جلیل سلمان-سایت خبری داراب آنلاین-نگاهی اجمالی به سر فصل های مطالبات مد نظر مردم شهرستان داراب نشان می دهد که تار و پود پیکره اجتماعی آن با شتاب در حال تغییر و تحول است و گواه روشن این تغییر را می توان در گفتار، رفتار و زبان مطالبه گر جامعه فعلی به وضوح مشاهده و درک نمود.
سخن گفتن درباره شهری که طی سالهای متمادی عنصر سکوت را بعنوان گزینه ای متداول در کوله بار اجتماعی خود تجربه نموده است کاری سخت می نماید اما تغییر روند رخدادهای اجتماعی فعلی شهرستان داراب نشان می دهد که حرکت به سمت رشد و توسعه بطور جدی تری نزد مردم این شهر دنبال می شود و یکی از دلایل اصلی وقوع این تغییرات به افزایش سطح آگاهی عمومی باز می گردد.
تجربه نشان داده است هنگامی که سه رکن اساسی و مهم با همدیگر تجمیع نمایند تغییر ساختار اجتماعی جامعه مد نظر اجتناب ناپذیر خواهد بود بنابراین وجود هر یک از این عناصر سه گانه زمانی می تواند شدت تاثیرگذاری بر روند تحقق مطالباتِ برحق عمومی را افزایش دهد که هر یک از آنها وظایف تعریف شده در حوزه خود را بنحوی صحیح و مناسب مدیریت نموده و به وظایف و تعهدات خود در قبال دو رکن دیگر نیز پایند بوده و در صورت لزوم تکمیل کننده و مکمل همدیگر باشند.
در این راستا می توان امید داشت که اگر تعریف و تبیین اهداف و شاخص های مشترک و مدنظر هر سه گروه به شکل صحیح و دقیقی انجام پذیرد شکل گیری یک حرکت اجتماعی تأثیرگذار دور از دسترس نخواهد بود.
برای حصول به تحقق مطالبات عمومی و منطبق بر قانون نیازمند تعامل و حضور حداکثری سه طیف اصلی بعنوان تشکیل دهنده سه ضلع یک مثلث مطالبه گر می باشیم.
اغلب نیازها، کمبودها و درخواست ها بطور معمول برآمده از زبان مردم هستند و هنگامیکه از کانال مطبوعات، نشریات و رسانه ها که مهمترین ابزار روشنگری و تنویر افکار عمومی در سطح جامعه می باشند انعکاس می یابند فرم و شکل جدیدی بخود گرفته و به عنوان یک مطالبه عمومی مطرح می شوند.
در این میان مسئولین با توجه به نوع درخواست ها و نیازها آنها را طبقه بندی و منطبق بر مجاری قانونی نموده و مطابق با شرح وظایف تعریف شده خویش، پیگیری این نیازها و درخواست ها را در دستور کار خود قرار می دهند.
بنابراین هرگاه مردم، مسئولین و مطبوعات(و رسانه ها) همچون اضلاع یک مثلث در کنار همدیگر قرار گیرند شاهد تشکیل مثلث دیگری با سه ضلع رشد، توسعه و شکوفایی در جامعه ی هدف خواهیم بود که دارای جایگاهی والاتر و مرتبه ای ارزشمندتر می باشد.
هر چند که تحقق این موضوع یکی از خواسته های اصلی علاقمندان به مبحث توسعه و پیشرفت در شهرستان داراب می باشد اما بنظر می رسد با تغییر بینش و افزایش سطح آگاهیهای عمومی می بایست برنامه ریزیهای کلان شهری و مدیریتی نیز بنحوی انجام شوند که روند شکل گیری مناسبات سه جانبه طیف های نامبرده شده سرعت بیشتری یافته و بطور جدی تری به آن پرداخته شود.
نوشته شده توسط جلیل سلمان-15-2-1393
جلیل سلمان-نشریه افسانه داراب-آنچه مسلم است این است که موسیقی و تاریخ با هم گره خورده اند و در ورای اتفاقات و رویدادهای تاریخی همراه با فرهنگ های موجود سینه به سینه به دوران کنونی رسیده اند.موسیقی بومی، غنای گرانی دارد که با تلفیق در ادبیات غنایی تاریخ را متحول نموده و آنرا منبعی برای تحقیقات و پژوهش های علاقمندان قرار داده است.
از مکتب اصفهان تا موسیقی خراسان و از ردیف های موسیقی اصیل ایرانی در مازندران و از ریشه های بدیع موسیقی آذربایجان و فارس و بویرها ، همگی نمایی از تجلی ناب بودن موسیقی در سرزمین ایران دارد.
اتصال ریشه های تاریخی موسیقی داراب به دوران قبل از اسلام باز می گردد و این موسیقی در دوران ساسانی به اوج تجلی رسیده است، چرا که اولین پایتخت ساسانی فارغ از همه تشکیلات سیاسی و حکومتی آن دوران و بخاطر اهمیت والای این ایالت در دوران اردشیر بابکان و سیر صعودی تحول موسیقی آن زمان، قطعا در ایجاد تحولات موسیقیایی این دوران نیز تاثیر داشته و آنچه امروز به نام موسیقی محلی و بومی داراب شناخته می شود ریشه در دوران کهن این شهر در دو دوره قبل و بعد از اسلام دارد.
آنچه این موضوع را مسلم می نماید کتب تاریخی معتبری است که در آنها نام دارابگرد سر فصلی از آن بوده و اگر اکنون از فقر موسیقی بومی و محلی رنج می بریم مقصر نوع نگاه خودمان است که آنرا در پوششی ضخیم از عدم تحقیق و معرفی پیچیده ایم و کنکاشی جهت شناسایی، معرفی و اطلاع رسانی در مورد آن انجام نداده ایم.
عمده دستگاههای موسیقی مرتبط با آوازهای بومی منطقه داراب دو دستگاه پر استفاده "همایون" و "شور" است که بیشتر آواهای شهرمان در این دو دستگاه رقم خورده است.
از این رو، "دستگاه همایون" را بواسطه وجود "گوشه شوشتری" برای اجرای "واسونک های" باقیمانده از دورانهای مختلف که با "ریتمی شش و هشت" اجرا می شود باید مد نظر داشت، چرا که مدتی است در برگزاری مراسم های شادی بخشی همچون عروسی مجدداً استفاده می شوند و مجدداً در بین مردم داراب زنده شده و جان گرفته است و این موضوع را اخیراً در چند عروسی در داراب مشاهده نموده ام.
ضرب آهنگ های زیبای واسونک ها، شادی و شعف، تذکر و نصیحت های شیرین را در قالب ریتم های ضرب دار و احساسی و دلنشین همراه با تحریرهای خاص آن زیبایی خاصی را برایمان به ارمغان می آورد که این موضوع خود بیانگر ذوق و سلیقه مردم داراب است.
در بخش دیگری، "گوشه دشتی" در "دستگاه شور "برای اجرای "شروه های محلی" خودنمایی می کند.
به دستگاه شور که می رسیم گوشه دشتی را در آوازهای سرکوهی و محلی و بومی با اشعار ناب برآمده از درد دلها، سختیها، موضوعات عاشقانه و دلتنگی ها همراه می بینیم و یاد و خاطرات عاشقانه های جامانده در تاریخ را در آن شاهد هستیم.
موسیقی محلی داراب آنقدر بضاعت دارد که بتواند "روهای" مختلف "شروه هایمان" را به تجلی برساند تا روزی شاهد شنیدن "گوشه داراب" در موسیقی ایرانی باشیم و دور از ذهن نیست که محققان و اساتید این رشته در داراب آنرا به ردیف های موسیقیایی ایران اضافه نمایند.
در هر گوشه از این خاک تف دیده انواع مختلفی از این "روها" وجود دارد که حال و هوای خاص خود را دارد.گوش های شنوندگان این قطعات، هرگز از شنیدن آن خسته نمی شود و در امتداد خطوط حزن انگیز صدای خواننده شروه، هجوم صدای نی، هیجان غریبی به شنونده اش می دهد.
هوای نی و شروه داراب بسیار غریب است و اجراهای متفاوتی دارد.غریبی نای نی و نفس فرو رونده در اجزای داخلی آن، صدای یک تاریخ است که از گلوی آن به بیرون پرتاب می شود و حس و حال هر شنونده ای را عوض می نماید.از سوز شروه های داراب تا سوز نوای بویراحمدی و بوشهری و مازندرانی و گیلکی فقط یک معرفی فرق است تا غنای این آوازها به گوش شنوندگان آشنا شود.
موسیقی محلی داراب همیشه زنده و تازه است هر چند که از دل تاریخ برآمده و به ضم بسیاری از هنرمندان داراب همچون حمید گلستان و حمید رویین تن و دیگران، نبود فضای مناسب توسعه و نبود سازهای موسیقی در میان مردم و عدم جمع آوری این ترانه ها و اشعار، آن را غریب نموده است.
ملودی زیبا و رسای شروه در داراب، فضای موسیقی را از بن بست خارج می نماید و به آن تعریف، شخصیت و هویت می دهد.بعضی از این ملودی ها و آهنگ ها و روش های شروه خوانی نیز به اسم اشخاص معروف شده است که هنوز پابرجا هستند.
این ملودی ها و آهنگ ها را تا آنجا که در داراب مشهور است عنوان " رو "را بر خود دارد و " رو " ، حکم همان دستگاه های شناخته شده موسیقی کلاسیک دارد و ملودی های شروه خوانی یا همان " رو " به : سر کوهی، گیس چاگونی، منصور خانی، گلزاری،ننه بهمن خانی و گرمسیری شهره بوده اند و خواننده هر رویی را که می خوانده در هر حال شعر مورد استفاده اش، ترانه های محلی بوده است، درست مثل غزل سعدی یا حافظ یا مولانا که مثلا غزلی در سه گاه و غزلی در همایون یا ماهور یا بیات ترک و کلاً دستگاه های موسیقی کلاسیک و سنتی خوانده می شده است.
صابر، قلی داراب خوب، شریفی، باقر، راهدار، شکوهی، دالمند...و دیگران آنچه را که در چنته هنری خود داشته اند برایمان نقد کرده اند و باید قدردان همین دو بیتی های بجا مانده و طنین نی همراه با صدای شروه خواندن آنها باشیم که ما را به ارزش موسیقی محلی و بومی داراب آگاه نمودند و دستمان را خالی نگذاشتند.
حال وظیفه ماست که در جمع آوری و حفظ و توسعه این ارزش میراثی بکوشیم تا از یاد نروند و فراموش نشوند.
منابع:
واگویه های صابر، اثری از ضیاءکمانه با مقدمه حسین سرفراز/گفتگوی حمید رویین تن و حمید گلستان، نشریه افسانه، تیرماه90/یادنامه دکتر احمد تفضلی/ ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن
انتزاع پسانقاشانه (به انگلیسی: Post Painterly Abstraction) یکی از جنبشهای هنری قرن بیستم است. منتقد آمریکایی کلمنت گرینبرگ برای نخستین بار این اصطلاح را در سال ۱۹۶۴ برای توصیف نسلی از هنرمندان استفاده کرد که علارغم تنوع وسیع سبکهای فردی آنان، آثار کاملاً متمایزی از اکسپرسیونیسم انتزاعی را بدون بازگشت به نقاشی تصویری(فیگوراتیو) عرضه میکنند. از جمله برجستهترین نمایندگان این گرایش نوین، که از حدود اواسط دهه ۱۹۵۰ آغاز شد، موریس لوئیس، کونث نولاد، فرانک استلا، السوث کلی، اَل هلد و ژول اولیتسکی بودند.(ویکی)
در میان هنرمندان این سبک چهره شناخته شده ای به نام فرانک استلا وجود دارد که سه اثر مهم در مورد شهر باستانی دارابگرد ترسیم کرده است.
1967-darabjerd I
دارابگرد یک
1967-1968-darabjerd II
دارابگرد دو
1967-darabjerd III
دارابگرد سه