چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

شهر داراب و ظهور نادر

طولی نکشید که خبر آوردند علی عادل شاه جلوس کرده و صالح خان بیات هم ایالت فارس را بر عهده دارد.صاحب اختیار، صالح خان را با احترام پذیرفت.عده ای از شیرازیان که در زمان نادرشاه صاحب منصب بودند بهمدستی  سادات مولا در مدرسه خان سنگر گرفته بر ضد صاحب اختیار بنای تیراندازی را گذاشتند. غائله با اندرزگوئی جمعی از نیک اندیشان پایان می پذیرد.چند صباحی نگذشته بود که علی عادل شاه  میرزا ابوالحسن شیرازی را لقب خانی داده بایالت فارس روانه داشت و صالح خان را هم سردار سپاه فارس کرد.بین سردار و حاکم ناسازگاری بوجود آمد. صاحب اختیار و صالح خان با هم اتحاد بسته میرزا ابوالحسن را که برای تحصیل مالیات به گرمسیرات فارس رفته بود به شیراز راه ندادند و او بناچار به اصفهان رفت. صالح خان بعد از آن خود را بیگلربگی فارس می دانست و به بهانه انجام فرمان  ابراهیم خان پسر دیگر نادر که والی عراق و اصفهان بود برای مردم ایجاد زحمت می نمود و صاحب اختیار هم نمی توانست از اجحاف او جلوگیری کند.
در سال 1161 قمری ابراهیم خان نامه ای به شیراز نوشت که ما بر علی عادل شاه فائق آمده او را محبوس کرده ایم.
صاحب اختیار در مجلس عام علناً با سلطنت ابراهیم خان مخالفت ورزید و گفت سلطان ما علی عادل شاه است.
چندی بعد خبررسید شاهرخ شاه بر تخت سلطنت نشسته و صالح خان بیات را حاکم و محمدحسین صاحب اختیار را به صاحب اختیاری فارس برقرار کرده است.فرمان را در مسجد جامع برای مردم خواندند. اما صالح خان پیشنهاد کرد که صاحب اختیار و حاجی حسین خان نفر به لارستان و میان ایلات بروند و برای مقابله با ابراهیم خان سرباز جمع آوری کنند.غرض اصلی او این بود که این دو تن را از شیراز دور سازد و خود ذخایر فارس را برداشته به خراسان برود.
همینکه این دو تن از شیراز خارج شدند صالح خان   میرزا محمد کلانتر را هم فریب داده گفت سفر چند روزه ای به فسا می رویم، بهتر است شما هم بیایید تا خبری از صاحب اختیار کسب کنیم.این دو تن به فسا رفتند و سپس وارد داراب شدند و در همین وقت خبر رسید که حاجی خان کالی،  میرزا ابوطالب  کلانتر لار را کشته.
صاحب اختیار وارد داراب شد که باز خبر یافت ابراهیم خان،  تقی خان بقایری را به ایالت فارس و میرزا حسین خوئی را به وزارت برگزیده و اینان وارد شیراز شده اند.صاحب اختیار صالح خان را توبیخ نمود که چرا در غیبت من شیراز را خالی گذاشتی؟ و بعد از آن لشکری از مردم داراب و فسا و نی ریز و اصطهبانات و سروستان فراهم آورده به شیراز حرکت کرد. دست نشاندگان ابراهیم خان بر پشت بام شاه میر علی حمزه سنگر گرفته می جنگیدند. در همین وقت به صالح خان خبر رسید که ابراهیم خان   فتحعلی خان افشار را به ایالت و سرداری فارس روانه داشته است و او به اصفهان رسیده.بهرحال فتحعلی خان و صاحب اختیار وارد شیراز شده و مقرر شد هرکس مطابق وظایف خود عمل نماید...بقیه ماجرا را از کتاب بزرگان شیراز بخوانید...

داراب گرد؛ محل پنجمین جنگ اردشیربابکان

اسناد تاریخی روایت می کنند که اردشیر بابکان پس از آنکه به فرمانروایی شهرباستانی داراب گرد رسید گسترش دامنه امپراتوری خود را آغاز نمود.نخستین جنگ وی با فاسین(ماسر) حاکم چوپانان در ناحیه دارابگرد پارس بود.سپس برای جنگ با منوچهر به کونس شتافت و آن شهر را فتح کرد.پس از آن به لرویر(ارزیر) رفت و دارا حاکم آنجا را کشت و سرزمینش را متصرف شد.در این هنگام بنا به برخی روایات با شاپور برادرش وارد جنگ شد و مطابق نوشته های مورخان قدیمی شاپور در حین حمله به دارابگرد در اثر برخورد سنگی با سرش جهان را بدرود گفت.هرچند که کتیبه کعبه زرتشت خلاف این مطلب را آورده است اما آرتور کریستن در صفحه 135 کتاب ایران در زمان ساسانیان(ترجمه یاسمی) می نویسد:« پابگ اندکی بعد از این واقعه بدرود حیات گفت و شاپور بجای او نشست.میان او و بردارش اردشیر نزاع درگرفت.اتفاقا شاپور به طور ناگهانی وفات یافت و سبب را چنین نوشته اند، که هنگام حمله به دارابگرد، شاپور در خانه ویرانه فرود آمد غفلتاً سنگی از سقف جدا شد و او را از پای درآورد.»
و اما پنجمین جنگ اردشیر بابکان با مردم داراب گرد بود. 
در صفحه582 از  کتاب ترجمه تاریخ طبری آمده است:«...و خبر یافت که برادرانش با گروهی از کسانش سر کشتن وی دارند و بسیار کس از آنها بکشت.پس از آن مردم دارابگرد بشوریدند و سوی آنجا بازگشت و شهر را بگشود و گروهی از مردم آنجا بکشت».
میترا مهرآبادی در کتاب شاهنامه فردوسی محل وقوع پنجمین جنگ اردشیر بابکان را داراب گرد نوشته و  شرح آنرا به اختصار چنین آورده است:« مردم دارابگرد پس از مدتی بر اردشیر شوریدند و اردشیر با سپاهی به سرکوبی ایشان رفت و همه شورشیان را بکشت»...(ج2، 1379،ص788)

جدال گُدار گاوی

گرفتاری عمده دولت بهارلوها و شیخ سرکوه و زادان خان گراشی بود.با انتصاب مستشارالسلطنه مشایخی، شیرازه امور از هم گسیخت و منطقه تماما به دست عشایر افتاد.در این مرحله نایب سرهنگ محمدتقی خان عرب شیبانی کفیل حکومت نظامی فارس، به حکومت لارستان و خمسه و غیره منصوب شد.وی از صاحب منصبان ژاندارمری قدیم بود که در ایام جنگ انگلیس و قشقائی، تا حدودی به کمک نیروهای بریتانیایی مشغول شد، مشارالیه از خاندان خوانین عرب شیبانی خمسه بود.سرهنگ محمد تقی خان عرب، در مقام حاکم و سرپرست اردوی نظامی، همراه با نائب سرهنگ ابراهیم خان زندیه ، فرمانده فوج پهلوی، با نزدیک به 1600 سرباز و تعدادی توپ به سوی نواحی شرقی فارس رهسپار شدند.در اوائل شهریور فسا بدون مقاومت چندانی بدست نیروهای دولت افتاد.در فسا عبدالحسین خان بهارلو به نمایندگی از طرف عشایر شورشی با سرهنگ محمدتقی خان عرب وارد مذاکره شد .امید آن می رفت که ماجرا به مسالمت پایان پذیرد. عبدالحسین خان به داراب بازگشت تا با امیر آقاخان و کاظم خان به مشورت بنشیند.در جریان مذاکرات یاور سیاهپوش به اتفاق عبدالحسین خان نزد بهارلوها رفت و با خواسته های ذیل روبه رو شد:

اول.دولت قشون اجباری از ما نخواهد.

دوم.از خلع سلاح ما درگذرد.

سوم.نظامیانی که در ناحیه داراب و فسا هستند عودت به مرکز نمایند.فقط خود یاور محمدتقی خان با عده ای چریک عازم لار گردد.

چهارم.انتظام امورات این ناحیه و امنیت طرق و شوارع ابوابجمعی به عهده ما واگذار گردد.همه راهها را امن و امان می کنیم، دیگر لازم بوجود نظامی نیست...

از آنجائی که پیشنهادات فوق نمی توانست مورد قبول مقامات نظامی قرار گیرد، راهی جز جنگ و جدال باقی نمی ماند.

هشتم شهریور سال یکهزار و سیصد و هشت خورشیدی است.با عدم نتیجه گیری از جلسه مذاکرات ، گروهی از افراد نظامی به فرماندهی نایب محمدحسین خان ، حاکم طوایف عرب، به حدود نی ریز روانه شدند.این موضوع را روزنامه ایران در تاریخ هشتم شهریور سال 1308 ثبت و ضبط کرده است.

محمد تقی خان عرب نیز در اواخر شهریور با اصل قوا به سوی داراب حرکت کرد.همه چیز برای یک درگیری و جنگ تمام عیار مهیاست.گدار گاوی روز سختی را تجربه خواهد کرد و همینگونه شد.در گدار گاوی برخورد سختی روی داد.امیر آقا خان در رأس نیروئی از سوی جنگل، عبدالحسین خان با تعدادی تفنگچی از سمت رودخانه، کاظم خان از سمت راست و کهندل خان از طرف جنوب، یعنی از چهارسو ، اردوی دولتی را مورد حمله قرار دادند.در این جنگ که چندین ساعت بطول انجامید، افراد نظامی تحت پوشش آتش توپخانه به سختی دست به مقاومت زدند و نیروهای عشایر بهارلو به تدریج متفرق شدند.عبدالحسین خان نیز که از سمت رودخانه می جنگید وادار به عقب نشینی به قلعه قدیم داراب شد.

در بیست و چهارم شهریور سال 1308 شهر به دست افراد نظامی افتاد.در این جنگ تلفات سنگینی به طرفین وارد آمد.جبل المتین، سالنامه پارس و روزنامه ایران شرح این رخدادها را منتشر کرده اند.


اردوی دولت پس از این عملیات متوجه سرکوه و ارتفاعات مجاور داراب، که بهارلوها در آن موضع گرفته بودند، شد.

بهارلوها در گردنه دوک پنج میلی واقع در شرق داراب و گردنه بارشت در شمال غرب شهر موضع گرفته بودند.در طول حملات متعددی که صورت گرفت بهارلوها به لای زنگو واقع در مرکز کوهستان و دیگر نقاط مرکزی آن منطقه عقب نشینی کردند تا همراه با افراد شیخ ابوالحسن دست به مقاومت بزنند.

در مرحله آخر عملیات دولت یک ستون نظامی، از لشکر کرمان، از سوی شرق وارد کار شد تا به اتفاق نیروهای محمدتقی خان عرب کوهستان را در محاصره بگیرند و شورشیان را سرکوب کنند.ستون کرمان در سر راه خود در خوشن آباد مورد حمله عشایر قرار گرفت و بنا به ابلاغیه شماره 9 فرماندهی قوای جنوب: طی شش ساعت جنگ تعدادی از اشرار کشته و مجروح شدند.روزنامه ایران در بیست و سوم مهر سال هزار و سیصد و هشت این ابلاغیه را منتشر می نماید. 

ستون مزبور در ادامه پیشروی خود پس از چند درگیری با بهارلوها به روستاق و کونکان وارد شد.از سوی دیگر افراد محمدتقی خان عرب نیز از طریق سنگر شیخ و گردنه بارشت که بغیر از مسیر روستاق تنها راه نفوذ به آن منطقه بود، بازد و خوردهای پیاپی به پیشروی خود ادامه می دادند.بالاخره در اوائل مهرماه با شرکت بیش از 8000 نظامی و پس از درگیری های متعدد منطقه کوهستان که گویا از زمان کریمخان زند هیچ نیروی حکومتی را به خود راه نداده بود، سقوط کرد .شیخ ابوالحسن و شیخ جواد تامین گرفتند و به شیراز رفتند، جمعی از بهارلوها نیز به گرمسیرات فارس رفتند و در نزد علی خان سالار اقامت گزیدند.حبل المتین و سالنامه پارس گزارش مربوطه را منتشر نموده اند.