چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

شهر باستانی دارابگرد

جلیل سلمان دارابی-بر مبنای مطالعات باستان شناسی و کشفیات سرمارک اورل اشتین و فرانسوا دوسه و میروشجی در دره داراب، مادوان، تل ریگی و دره فرگ، قدمت تمدن کهن داراب گرد به هزاره های ششم و پنجم قبل از میلاد-عصر سفال نخودی و مقارن با تمدن سیالک دو کاشان- می رسد.(قره چانلو- علی سامی در تمدن ساسانی،دوسه و ژورنال عراق و موزه بریتانیا)

اسناد تاریخی، داراب کیانی را فرزند بهمن فرزند اسفندیار فرزند گشتاسب و پادشاه ایران می دانند.صاحب کتاب نظام التواریخ، شهر دارابگرد را مطابق اسناد تاریخی منتسب به داراب پسر بهمن و هم عصر افلاطون، شاگرد سقراط می داند. ذبیح الله صفا در ابتدای دارابنامه بیغمی می نویسد: این داراب را که در حماسه های ملی فرزند بهمن می دانیم پدر دارای دارایان است و دارای دارایان آخرین پادشاه کیانی است.در کتاب دینکرد چهارم آمده است: دارای دارایان همه نوشته های اوستا و زند را همانگونه که زرتشت از هرمزد پذیرفته بود به دو نسخه در گنج شایگان و یکی را در دژنبشت فرمود نگهداشتن.سپیتمان در آثار الباقیه بیرونی نیز داراب شاه را پدر دارا می داند.او می نویسد: نسختی(اوستا) از وی(زرتشت) در گنجینه دارا پسر داراب شاه، نبشته به زرّ در دوازده هزار پوست گاو بود، که اسکندر مقدونی آن را هنگام ویران کردن آتشکده ها بسوخت و هیربدان را بکشت.این موضوع علاوه بر دینکرد چهارم در کتابهای ارداویرافنامه، بندهشن و کارنامه اردشیربابکان نیز آمده است.قره چانلو در جغرافیای تاریخی دارابگرد می نویسد:در دوران هخامنشیان دو طایفه پارسی کشاورز یکجا نشین به نام های گرمانی ها-پانتیادها و دروسیه ها وجود داشتند.گرمانی ها جزء ایالت پارس محسوب می شدند که همان کرمان نام شهر استان کرمان امروزی می باشد.کارمانیا بعداً به عنوان ساتراپی مستقل شد و از ایالت پارس جدا گردید.توماشک، پانتوئن-پانت را به عنوان اولین ایستگاه جاده پرسپولیس تا ماهی خوران ذکر کرده و آن را همان سیرجان در غرب استان کرمان می داند ولی هرتسفلد پانتیاسه را متعلق به محل امروزی فهلیان در غرب پارس دانسته و نوشته است که دروسیه ها نیز با محل کنونی داراب در شرق فارس مرتبط بوده اند. (کوک، شاهنشاهی هخامنشی)

در کتیبه بیستون آمده است:« داریوش شاه می گوید: این وهی یزدات با سپاه کمی از آنجا(یعنی رخا) به  پی شی یااووادا  رفت و در آنجا لشکری جمع کرده قصد  ارته وردیه  را کرد، کوهی هست نامش پرگ، آنجا جنگی شد. اهورمزد مرا یاری کرد و بفضل اهورمزد لشکر من سپاه  وهی یزدات  را شکست فاحشی داد. روز ششم ماه گرم پد  این جنگ واقع شد و سپاهیان من این  وهی یزدات را با سر دسته های همراهان او دستگیر کردند».«تِرِوِر بِرایس»، در کتاب هندبوک خود(دوهزار و نه میلادی)، پرگ(Parga)را کوهی در جنوب غربی ایران و در فارس آورده است. وی تاریخ شورش برپا شده در پارس را بین سالهای پانصد و بیست و دو و پانصد و بیست و یک پیش از میلاد مسیح می داند.

«هایدماری کخ»، ایران شناسِ آلمانی و صاحب کتاب ارزشمند از زبان داریوش که معتقداست داراب پدر شهرهای فارس می باشد، در کتاب پژوهش های هخامنشی(هزار و نهصد و نود و سه میلادی) ضمن اشاره به تاریخ شورش رخ داده در سال پانصد و بیست و یک پیش از میلاد مسیح در پارس، کوه پرگ  را به احتمال، همان فورگ(Forg) امروزی می داند.
 
«ارنست هرتسفلد» در کتاب شاهنشاهی پارسی(هزار و نهصد و شصت و هشت میلادی)، با اشاره به شورش های وهیزداته در سرزمین پارس،  پَرْگَ را همان فورگ(Parga-Forg) آورده است.«لُرد کرزن» نیز در کتاب ایران و قضیه ایران(جلد دوم)، این کلمه را Parraga و برابر با Forg و «ریچارد نلسون فرای» آنرا کوهی در پارس ذکر کرده اند.

به گزارش کتاب پارسه و برپایه پژوهشی که مهندس احمد حامی استاد دانشگاه تهران درباره راههای باستانی ایران در عهد هخامنشی انجام داده برخی راهها از پازارگاد و تخت جمشید و شیراز منشعب می شده که یکی از آنها « راه جنوب شرقی» بود است.وی در باره محل این راه می نویسد: «راه جنوب شرقی: نزدیک سد بهمن در کوار از راه جنوبی جدا می شده پس از گذشتن از آبادشاپور(علی آباد امروز) و فسا و دارابگرد و تارم به بندرعباس می رفته».

بر پایه روایت مسعودی در جلد اول مروج‌الذهب،  زرادشت به یستاسف شاه دستور داد تا آتش مقدس جمشید را بیابد و یستاسف شاه آن‌را در خوارزم یافت و به دارابگرد آورد و در آنجا آتشکده‌ای بنا نمود و آتش مقدس را در آن نگه‌داری و سپس اطراف آتشکده را ولایتی کرد.این آتش در دوران انوشیروان به کاریان در ولایت دارابگرد منتقل شد.این سند تاریخی نیز به تنهایی نشان می دهد که دارابگرد دارای پیشینه ای کهن تر از ساسانیان است.

شهرستانهای ایرانشهر، متن فارسی میانه‌ی کوچکی است که در پایان دوره‌ی ساسانی نوشته شده و در آن نام شهرهای گوناگون ایرانشهر، (سرزمین ایرانیان) بازگو شده است. در ردیف چهل و دوم این کتاب آمده است که: « شهرستان دارابگرد را دارا پسر دارا ساخت».

بهرام فره‌وشی در صفحه نود و پنج از کتاب ایرانویج آورده است: " در کتاب پهلوی دینکرت آمده است که دارای دارایان(داریوش دوم هخامنشی) فرمان داده بود تا از اوستای بزرگ که از دوران ویشتاسب شاه بازمانده بود، دو نسخه تهیه کنند که یکی در دژنبشت و دیگری در گنج شیزیکان نگاهداری می شد."فره‌وشی ، داریوش دوم هخامنشی را همان دارای دارایان دانسته است.

صاحب کتاب آئینه سکندری در صفحه دویست و نود و هشت آورده است:"شهر داراب گرد و اغلب عمارات عالیه استخر از داریوش است از آنکه گرد در زبان هخامنشی بمعنی شهر است و در زبان ارمنی نیز شهر را گرد گویند."
در دائره المعارف مصاحب نیز آمده است:" داراب(=دارای اکبر=دارابن بهمن) : در داستانهای ملی ایرانیان، هشتمین شاهنشاه ایران از سلسله کیانیان.از جنبه تاریخی همان داریوش دوم هخامنشی است."
به نقل از دستور هوشنگ از چهره های برتر انجمن گاتای هندوستان آمده است: نام «دارا» بدون شک در نهایت با داریوش ارتباط دارد، درست همانطور که بین «دارا» در بین النهرین(میان رودان) و «دارابگرد» در نزدیکی شیراز، چنین ارتباطی وجود دارد.

در کتاب دنیای ناشناخته هخامنشیان آمده است که داراب یا دارا همان داریوش یکم است. (داریوش احمدی-دوهزار و هفت میلادی)
در کتاب ده ابرمرد اثر ناصر انقطاع آمده است که داراب همان داریوش بزرگ است.( ناصر انقطاع-صفحه هشتاد و هفت) 
زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران می نویسد: داراب همان داریوش دوم هخامنشی است.(سال هزار و نهصد و هشتاد و پنج میلادی)
در کتاب فرهنگ نامها برابر نام داراب دو نام دارا و داریوش آمده است .(مدبری، هزار و نهصد و هشتاد و چهار میلادی)
در کتاب روایت شاهنامه به نثر آمده است : ریشه نام دارا یا داراب «در» است که معنی دارنده و نگهبان می دهد و در ترکیب داریوش نیز همان معنی را می دهد به این صورت دارَ+هئو+ش دارنده نیکی.(روایت شاهنامه به نثر، ایرج گلسرخی).
در ره آورد نیز آمده است : دارای داریان یا داراب دارابان و این واژه نزدیک تر به دارای بهی یا داریوش است، کسی بوده که فرموده اوستا را در دونسخه بنویسند. این داریوش می تواند داریوش دوم باشد که از سال چهارصدوبیست و چهار تا چهارصدوچهار پیش از میلاد پادشاهی کرده است.( رهاورد،جلد یازده ،هزارونهصدو نود و شش میلادی)
در دانشنامه ادب فارس نیز آمده است که داراب: دارای اکبر پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی در شاهنامه است.. ( وزارت فرهنگ-هزارونهصدونود و شش میلادی)

سامی در کتاب تاریخ ایران معتقد است که دارابگرد در دوران حکومت بازرنگیان،  پارس را به دریابارهای جنوب متصل می نموده و مقر حکومت بازرنگیان بوده است.بر این اساس باید دارابگرد را در قبل از دوران اشکانی جستجو نمود.

طبری در تاریخ طبری و همچنین بلعمی گزارش می دهند که اردشیربابکان، سرسلسله ساسانیان، هفت سال بیشتر نداشت که به دارابگرد فرستاده شد تا نزد پیری-تیری، ارگبذ دارابگرد، آموزش ببیند.پس از مرگ تیری، اردشیربابکان حاکم دارابگرد شد و گسترش قلمرو حکومت خود را آغاز کرد و بر تمامی نواحی جنوب ایران دست یافت و پس از جنگهای متعدد و غلبه بر اردوان پنجم، آخرین پادشاه اشکانی، خود را پادشاه ایران خواند و توانست سلسله ساسانیان را به عنوان دومین امپراتوری بزرگ ایران پس از هخامنشیان بنیان نهد.

اگر به پایتخت های استانی پارس در متن کتاب شهرستانهای ایرانشهر نگاه کنیم، از چهار شهرستان نام برده شده است: 1-استخر.2-دارابگرد.3-بیشاپور.4-گور-اردشیر-خوره. این چهار شهرستان چهره ی استان پارس را پیش از اصلاحات قباد اول نشان می دهند؛ چرا که قباد پس از شهربندان آمیدا، مردمان این شهر را به یک شهر نوبنیاد در شاهنشاهی ساسانی، که قباد آن را « به-از-آمید-قباد» نامید، کوچ داد و این شهر پنجمین بخش استان پارس شد.

 درجلد شانزدهم دانشنامه جهان اسلام آمده است: دارابگرد یکی از پنج کوره ایالت فارس بود که بخشی از نواحی میانی، جنوب و جنوب شرق استان فارس کنونی یعنی کمابیش محدوده شهرستانهای داراب، زرین دشت، فسا، جهرم، استهبان، نیریز و لارستان را شامل می شد.(وزارت کشور، ذیل استان فارس) در جلد هشتم دائره المعارف بزرگ اسلامی و ذیل واژه استان نیز آمده است: ترتیب تقسیمات کشوری با اندکی اختلاف همان است که در گزیده های زادسپرم آمده است؛ ناحیه فارس  پنج استان را شامل می شود که یکی از آنها دارابگرد است.استان خود به چند رستاق(رستاک) و هر رستاق به چند طسوج(تسوگ) و هر طسوج به چند قریه(ده) بخش می شود.مُهر استانداری دارابگرد در کتاب گِل مُهره های ساسانی اثر گیزلین نیز معرفی شده است.

مصطفوی در همین کتاب از کشف جاده عهد ساسانی فیروزآباد به داراب‌گرد خبر می دهد.پروفسور لویی وندن برگ این مسیر باستانی فارس را در زمستان 1338 خورشیدی کشف نمود و چنین گزارش داد: جاده دیگری از عهد ساسانی از فیروزآباد به طرف فسا و داراب‌گرد میرفت و از طریق میمند و آسمانگرد می گذشت....

Withcomb در کتاب Before roses گزارش می دهد که در خاکبرداریهای انجام شده در قصر ابونصر مُهرهایی منقوش به یک نقشه قدیمی مربوط به راههای ارتباطی استخر، شیراز، فسا و داراب‌گرد، ارگان، بیشاپور و فیروزآباد به دست آمده است. یک راه از شیراز به استخر-یک راه از شیراز به ارگان(ارجان)-یک راه از شیراز به بیشاپور-یک راه از شیراز به پل فسا-و از پل فسا دو راه از هم جدا شده یکی به فسا و داراب گرد و یک راه دیگر به فیروزآباد(گور) منتهی می شده است.

مطابق نوشته های گیرشمن، دارابگرد نخستین شهر مدور فلات ایران است که شهر گور از روی نقشه آن بنا شده است. زرین کوب معتقداست نقشه شهر بغداد نیز کپی نقشه شهر دارابگرد است. در کتاب احسن التقاسیم آمده است که دارابگرد جایگاه شاهان ایران بوده است.ابن حوقل در صوره الارض و استخری در مسالک، دارابگرد را دارالملک دارا دانسته اند و ثعالبی در کتاب خود آورده است که دارای اکبر در سرزمین فارس، دارابگرد را بساخت و اسیران روم را آنجا سکونت فرمود.مطابق فارسنامه ناصری؛ دارابگرد نخستین پایگاه پیشرفت اردشیربابکان، سرسلسله ساسانیان می باشد.نام دارابگرد در کتب ساسانی به صورت داراپکرت در ماتیکان هزاردادتستان و شهرستانهای ایرانشهر نیز آمده است.بر روی سکه بهرام چهارم متعلق به ضرابخانه دارابگرد نیز نام داراپکرت دیده می شود.نُه پادشاه ساسانی سکه های خود را در دارابگرد ضرب کرده اند.قمشه ای در کتاب اخترشناسان مسلمان معتقد است که از سکه های دارابگرد برای گاهشماری مجوسی و تنظیم تقویم سالیانه نیز استفاده می شده است.در زمان حمله اعراب به فارس، هربذ داماد یزدگرد سوم حاکم دارابگرد بوده است.در کتاب تقسیمات کشوری نیز آمده است که شبانکاره بخشی مهم از ولایت دارابگرد بوده است.شبانکاره ها خود را از نسل اردشیربابکان می دانستند و یزدگرد سوم در زمان حمله اعراب به ایران به دارابگرد آمد تا امرای شبانکاره که در این شهر بودند او را در جنگ با اعراب یاری نمایند.دارابگرد در زمان ملوک شبانکاره دارای درفشی بنفش بوده است که در دفتر دلگشا توصیف این پرچم چنین آمده است:

فرود آمدند از بر خندقش

زدند آن درفش بنفش ازرقش

درفشی درخشان به کردار ماه

که هست آن درفش اختر دادخواه

و یا در بخشی دیگر آمده است:

درفشی درخشان و تابنده تاج

که چوبش گرفته ز شاهان خراج

سریرش سراسر به گوهر نگار

نوشته بر او نام پرودگار

 

1397

کتابت حدیث در شهر داراب فارس به سال 1240 قمری به خط محمد بن علی مازندرانی

علی صدرایی خویی در کتاب فهرستگان نسخه های خطی حدیث و علوم حدیث شیعه به نسخه ای خطی از رساله ای در 53 برگ که در داراب جرد فارس و به سال 1240 قمری و به خط نستعلیق توسط محمدبن علی محمد مازندرانی اشاره می نماید که یکی از نسخه ها در کتابخانه آیت الله گلپایگانی نیز نگهداری می شود.این نسخه به شماره 18/3421 در شهر قم.مدرسه حجازیها نگهداری می شود.از ماقبل حدیث پنجم تا آخر کتاب ، از آغاز افتادگی دارد.آغاز نسخه اینگونه است: بیان ما لعله یحتاج الی البیان فی هذا الحدیث،

 

 

همچنین مصطفی درایتی در کتاب فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله گلپایگانی از این رساله تحت شماره 8988/1 و 59/208 نام می برد که درشعبان سال 1240 قمری به خط نستعلیق در داراب فارس نگاشته شده و توسط مازندرانی کتابت شده است.

 

 

نخستین شهر مدور فلات ایران «دارابگرد» است…

جلیل سلمان(داراب/فارس)-در ابتدای این یادداشت ذکر این نکته بسیار ضروریست که «جریانِ تحریف» مدتیست گریبان تاریخ فارس و شهرهای آنرا به شدت گرفته است، بنحوی که در سال 1385 و در یکی از شهرهایِ همجوارِ داراب متاسفانه سندی جعلی درباره دارابگرد به دست چهره هایی سرشناس تولید و منتشر شده است که علل آنرا باید در امیال شخصی و اغراض سیاسی دانست.اخیراً نیز در فضای مجازی نگرانیهایی پیرامون نخستین شهر مدور فلات ایران و نسبت دادن این شاخص مهم به یکی از شهرهای فارس دیده می شود که به دلایل پیش رو نمیتوان چنین موضوعی را مورد تأیید قرار داد. این رویدادها نشان می دهد که ضرورت حفاظت و حراست بیشتر از تاریخ داراب امری اجتناب ناپذیر است و همه علاقمندان به تاریخ داراب می بایست نسبت به معرفی ظرفیت های تاریخی موجود بویژه در قالب کتاب اقدام نمایند تا اجازه تحریف و سانسور از افراد سودجو سلب شود.

مطابق روایات تاریخی موجود، داراب را فرزند بهمن فرزند اسفندیار فرزند گشتاسب آورده اند که با کتب بُندَهشن، شاهنامه، دارابنامه بیغمی و بسیاری از دیگر کتابها همخوانی دارد. داراب شاه،  شهر باستانی و مدور داراب گرد را در فارس ساخت و نام خود را بر آن نهاد.

طبق نظر اغلب مورخان، «داراب» همان «داریوش دوم هخامنشی» است و حمیدی صاحب کتاب تاریخ اورشلیم و انوشه در دانشنامه و صاحب دائره المعارف مصاحب و صاحب مجموعه ره آورد با این نظریه موافقند و وی را هشتمین پادشاه از سلسله کیانی دانسته اند، هرچند  که صاحب کتاب آئینه سکندری، بارتولد در جغرافیای تاریخی ایران  و احمدی در کتاب دنیای ناشناخته هخامنشیان  و ناصر انقطاع در کتاب ده ابرمرد، «داراب» را همان «داریوش یکم» و «داریوش بزرگ» آورده اند. مولفان کتاب مرآه الافراد اشاره نموده اند که داراب همان داریوش دوم هخامنشی می باشد. نهادینه های اساطیری در شاهنامه فردوسی نیز داراب را پدر دارا می داند. یعنی داراب همان داریوش دوم هخامنشی است.ذبیح الله صفا در مقدمه کتاب دارابنامه(ص11) آورده است که داراب پسر بهمن پسر اسفندیار پسر گشتاسب از جمله پادشاهان اخیر سلسله داستانی کیانیست.این داراب که در داستانهای ملی ما پسر بهمن و همای چهرآزاد است، پدرِ دارای دارایان آخرین پادشاه کیانی بود. امینیِ سام در کتاب تاریخ مصور ایران(ص297)، داراب فرزند داراب را همان داریوش کودومانوس یا داریوش سوم می داند.بنابراین داراب همان داریوش دوم هخامنشی می باشد.حسن پیرنیا نیز در کتاب تاریخ ایران باستان(ص797) به تحقیق از کتب پیشین معتقد است که برای جلوگیری از اختلاط داریوش دوم و سوم، داریوش دوم هخامنشی را دارای اکبر آورده اند.صاحب کتاب مآثرالملوک نیز دارای اکبر را بناکننده دارابگرد آورده است.

ناصر انقطاع در کتاب ده ابرمرد(صص86و87) آورده است: واژه ای را که ما امروز داریوش می گوییم و نام سه تن از شاهان هخامنشی بوده است، ریشه و پیشینه‌ی در خور نگرشی دارد. این واژه پارسی کهن است و از ریشه‌ی باستانی «دارایاواُاش» یا «داریاوُهُش» و یا «داری ووش» گرفته شده است.چون این واژه نام سه تن از شاهان هخامنشی است، که یکی از ایشان پسنام بزرگ(لقب کبیر) را نیز گرفته است، در تاریخ و در زبان‌های کهن تاریخی، جای ویژه ای را باز کرده است.بابلیان «درارا واووش» می گویند و در سنگ نوشته‌های مصری، «تریوس» یا «تریوش» و یا «تاری اُس» آمده است.همچنین در تورات «داریوش» یا «دریاوش» نوشته شده و در کتاب‌های تاریخ رومی «داریوش» نام دارد.در زبان لاتین یونانی «داریس» گفته و نوشته شده است. «هو»  یا «وهو» و یا «وهوش» یعنی نیکو و نیکویی. بر این پایه واژه داریوش بر روی هم یعنی دارنده خوی نیک و یا صاحب صفت نیکو است. ساخت «دارایا» و «داری» در پارسی میانه(ساسانی) دارا و داراب هم گفته شده است.به همین انگیزه نویسندگان پس از اسلام، مانند حسین فرزند علی مسعودی و ثعالبی در نوشته های خود، واژه‌ی داریوش را داراب نوشته اند.

به نقل از «دستور هوشنگ» از چهره های برتر انجمن گاتای هندوستان آمده است: نام «دارا» بدون شک در نهایت با داریوش ارتباط دارد، درست همانطور کهبین «دارا» در بین النهرین(میانرودان) و «دارابگرد» در نزدیکی شیراز، چنین ارتباطی وجود دارد.

در کتاب فرهنگ نامها برابر نام «داراب» دو نام «دارا» و «داریوش»  آمده است. فرانسیس میننسکی صاحب کتاب لغتنامه زبانهای مختلف شرقی و اروپایی در سال 1687 ، «دارای دارا» را همان «داریوش» و «داراب» آورده است.صاحب کتاب آئینه سکندری آورده است:"شهر داراب گرد و اغلب عمارات عالیه استخر از داریوش است از آنکه گرد در زبان هخامنشی بمعنی شهر است و در زبان ارمنی نیز شهر را گرد گویند."

می دانیم که داریوش بزرگ در کتیبه اش خود را فرزند گشتاسب دانسته و به نقل از مسعودی در مُرُوج الذهب، آتش مقدس به دستور زرتشت توسط گشتاسب از خوارزم به دارابگرد منتقل شد.بنابراین فیمابین داریوش بزرگ و دارابگرد نیز اتصالی دیرینه برقرار است. در کتاب شهرستانهای ایرانشهر، دارای دارایان به عنوان بناکننده دارابگرد آمده است و نامِ دارای دارایان در دینکردچهارم، بُندَهش و کارنامه اردشیرپاپکان نیز آمده است.فره‌وشی در کتاب ایرانویج، دارای دارایان را داریوش دوم هخامنشی دانسته است.گردآوری «اوستا» و «زند» و محافظت آنها در استخر و شیز را توسط دارای دارایان آورده اند که اسکندر مقدونی در حمله به ایرانشهر آنها را آتش زد و به دریا افکند. در کتاب بُندَهش ابتدا «دارای چهر-آزادان» و سپس «دارای دارایان» به پادشاهی ایران رسیده و پس از آن، اسکندر مقدونی به ایران حمله ور می شود.در کتاب کارنامه اردشیرپاپکان نیز چنین ذکر شده است که؛ « و ساسان شپان پاپک بود، و هموار با گوسپندان بود، و از تخمه دارای دارایان بود.»

در همین حال غالب نویسندگان و مورخان، دارابگرد را شهری مدور آورده اند که دارای چهار دروازه و خندقی پیرامون آن بوده است.این شهر مطابق نظر کسانی همچون گیرشمن، به شکل شهرهای مدور آشوری بنا شده است.بقایای این شهر باستانی همچنان در شش کیلومتری شهر فعلی داراب وجود دارد و مطابق کتاب رساله دلگشا تا قرن هشتم هجری حتی برج و بارو داشته و مطابق اشعار روایت شده در این کتاب، در یکی از جنگها با سه منجنیق  به برج و باروی شهر دارابگرد حمله شده است.

ابن فقیه در صفحه 406 از کتاب البُلدان(الهادی) آورده است که: جور(گور) به شکل دارابگرد ساخته شده است و از محدثات اردشیربابکان است.

یاقوت نیز در صفحه 99 از جلد دوم کتاب معجم البلدان همین نظریه ابن فقیه را تأیید می نماید و می نویسد: شهر جور در فارس اردشیر پسر بابک پادشاه ساسانی بنیان نهاد و جای آن بیابانی بود که اردشیر از آنجا بگذشت و دستور ساختمان آن شهر را بداد و اردشیرخره نامید و عربان آن را جور نامیدند.آن به شکل دارابگرد ساخته شده است.استخری گوید:جور ساخته اردشیر است.

اعتمادالسلطنه نیز همین نقل را قبول نموده و در صفحه 2275 از کتاب مرآه البلدان می نویسد: اردشیر، گور را به وضع دارابگرد ساخت.

شاردن در صفحه 1792 از کتاب سفرنامه خود در دوره صفویه نیز می نویسد: اردشیر هموست که شهر گور را در فارس بنیان نهاد.آنجا دشت بود.اردشیر از آن گذشت و فرمود تا آن شهر را ساختند و اردشیرخره اش نام کرد.این شهر به کردار دارابگرد ساخته شده است.

رومن گیرشمن باستان شناس معروف در صفحه 325 از کتاب ایران از آغاز تا اسلام می نویسد: اردشیر، گور-فیروزآباد را در زمانی بنا کرد که هدف جسورانه انتزاع تاج و تخت را از اردوان در سر داشت.اردشیر طرح مدور این شهر را از دارابگرد-که خود سابقاً ماموریتی رسمی در آنجا داشت-اقتباس کرد.

اما رومن گیرشمن  در صفحه 35 از کتاب هنر ایران، نسخه سال 1962 و ایران پارت و ساسانی می نویسد: اردشیر در هنگام ساختن شهر گور-فیروزآباد از طرح شهر باستانی دارابگرد کپی کرده است.

زرین کوب در صفحه 415 از کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام حتی طرح شهر بغداد را شبیه به شهر دارابگرد دانسته و می نویسد:...چنانکه مخصوصاً از جهات مختلف این شهرِ جدیدِ منصور طرح و نقشه دارابجرد فارس را به خاطر می آورد.

بنابراین، شهری همچون «گور» که طراحی آن بر اساس طرح شهر باستانی «دارابگرد» بوده است نمی تواند به عنوان نخستین شهر مدور در فلات ایران معرفی شود. در ادامه به مستنداتی می پردازیم که بنای شهر گور(فیروزآباد) را توسط اردشیر بابکان آورده اند که بسیار قابل توجه است.

در ردیف 44 از صفحه 40 کتاب شهرستانهای ایرانشهر آمده است که : شهرستان گور-اردشیرخوره را اردشیربابکان ساخت.تورج دریایی در صفحه 84 همین کتاب ادامه می دهد:شهر گور به دست اردشیر اول 244-240م. در جایی که اردوان، پادشاه اشکانی در سال 224م. از پای درآمده بود ساخته شد.گور در دوره های بعدی فیروزآباد نام گرفت.

طبری در صفحه 582 از جلد دوم کتاب خود می نویسد: و مهرک را بکشت آنگاه سوی محل گور شد و به بنیاد آن پرداخت.وی در صفحه 585 کتاب خود ادامه می دهد: گویند: اردشیر هشت شهر بنیان کرد که از جمله شهر: رام اردشیر و شهر ریو اردشیر و شهر اردشیرخوره که همان گور باشد به فارس...

حمزه اصفهانی در صفحه 44 از کتاب تاریخ پیامبران و شاهان(سنی ملوک الارض و الانبیا) می نویسد:اردشیر شهرهای متعددی ساخت از جمله آنها:اردشیرخره، .....اما اردشیر خره همان شهر فیروزآباد از سرزمین فارس است که گور(کور) نامیده می شد و به امر علی بن بویه، فیروزآباد خواندند.

اما مولف حدودالعالم نیز در صفحه 131 کتاب خود آورده است: گور-شهریست خرم، اردشیربابکان کرده است...

ابن حوقل در صفحه 41 از کتاب صوره الارض آورده است:و جور بدین سبب مرکز آن گردیده که ساخته اردشیر و دارالملک او بوده است.و جور(گور) که قلعه ای دارد و بی باروست...

استخری در صفحات 96 و 110 از کتاب مسالک و ممالک می نویسد: و اما جور قصبه اردشیر خوره است به حکم آن کی او بنا کرد .....و جور اردشیر بنا کردست.

ادریسی صاحب کتاب نزهه المشتاق در صفحه 406 آورده است: و مدینه جور بناها اردشیر...

لوئی وندن برگ در صفحات 48 و 49 کتاب باستان شناسی ایران باستان ضمن اشاره به سفر استین به فارس می نویسد:آقای استین در ضمن مسافرت محل قدیمی گور(خور یا اردشیر خوره) را که در حال حاضر فیروزآباد نام دارد دیدن کرد.این شهر بدستور اردشیر، پیش از رسیدن به پادشاهی، ساخته شده بود و حصاری دایره ای شکل داشت.

فرهاد وداد، مولف کتاب دیده انگارشی بر شاهنامه فردوسی در صفحه 117 این کتاب آورده است : شهر گور اردشیر خوره را اردشیر بابکان ساخت.

یانگ، گیرشمنو بیوار در کتاب ایران باستان پیشا تاریخ، عیلامیان...ساسانیان آورده اند: اردشیر نخست در گور قلعه ای مستحکم درافکند که به اردشیرکره معروف شد و امروزه فیروزآباد در جنوب شرق شیراز در استان فارس است.

ن.پیگولوسکایا در صفحات 223 و 225 از کتاب شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان آورده است:گور-اردشیر خره از سوی اردشیر بنا گردید.نولدکه بر آن بود که این شهر در روزگار آل بویه فیروزآباد نام گرفته..طبری نوشته است که اردشیر هشت شهر بنا کرد که از آن جمله اند: شهر اردشیر خوره یا گور...

حسن پیرنیا در صفحه 1322 از کتاب تاریخ ایران باستان نوشته است که:  بنای فیروزآباد، سروستان و فراش آباد را اکثر علمای فن از دوره ساسانیان می دانند.

آرتورکریستن سن درصفحه 59 از کتاب ایران در زمان ساسانیان می نویسد: اردشیر فرمان داد در گور(فیروزآباد) قصری و آتشکده ای برآورند...

ریموند و هولدو در صفحه 174 از کتاب شهر در جهان اسلام نیز بنای فیروزآباد(اردشیرخوره) را به دست اردشیر بابکان می دانند.

با توجه به مستندات فوق میتوان بر این موضوع صحه گذاشت که شهر گور بر اساس طرح شهر دارابگرد و توسط اردشیر بابکان ساخته شده است بنابراین، شهر« گور» را باید شهری ساسانی دانست و با توجه به اینکه شهر باستانی «دارابگرد» متعلق به عصر هخامنشیان می باشد و به شکلی مُدَور نیز ساخته شده است، نمیتوان شهر گور را نخستین شهر مدور فلات ایران دانست و دارابگرد ارجح تر است.

 (complementumص322) (میرزا آقاخان،آئینه سکندری، ص 298) (یادبود دستور هوشنگ، مقالاتی درباره ایران،بمبئی، هندوستان،انجمن گاتا، 1918، ص 545) .( فرهنگ نامها ، مدبری، 1984)