کند.در میان اشیاء متعددی که اشتین در یکی از روستاهای داراب کشف کرد، دو تکه سفال منقوش به صلیب شکسته یا گردونه مهر متعلق به قوم آریایی بیش از پیش چشم نوازی می کند.یکی از تکه سفالها با نقش سواستیکا(سامرا-سامرا) دارای طولی برابر با پنج و هشت صدم سانتیمتر و عرضی برابر با چهاروچهل و پنج صدم سانتیمتر، تزئین شده با رنگ مشکی همراه با رنگی ترکیبی متمایل به سبز است.این تکه سفال به وضوح علامت صلیب شکسته را بر خود دارد و در کادری روشن قرار گرفته است.تکه سفال دوم با طرح صلیب شکسته اما دارای شکلی متفاوت تر است.شاخه های این صلیب شکسته دوم برخلاف صلیب نخست که شاخه هایش مشخصاً به شکل عمودی و افقی همدیگر را قطع کرده اند این بار بطور ضربدری بر روی همدیگر قرار گرفته و در قسمت بالا و هم در قسمت پایین دارای چهار خط به سمت بیرون است.

 

 

(صلیب شکسته یا گردونه مهر کشف شده در یکی از مناطق باستانی شهرستان داراب فارس)

واژه سواستیکا swastika از سانسکریت می باشد و آمیزه ای از سو=خوب واستیکا=است و هست و هستی، می باشد. به قولی در ایران باستان چنین نشانه ای را گردونه مهر می گفته اند. سواستیکا در تمام هنرها و طراحی های تاریخ بشری پدیدار می باشد، نشان بسیاری از چیزها، همچون خوش اقبالی، خورشید، برهما یا هندوها بود. در روزگار باستان، صلیب شکسته در بین سومری ها، سلت ها و یونانی ها استفاده می شد. در غرب ، سواستیکا عموماً با نام صلیب شکسته و به عنوان نماد نازیسم شناخته می شود. نشان سواستیکا جزئی از میراث فرهنگی اقوام آریایی است که از هزاران سال پیش به کار می رفته است.نشانه هایی از آن در تروی و ایران پیدا شده است. در آیین مهر این نشان را «گردونه مهر» می نامند.برخی می پندارند چهار پره آن آمیزش چهار عنصر اصلی آب، باد خاک آتش را می رساند.برخی دیگر آن را ساده شده شکل خورشید و درخشش پرتوهای آن می دانند. صلیب شکسته یا سواستیکا یک چلیپا با شاخه های 90 درجه به سمت راست یا سمت چپ است که معمولاً با جهت افقی یا گوشه هایی با زاویه 45 درجه می باشد.در شکل هندی نقطه هایی در هر ربع آن قرار می دهند.

 

بنا به عقیده صاحب کتاب جنبش آیین نوین مهر، مِهر خدایی است که شکوه و حشمت و نعمت و ثروت می آورد و خانواده را سرشار از سرور و شادی می کند، خدای عهد و پیمان و خدای راستی و زیبایی و حافظ خانواده و شهر و کشور است و در عوض خان و مان دشمنان و بی مهران را ویران می سازد.پروردگار مهر یا گردونه مهر خدای جنگ و پیروزی بر دشمنان پیمان شکن و دروغ گویان و متجاوزان و خیانت کاران است.

 

در کتاب اوستا در خصوص مهر و آیین مهر آمده است؛ مهر را می ستاییم...کسی که او را بستود اهورامزدا در گرُ-نِمانَ =عرش=garo-nemana برای نگاهداری و یاری مهریان، بازوان بلند وی از گر-نمان -سرازیر می گردد.وی دارای گردونه ایست بسیار زیبا با زینت های فراوان و زرین این گردونه را چهار اسب سپید رنگ بسیار زیبای تندتاز که با خوراک های آسمانی تغذیه می شوند بر بسیط سپهر می رانند.سُم های پیشین‌شان از زر و سُم هایِ پسین از سیم است.در گردونه مهر، هزار کمان وجود دارد، کمانهایی ممتاز با زه هایی محکم که با آنها، چون تیرهاشان پرتاب شود،...

در کتاب در پیرامون شاهنامه نیز آمده است ؛ چلیپا نشانه ای است از گردونه خورشید؛ از آن گونه که مهر، در آن، روانهای پالوده و پیراسته را به سوبی گروثمان راه می نموده است.

 

منابع:

-نامه فرهنگ ایران

-سفرنامه اوزلی،سفر به سرزمینهای شرقی، فصل داراب

-سفرنامه های پریس  و ستوان وگان

-داراب در سفرنامه ها،کلاه کج و کمانه

-چمن آرا، سهراب، قانون اساسی، ص 570 و 571

- جنبش آیین نوین مهر، پرتووی،100(ذیل توضیحات رضی)

-موزه بریتانیایی لندن، بخش اکتشافات اشتین در داراب و داراب گرد و ژورنال عراق

- اوستا،رضی، یشت ها ،ص 285

- در پیرامون شاهنامه-جهاددانشگاهی