چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

مراسم تشییع ۴ شهید گمنام دوران دفاع مقدس در شهرستان داراب

مردم شهرهای دوبرجی و جنت شهر در استقبال از شهدای گمنام سنگ تمام گذاشتند.

به گزارش پایگاه تحلیلی خبری عصر داراب نیوز،؛ مراسم تشییع ۴ شهید گمنام دوران دفاع مقدس  در شهرستان داراب با حضور اقشار مختلف مردم و مسؤلین شهرستان در شهرهای دوبرجی مرکز بخش فورگ و جنت شهر مرکز بخش جنت برگزار شد.

گفتنی است که به مناسبت حضور شهدای گمنام در جنت شهر و دوبرجی، تعدادی از شاعران در پاسداشت یاد و نام این شهیدان اشعار خود را در فضای مجازی منتشر نمودند.

اذون کبوتر تو گوشم بگویید

نماز مسافر شکسته بخونید

بگیرید یه مهمونی بی صدایی

کباب,دل وشربتی  ازجدایی

رسول امیری 

***

ماجنگیدیم

شمالنگیدید

ما،لنگ شدیم

شماتیمور..

رضاعلی اکبری.اقلید.

***

از مستی غیرتت فلک جام گرفت

دنیای کبواترانه آرام گرفت

چون نام نمانده تا صدایت بزنیم

 گمنامی تو از آسمان نام گرفت

صمد حسینی ایجی

***

بهشتش بودم و او کوثرم بود

پدر تا رفت او تاج سرم بود

شبی که پیکرم برخاک افتاد

جهنم زیر پای مادرم بود

*

 از این  جا رفت و جایش را ندیدم

غروب چشم هایش را ندیدم

قدم ها را چنان آرام برداشت

که حتی رد پایش را ندیدم

زری قهارترس.شیراز

***

 تعبیر درخت تاک را  فهممیدم.

 جامانده بدون ساک را فهمیدم

وقتی خبر نیامدن قطعی شد

من ترجمه ی پلاک را فهمیدم.

صمد حسینی ایجی

***

شهر خود را من چراغان می کنم

کوچه را همچون گلستان می کنم

می شود گمنامی اش فردا تمام

این شهیدی را که مهمان می کنم

جلیل سلمان

***

با   یاد   خدا  از   همه   آلام  گذشتم

پر  شور  برفتم  و  چه   آرام  گذشتم

بر قله ی هستی که رسیدم بدهم جان

گمنام  شدم  وز پی  هر  نام  گذشتم

صادق کریمی

***

 

با ناز و نوازش خدا رام شدم

بی نامترین و صاحب نام شدم

بین خودمان بماند این حرف وحدیث:

عاشق شدم وشهید گمنام شدم

رسول امیری

***

یک چفیه پراز بهار باور کردم

موسیقی انتظار باورکردم

من عاشقی تورا به روی مین ها

درلحظه ی انفجار باور کردم

کیوان براهنگ

نخستین کنگره بین المللی داراب و حومه(بخش پایانی)

جلیل سلمان-کانال چار مَدَور-پس از استماع سخنان اردشیر بابکان، همه میهمانان جهت صرف ناهار عازم نقش شاپور داراب شدند. سرویلیام اوزلی از پذیرایی مردم داراب سخن گفت و این نکته را هم افزود که در سال 1811 میلادی نیز در همین محل پذیرایی مناسبی از وی شده و از مردم داراب به خاطر میهمان نوازیشان قدردانی کرد. قُلی داراب خوب، صابر، ابن لَطیفا، شریفی، دالمَند، گُلزار بهمنی و دیگرانی چند با همراهی ساز غلام عاشق شروه خوانی کردند و خستگی را از تن میهمانان بیرون بردند. گومز، دلاواله و کمپفر نیز خاطراتی از سفر خود به داراب تعریف کردند که مورد توجه حاضران قرار گرفت.پس از آن هرمان، هوف و بیر نکاتی در مورد آتشکده آذرخش بیان داشتند و مسعودی که خود را به جمع میهمانان رسانده بود شرحی کوتاهی از آتشکده آذرخش ارائه داد. ماری کخ از کتیبه بیستون و نام پرگ بر بلندای این کتیبه سخنانی ایراد کرد و پس از آن وندن برگ از عشق خود به تنگ چک چک رستاق و قرار دادن تصویر آن در ابتدای کتابش، باستان شناسی ایران باستان، خبر داد. مصطفوی از بی نظیر بودن مسجد جامع داراب و معماری آن گفت و فرصت شیرازی و اوژن فلاندن و پاسکال کوست به همراه فرانک استلا طرح ها و نقاشی های خود از داراب را به حاضران نشان دادند. اشتاین نیز به کشفیات بی نظیر خود در منطقه مادوان، تل ریگی و دارابگرد پرده برداری کرد و قدمت مناطق اولیه داراب را تا 7000 سال اعلام نمود. در همین حین جناب فریدون پیشدادی با گوشت تازه وارد جمع شد و همه به احترام او ایستادند. غذا که آماده شد خاطره ای از شاه اسمعیل صفوی در مورد بز پادزهری داراب و توقف وی در منطقه دارابگرد به سمع حاضران رسید. آهوی تنگه رُمبه توسط ملک مبازالدینِ شبانکاره ای به عنوان غذای دوم برای میهمانان آماده شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت.
پس از صرف غذا و بازدید از آتشکده آذرخش و شهر باستانی دارابگرد، میهمانان به سمت آتشکده آذرجوی رفتند و پس از آن میهمان مردم فورگ شدند. پس از آن به داراب بازگشتند و بخش پایانی نخستین کنگره بین المللی داراب و حومه آغاز شد.
در ابتدا نوبت به چهره شناخته شده جغرافی دان جهان اسلام یعنی ابن خُردَاذبَه رسید تا در خصوص حدود جغرافیای دارابگرد سخن بگوید. وی با اشاره به صفحه 46 کتابش، المسالک و الممالک، که متعلق به سال 250 هجری می باشد، ضمن تقسیم فارس به پنج کوره، شهرها، روستاها و نواحی تابعه دارابگرد را نیز بدین ترتیب معرفی نمود:« و رساتیق دارابگرد(درابجرد): کُرم و جهرم و نیریز و البستجان و الابجرد و الاندیان و جویم و فرج و تارم و طمستان»...
وی پس از پایان سخنانش از «ابن رسته» دعوت نمود تا در خصوص دارابگرد سخن بگوید و او با اشاره به صفحه 106 کتابش، «الاعلاق النفیسه» که متعلق به سال 290 هجری می باشد، چنین گفت: فارس پنج کوره دارد و بدین ترتیب" سابور و اصطخر و اردشیرخوره و دِرابجرد و فسا و اَرجان و شیراز" می باشند.
اما نوبت به سخنرانی اصطخری که رسید تشویق بی امان حاضران نیز آغاز شد. اصطخری همراه با کتاب المسالک و الممالکش که متعلق به سال 340 هجری می باشد پشت میکروفون قرار گرفت و مطابق صفحه 70 کتاب خود حدودِ جغرافیای دارابگرد را چنین تعیین نمود: و اما نواحی کوره دارابگرد(درابجرد): کُرم و بها منبران؛ احدهما اباذه و الآخر کرد بجرد، و المَص و مدینتها المص، و فَسا و مدینتها فسا، و طَمستان و بها منبر، و المُحوله لیس بها منبر، و الکُردبان و بها منبر، و ازبراه و مدینتها ازبراه، و سنان و مدینتها سنان، و جویم و مدینتها جویم، و جهرم و مدینتها جهرم، و الفستجان و بها منبر، و الدارکان و بها منبر، و ایج و بها منبر، و الاصطهبانان و بها منبر، و نیریز و مدینتها خَیَار ، و المُریزجان و بها منبر، و الاروان و بها منبر، و خَسُوا و مدینتها روبنج، و رستاق الرستاق و بها منبر، و قنطره لیس بها منبر، و سوانجان لیس بها منبر، و فُرج و بها منبر ، و تارم و بها منبر، و الماسکانات و بها منبر، و شق الرستاق لیس بها منبر، و شق الروذ لیس بها منبر، و تالات لیس بها منبر، و شق الا سنان لیس بها منبر، و رم شهریار مدینتها الرم. در این حال تشویق حاضران همچنان برای لحظاتی ماندگار ادامه یافت.
اما با آمدن ابن حُوقَل تشویقها همچنان ادامه یافت. ابن حوقل با کتاب صُوره الارض آمده بود که متعلق به سال 367 هجری می باشد. وی با اشاره به صفحات 267 و 268 کتابش، شهرها و روستاهای تابعه ولایت دارابگرد را چنین معرفی کرد:6)- ذکر ناحیه کوره دارابگرد(دارابجرد): اباذه و کربجرد و اقلیمهما یعرف بکرم، و المص بها منبر و رستاق یعرف بها، و فسا مدینته جلیله فی ذاتها کثیره الاهل و التجاره و لهم یسار و منها، ابو علی شیخنا الحسن بن احمد بن عبدالغفار الفقیه المتکلم و هو من جله المعتزله و اصحاب ابی هاشم، طمستان و بها منبر، و الکردبان و بها منبر، و جهرم و لها رستاق و هی مشهوره بکثره یسار الاهل و الیها ینسب الجهرمی من البسط المعموله بها و بها غیر طراز للتجار و کان للسلطان بها صاحب یستعمل له، و الفستجان و لها منبر، والدراکان و لها منبر، و ازبراه و لها رستاق باسمها، و سنان و لها رستاق باسمها، و ایج و بها منبر، و الاصطهبانات و بها منبر، و جویم و لها اقلیم و منها ابو احمد الجویمی احد روساء التناء بفارس معروف بالعراق، و خیار و رستاقها نیریز، والمریزجان و بها منبر، و المادوان و بها منبر، و روبنج و رستاقها خسوا، و رستاق الرستاق و بها منبر، و تارم و بها منبر، و الماشکانات و بها منبر، و زم و رستاقها زم شهریار.
ابن حوقل پس از تشویق حاضران در محل خود قرار گرفت و از حاضران تشکر کرد. نوبت که به مقدسی رسید با کتاب احسن التقاسیم متعلق به سال 375 هجری پشت میکروفون قرار گرفت. وی در معرفی دارابگرد و مناطق تابعه آن مطابق صفحات 631 و 632 جلد دوم کتابش چنین گفت: دارابگرد خوره‌اى مرفه است که دارابگرد بن فارس بنا نهاده، در گذشته مرکز آنجا بود و شاهان در آن مى‌زیستند.کانها فراوان و ویژگیها بسیار و هواى نیکو دارد.قصبه‌اش هم نام آنست.
از شهرهایش «طبستان»، «کردبان»، «کرم»، «یزدخواست» ،«مشکانات» ،«زمّ شهریار» ،«گدروا» «اوجین»، «ایگ» است، ناحیت«نیریز»که شهرهاى «خیار»، «مریزجان»، «ماذوان» را دارد، و ناحیت«خسو» که شهرهاى«روبنج»با روستاى«رستاق»، «فرج»، «تارم»را دارد نیز از آنست.از شهرهاى روستامند مهم آن«جویم» ابو احمد، «اصطهبانات» سنان «برک»، «ازبراه» است.
پس از پایان صحبتهای مقدسی که همراه با آشتی کنان وی با پاول شواتس همراه بود، شخصیتهای برجسته ای نظیر یاقوت، قزوینی، مستوفی، ابن بطوطه و صاحب کتاب حدود العالم به ایراد سخنرانی پرداختند و جغرافیای داراب را بیش از پیش نمایان ساختند.
با توجه به تعداد زیاد شرکت کنندگان در نخستین کنگره بین المللی داراب و حومه، امکان ایراد سخنرانی برای همه حاضران فراهم نشد اما برگزار کنندگان کنگره اعلام کردند؛ مطالب باقیمانده در دومین کنگره بین المللی داراب و حومه به حاضران ارائه خواهد شد و جای هیچ گونه نگرانی نیست. همه حاضران در این مراسم، کتب و آثار خود را به کتابخانه داراب تقدیم نمودند تا برای همیشه تاریخ به یادگار بماند. از طرف مردم شهرستان داراب نیز هدایای ارزشمندی همچون فرش دستباف ویژه صادرات، گبه، گلیم، پرتقال، دارابی، نارنگی، لیمو ، خرما ، بکرایی، لیموشیرین، قاشق های چوبی صادراتی، عطر گل رازقی و یاسمن به همراه دهها هدیه دیگر تقدیم حاضران در کنگره شد. در انتهای این مراسم نوبت به قرائت بیانیه پایانی کنگره رسید که متن آن بدین شرح می باشد:
(((تا زمانی که مردم شریف داراب بجای واژه بی تفاوتی واژه ارزشمند مطالبه گری را انتخاب ننمایند دیرگاهی نخواهد پایید که از داراب و ولایت سربلند دارابگرد جز نامی فراموش شده بر کاغذهای پاره پاره شده منفعت طلبی نخواهد ماند.)))) 
هدیه ای بود از کانال چار مَدَور داراب
جلیل سلمان-پاییز سال 1395

 

بخش اول

بخش دوم

 


برچسب‌ها: دارابدارابگردکورهخوره

نخستین کنگره بین المللی داراب و حومه(بخش دوم)

جلیل سلمان-کانال چار مَدَور-سالن تقریبا در حال پر شدن است.عالمان، ادیبان، عارفان و شاعران دارابی یکی پس از دیگری وارد سالن می شوند و در محل خود می نشینند. از خطیبان بزرگ دارابی «جناب ابو علی حسن بن محمد بن یوسف بن محمد بن یوسف درابجردی-نخستین چهره رسانه ای دارابگرد» و «جناب یوسف بن ابراهیم بن محمد بن ابراهیم ابو یعقوب الفارسی الدرابجردی« و «جناب ابو علی شیخنا الحسن بن احمد بن عبدالغفار الفقیه النحوی المتکلم» دعوت می شود تا یکی از آنان به عنوان مجری برنامه پشت میکروفون بروند و ابوعلی حسن بن محمد یوسف دارابگردی این مسئولیت را می پذیرند. جناب ابوعلی در حین عبور از میان صندلیهای سالن، خوش و بشی هم با «جناب معین الدین مسعود بن اسماعیل بن علی الدرابجردی الصوفی» و «جناب محمدبن الحسنین بن محمدبن مهدی أبو عبدالله الدرابجردی الصوفی »می نمایند. در ابتدا از حضور کلیه ارباب علم و ادب، باستان شناسان، مورخان، تذکره نویسان، جغرافی دانان و ... صمیمانه تقدیر می شود.سپس، بیانیه جناب فریدون پیشدادی با مضمون" داراب شکارگاه من است" توسط پزشک سرشناس ایرانی اهل ری، محمدبن زکریای رازی قرائت می شود. پس از آن، گُشتاسب از آتشکده های آذرجوی و آذرخش داراب سخن ها می گوید و اسفندیارِ بزرگ، داستانی از شاهنامه میخواند که مورد توجه فردوسی هم قرار می گیرد. جناب بهمن از بهمن دژ می گوید و حکایت فرزندش، داراب را در شاهنامه تعریف می نماید. پس از این برنامه، شاعران شهیر دارابی نظیر؛ جناب مولانا شاه محمد دارابی(صاحب کتاب تذکره لطائف الخیال و لطیفه غیبی و چندین اثر ارزشمند دیگر)، شوقیِ دارابگردی، عالمیِ دارابگردی، مقیمِ دارابگردی، مولانا پناهیِ دارابگردی و مولانا رضاییِ دارابگردی هریک قطعه شعری را در وصف دارابگرد تقدیم حاضران می نمایند. در حین اجرای برنامه توسط مولانا شاه محمد دارابی(عارف)، نماینده مرکز ملی هنر ایندرا گاندی هندوستان هدیه ای را که شامل «فرهنگنامه ادبی هند و فارسی» بود تقدیم ایشان کردند. اجرای موسیقی مراسم با «جناب زریاب دارابگردی، ابوالحسن علی بن نافع» است که پس از سالها به زادگاهشان، داراب، آمده اند و در گوشه ای از سالن، مجری برنامه را همراهی می کنند.«حکیم عباس دارابی»، عالم بزرگ داراب پشت میکروفون رفتند و شرح قصیده میرفندرسکی را ارائه و از کتاب «تحفه المراد» خود رونمایی کردند. ایشان از استادِ خود «جناب مُلا هادی سبزواری» هم یاد کردند و داستانی را از ایشان نقل نمودند که بسیار زیبا بود.پس از آن از تابلوی زیبای "فورگ بر بلندایِ بیستون" که مزین به خط میخی بود رونمایی می شود و در جایگاه خود در سالن نصب می گردد.در همین حین نیز پیام دارا، بنا کننده دارابگرد با این مضمون قرائت می شود:" من دارابگرد را بنا نمودم.من اسرای یونانی را در دارابگرد جای دادم و چند آتشکده در آن احداث نمودم". پس از قرائت این بیانات شیوا، جناب «بلعمی» و صاحبان کتابهای « غرر اخبار ملوک الفرس» و «مجمل التواریخ» به معنای تأیید ماجرا از جای بر می خیزند.مراسم پرشور است و میهمانانی ویژه از چند کشور من جمله مصر هم در حال ورود هستند.از پروفسور کریستن دعوت می شود تا به روی صحنه برود. وی به دوران اشکانی و ساسانی اشاره می کند و از تیری، استادِ اردشیر و اَرگبَذ دارابگرد نام می برد.در همین حال بیانیه ای از طرف اهل قلم داراب توسط مدیر کانال چارمدور خوانده می شود که خلاصه آن بدین شرح است که چرا خاندان اردشیر بابکان، او را به دارابگرد می فرستند و دلیل آنرا در این می دانند که این شهر نشیمنگاه پادشاهان ایران بوده و اردشیر برای اثبات اصیل بودن هویتش و شاهی بودن ریشه اش و وابستگی اش به خاندان هخامنشی به داراب فرستاده می شود.ساسان، بابک و اردشیر سری به نشانه تأیید تکان می دهند.گیرشمن که پشت میکروفون می رود، دارابگرد را دژی نظامی در دوران اشکانی دانسته و می گوید؛ اقتباسی از پادگانها نظامی آشوریان است و با احتیاط می نشیند.اما نفر بعدی، پیتر ادموند است که دارابگرد را همان گابایِ استرابون می داند و مختصات جغرافیایی آنرا نیز در نقشه نشان می دهد.اردشیر بابکان با جثه ای نه چندان کوچک بر می خیزد.نشانی از هفت سالگی در او نمی یابیم و پشت میکروفون می رود.او داراب را نخستین پایتخت سلسله ساسانیان معرفی می کند و از «بلعمی» می خواهد که گفته او را تأیید نماید و «بلعمی» نیز با حرکتِ سَرَش این موضوع را تأیید می کند. او از برادر بزرگترش شاپور می خواهد تا از نقش حجاری شاپور در داراب رونمایی کند و به نقل از شاعر دارابی اهل محله نرگس این شعر کوتاه را می خواند:
"خبر آمد که سلطان گشته شاپور
شده داراب غرق ساز و تنبور
خبر کردند استادان ماهر
تراشیدند با هم نقش شاپور
نمیدونی چه نقشی داره شاپور
تنِ گردن کلفتی داره شاپور"... 
اردشیربابکان، فارس را دارای پنج کوره یا خوره می داند که دارابگرد سومین کوره بزرگ آن است.ابن خُردَاذبَه، اصطخری، ابن حُوقَل، مقدسی، ادریسی، بکری، مهلبی، بروسوی و پاول شواتس نیز این موضوع را تأیید می کنند.او از مردم داراب برای همراهی در گسترش امپراتوری ساسانی تشکر می کند و از صاحبان کتابهای بُندَهِشن، مادیگان هزارداتستان، شهرستانهای ایرانشهر و موسی خورنی قدردانی می کند که نام های داراب و داراپکرت را زنده نگهداشته اند و به آنها لوح تقدیر می دهد.اردشیر بابکان می گوید: شهرِ جور یا همان گور را شبیه به شهر دارابگرد خواهم ساخت و جناب«ابن فقیه» در تأیید این ماجرا سرش را تکان می دهد.او پیش بینی می کند که شهر بغداد نیز مطابق نقشه شهرهای دارابگرد و حران ساخته خواهد شد. او یادی از قباد و خسرو انوشیروان کرده و به مارْ مالخ، اُسقف نِسطوریان دارابگرد با غضب نگاه می کند.او پیش بینی می کند که بنا بر شاهنامه، چون خسرو پرویز به پادشاهی می نشیند، فرمانروایی دارابگرد را به شاپور می دهد و بلعمی نیز تأیید می کند.او از ضرب سکه های سیزده پادشاه ساسانی در ضرابخانه دارابگرد سخن می راند.او از سکه های ضرب دارابگرد در کشور چین سخن می گوید که نشان از تجارت ایران و چین در آن دوران می دهد. اردشیر از یزدگرد سوم هم سخن می گوید.وی ادامه می دهد اموال زیادی از ایران توسط یزدگرد سوم در اختیار حکام چین قرار گرفته که باید بازپس گرفته شوند.او از احداث شهر «داراب نو» در دوران ساسانی می گوید و مُهرِ گِلی آنرا نیز نشان می دهد و از «داراب نو» می خواهد که برای لحظاتی بایستد تا حاضران او را ببینند.در همین حال، اُستاندارِ دارابگرد را هم دعوت می کند تا به روی صحنه بیاید و نشان ویژه امپراتوری خود را که یک مُهرواره ی گِلیست به حاضران نشان دهد.
ادامه دارد...

بخش اول


برچسب‌ها: دارابدارابگردکورهخوره

کنگره بین المللی داراب و حومه برگزار شد(بخش اول)

جلیل سلمان-کانال چار مَدَور-در پی پیشنهاد جمعی از اهالی شهرستان داراب مبنی بر تعیین تکلیف حدود جغرافیایی داراب و توابع آن نخستین کنگره بین المللی داراب و حومه با حضور شخصیتهای سرشناس ملی و بین المللی در سالن آمفی تئاتر داراب برگزار شد. هر چند که برخی از میهمانان این کنگره زیر هزار سال سِن نداشتند اما دعوتمان را پذیرفتند و به سالن آمفی تئاتر آمدند. اولین نفر به نمایندگی از پادشاه جهان، جناب فریدون پیشدادی وارد داراب شد.گویا جناب فریدون مشغول تقسیم جهان بین سه فرزندشان ایرج، سلم و تور بوده اند و از همان جا به دولت آباد رفته و مشغول شکار بز کوهی برای ناهار میهمانان کنگره بوده اند و محمدبن زکریای رازی را با رساله مومیایی فرستاده اند و او هم در بدو ورودش، سلامِ ویژه مَلِک فریدون و کورش بزرگ را ابلاغ کرده و نشستند. جناب گُشتاسب که تمام دستانش سوخته بود، کتابِ مُرُوج الذَهَبِ مسعودی را زیر بغلشان زده و پس از روشن کردن شومینه سالن با آتشِ جَم در ردیف اول می نشینند. می گوید از آذرجوی تا اینجا را با سرعت باد آمده است. جنابِ اسفندیار، قهرمانِ نامیِ شاهنامه، به همراه بهمن شاه که برای سرکشی قلعه بهمن به نصیرآباد رفته بودند هر دو وارد سالن می شوند. در بدو ورود به مردم داراب سلام داده و می گویند: شهر داراب، نشیمنگاه پدران و نوادگان ماست و در ردیف اول می نشینند. پیکی هم با اسبچه دارابگرد فرستاده اند خدمت داریوش هخامنشی که بیاید، فرموده اند: سپاهم درگیر جنگ با وهی یزدات در فورگ است و نمی توانم به موقع برسم، نماینده ای از آنجا برایتان می فرستم در کنگره شرکت کند. ایشان، دارایِ دارایان هستند و اسبچه دارابگرد را که به همراه پیک تان بود به خاطر اصیل بودن نژاد و سابقه چندین هزار ساله اش به یادگار نزد خود نگه داشتم. در همین حین، پیتر ادموند هم که استرابون را روی کولش گذاشته بود با کتابِ جغرافیای استرابون آمد و به مردمانِ شهر داراب که به زبان خودش میشد« گابا » سلام کرد و نشست. یکی هم آمد که نسخه خطی بُندَهِشن زیر بغلش بود و با گفتنِ "سلام داراب" روی صندلی نشست. هنوز درب های سالن بسته نشده بود که مردی با نسخه اصلی «شهرستانهای ایرانشهر» وارد شد و آن سه برگ را به حاضران نشان داد و با لبخندی ملیح گفت: سلام بر مردم داراپکَرت. ساسان از استخر با بابک و اردشیر هفت ساله و برادر بزرگش شاپور که دائم به هم می پریدند در معیت جناب تیری، اَرگبَذ دارابگرد، جزو کسانی بودند که با هم وارد سالن شدند و بر مردم پایتخت سلسله ساسانیان سلام و درود گفتند و نشستند. موسی خورنی هم با ترجمه ایرانشهر از راه رسید و با زبان ارمنی چیزی گفت که دو کلمه پارس و دارابگردش را فهمیدیم و در کنار نویسنده «شهرستانهای ایرانشهر» نشست. صاحبِ کتابِ مادیگان هزاردادتستان به همراه صاحبِ رویدادنامه سِعِرْد که از دیاربِکر آمده بود با قیافه ای حق به جانب آمدند و در کنار دیگر میهمانان نشستند. ابن خُردَاذبَه هم با کتاب المسالکِ خودش کمی بعد آمد و پا به پای پیرمردی خمیده و پر از غباری که حمزه اصفهانی، صاحبِ کتابِ تاریخ سنی ملوک زیر بغلش را گرفته بود تا نیفتد وارد شدند.نام پیرمرد را از حمزه پرسیدیم گفت: «استانِ فرکان» است و او را در گوشه ای تاریک از سالن نشاندند.پس از آن سر و کله صاحب کتاب حدودالعالم پیدا شد که با شالی قهوه ای صورتش را پوشانده بود و فقط چشمش معلوم بود.علت را پرسیدیم گفت من مجهول الهویه هستم!! الَمقدِسی هم با اَحسنُ التقاسیمش آمد. پس از آن ابوالقاسم اصطخری با المسالک و الممالکِ خودش و ابن حُوقَل هم با صُوره الارضش با هم آمدند.نقشه های جغرافیای پارس و جهان را با هم وارسی می کردند. فردوسی عزیز با شاهنامه ی بزرگی که چند شتر آنرا حمل می کردند وارد شد و نشست و گفت: "ورا نام کردند داراب گرد"...شترها را چه کنم بابا!؟ تعدادی برای کمک رفتند. ابن بلخی با همراهی گای لیسترانج آرام آرام وارد سالن شد و هر دو در کنار هم نشستند. در همین لحظه، ابن مهلب با کتاب مُجمَل التواریخ آمد و تا چشمش به حمزه اصفهانی افتاد گفت: حمزه جان! در «اسبانِ فرکان» بوده ام، چرا خبرم نکردید؟ نفر بعدی هم یاقوت حموی با کتاب مُعجُم البُلدان بود که از راه رسید و بلیط اتوبوسش را نشان حاضران داد و گفت: بازهم تأخیر داشت.الان می فرستم برای کانال داراب آنلاین!! بنده ی خدا پر از گرد و خاک بود. محمدبن علی شبانکاره ای با کتاب مجمع الانساب و مَلِک ُمبارز الدین شبانکاره ای با کتاب شمس و طُغرا میهمانان دیگری از دارابگرد بودند که آمده و پیش از نشستن حمدالله مستوفی که با نزهه القلوبش آمده بود، یک ردیف صندلی برای خودشان گرفتند و نشستند. ویزای سِرمارک اشتاین و مورگان، دومیروشجی، فرای، اوزلی، ابوث، هوف، لویت، هرمان، بارتولد، دوبد، کریستن سن، کُخ و پاول شواتس هم صادر شده بود و بحمدالله با یک کامیون کتاب و اسناد تاریخی آمدند و نشستند. عقب کامیون هم وَندن برگ و گیرشمن مواظب وسایلشان بودند. دوچرخه ای هم عقب کامیون بود که پنچری داشت.پاول شواتس در فاصله دوری از المقدسی نشست تا دعوایشان نشود. آقای تقی مصطفوی صاحب کتاب اقلیم پارس با یک پاورقی در دست وارد شد و با احترام در کنار بقیه نشست. هر چه بچه ها تلاش کردند درب سالن بسته نشد. یک نفر پایش را لای درب گذاشته بود تا بسته نشود. پرسیدند تو دیگه کی هَسی؟ جواب داد: من به همراه «دارابِ نو» از آمریکا آمده ام تا اردشیر بابکان را ببینم.و بعد هم اُستاندارِ دارابگرد مطابق معمول با کمی تأخیر و به همراه بادیگاردهای متعدد وارد سالن شد و با مُهرَش پُزی داد و نشست. لحظه ای بعد خبر دادند که مُصَحح فارسنامه ناصری آمده اما پشت درب سالن نگهش داشته اند.علت را جویا شدیم گفتند اگر بیاید داخل با «دارابِ نو» بگو مگویش می شود، فعلاً به صلاح نیست.
ادامه دارد...


شهرها و نواحی کوره دارابگرد در کتاب المسالک اصطخری

اصطخری در کتاب المسالک و الممالک( 340 هجری) - صفحه 70- شهرها و نواحی کوره دارابگرد را چنین آورده است : و اما نواحی کوره دارابگرد(درابجرد): کُرم و بها منبران؛ احدهما اباذه و الآخر کرد بجرد، و المَص و مدینتها المص، و فَسا و مدینتها فسا، و طَمستان و بها منبر، و المُحوله لیس بها منبر، و الکُردبان و بها منبر، و ازبراه و مدینتها ازبراه، و سنان و مدینتها سنان، و جویم و مدینتها جویم، و جهرم و مدینتها جهرم، و الفستجان و بها منبر، و الدارکان و بها منبر، و ایج و بها منبر، و الاصطهبانان و بها منبر، و نیریز و مدینتها خَیَار ، و المُریزجان و بها منبر، و الاروان و بها منبر، و خَسُوا و مدینتها روبنج، و رستاق الرستاق و بها منبر، و قنطره لیس بها منبر، و سوانجان لیس بها منبر، و فُرج و بها منبر ، و تارم و بها منبر، و الماسکانات و بها منبر، و شق الرستاق لیس بها منبر، و شق الروذ لیس بها منبر، و تالات لیس بها منبر، و شق الا سنان لیس بها منبر، و رم شهریار مدینتها الرم.


برچسب‌ها: دارابدارابگردکورهخورهاصطخری