چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

مردم داراب زیر تیغِ چاولی-دژ رمبه-قسمت اول

کتاب "تاریخ اَلفی" تاریخ عمومی هزار ساله سرزمین های اسلامی به فارسی است.بر پایه گزارش عبدالقادر بداؤنی در منتخب التواریخ که خود در نوشتن این اثر سهیم بود، اکبر شاه پادشاه بابری هند( 963-1014 )در سال 990، به گروهی از دانشمندان و مورخان فرمان داد که کتابی در تاریخ عمومی جهان اسلام از رحلت پیامبر اسلام(632/11)تا پایان هزاره نخست هجری تألیف نمایند.نوشتن این کتاب در سال 993 شروع شد و پس از پایان یافتن کار، آن را اَلفی یا تاریخ اَلفی نامیدند.برخی از پژوهندگان این اثر را به درستی " دایره المعارف تاریخ هزار ساله اسلام " خوانده اند.

احمدبن نصرالله تتوی و آصف خان قزوینی در کتاب گرانمایه "تاریخ اَلفی" که توسط "غلامرضا طباطبایی مجد" تصحیح شده است آورده اند که پانصد سال پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و در اول ماه محرم، "احمد بیگ وَهسودان کُرد" که صاحب مراغه و برخی بلاد آذربایجان بود توسط فدویان اسماعیلیه و در حضور اتابک طُغدکین در دارالاماره سلطان محمد کشته شد و از وقایع آن سال به فوت امیر چاولی سقاوو در ولایت فارس و همچنین فتح قلعه رُمبه داراب در صفحات 2806 و 2807 اشاره می نمایند.در توضیح ساختار این کتاب تذکره آمده است که علیرغم رسم معمول در سالشماری بر مبنای هجرت پیامبر اکرم(ص)، به اشتباه رحلت حضرت پیامبر(ص) به عنوان مبداء تاریخ نگارش قرار گرفته و باید برای هر واقعه ای ده سال بر زمان وقوع آن رویداد افزود.اما ماجرای فتح دژ رُمبه در کتاب فارسنامه ناصری در ذیل وقایع سال پانصد و شش آورده شده است.
یکی از مهمترین رویدادهای نقل شده در این کتاب گرانبها، موضوع فتح دژ رُمبه داراب است که بواسطه مرتبط بودن با حوزه تاریخ شهرمان، آنرا تقدیم علاقمندان می نماییم.
 

شخیت اصلی داستانِ فتحِ دژ رُمبه داراب کسی نیست بجز "امیر اتابک چاولی سلجوقی" که در یک سوی داستان تاخت و تاز می نماید و چهره دیگر، حاکم دارابجرد یعنی ابراهیم بیگ 1 است که شهر را رها نموده و به سمت کرمان می رود تا از ارسلانشاه]حاکم کرمان[ درخواست لشکر و کمک نماید.

چاولی به زبان ترکی به معنای باز یعنی همان پرنده شکاری است که وی را حاکم شیراز و امیر الامراء سلاطین سلجوقی نیز گفته اند 2 و ابن اثیر 3  نام وی را " جاولی" نوشته است.

در کتاب تاریخ الفی آمده است که" چون سلطان محمد ولایت موصل و جزیره را از امیر سقاوو گرفت و امیر چاولی به ملازمت سلطان رسید، سلطان او را به عنایات خسروانه سرافراز ساخته اتابکِ پسر خود، چِغری بیگ، را به او ارزانی داشت و ولایت فارس را به تمامه به جایگیری او عنایت فرمود". 4 

امیر چاولی در ابتدا از اصفهان متوجه فارس می شود و پس از فتح ولایت بلداجی، که از غلامان سلطان ملکشاه بود قلعه اصطخر را که در دست وزیر بلداجی و معروف به "جهرمی" بود مسخر نمود و راهی شیراز شد.

آن زمان شیراز در دست یکی از امرای شبانکاره به نام "حسن مبارز" معروف به "حشوه" بود که بسی ظلم و فساد میکرد.چاولی در پی حسن مبارز فرستاد اما وی در جواب چاولی نوشت: "من بنده دولتخواه سلطانم و در این مدت هرگز قدم از دایره اطلاعت او بیرون ننهاده ام اما بواسطه منکری که از تو نسبت به بلداجی ظاهر شده آمدن من به حضور از جمله محالات است." 5

چاولی مکر و حیله کرد و رو به اصفهان نهاد.ایلچیِ حسن مبارز برای رساندن خبر دور شدن چاولی از فارس به سرعت به سمت حسن مبارز حرکت نمود اما غافل از آنکه چاولی بلافاصله و با سرعت در تعقیب وی است بنحوی که فاصله آنها با همدیگربه یک نماز شب تا نماز صبح رسید.خبر دور شدن چاولی و رها نمودن این ولایت چون به حسن مبارز رسید مشغول خوردن شراب شد و خمار در خمار بیهوش گردید.
چاولی از این فرصت استفاده نموده و وارد فسا میشود.برادر حسن مبارز چون از آمدن چاولی باخبر شد خود را به برادرش رسانید تا خبر آمدن چاولی را به برادر بدهد اما وی را بیهوش و مست یافت و ناچاراً با ریختن آب سرد بر بدنش او را بیدار نمود و با هم به یکی از قلعه های اطراف فسا فرار می نمایند.

چاولی، فسا و جهرم را غارت کرده و سپس برای دستگیری حسن مبارز به سوی آن قلعه(قلعه انج)6 می شتابد.وی قلعه را محاصره می نماید اما چون زمان محاصره طولانی می شود از در صلح و دوستی با حسن مبارز برآمده و به سمت شیراز رفته و پس از مدتی توقف رو به سوی کازرون می رود.

والی کازرون در آن زمان "ابوسعیدبن محمد" بوده که در "تاریخ کامل" نام او "ابوسعد بن محمد" 7 ذکر شده که پس از شنیدن حرکت چاولی به سمت کازرون بلافاصله اموال و آذوقه و خانواده خود را برداشته و به سمت قلعه ای که در اختیار داشت می رود.

چون محاصره قلعه بیش از دو سال طول می کشد چاولی سرخورده از عدم پیروزی شخصی را از قِبَل خود بدان قلعه می فرستد اما ابو سعید برای آشکار نشدن کمبود آذوقه آن شخص را می کشد.مجدداً و پس از عدم نتیجه، چاولی جماعتی صوفیه را به سراغ ابوسعید می فرستد تا از در صلح وارد شوند اما ابوسعید آنان را آنقدر در آفتاب نگه می دارد تا از تشنگی هلاک شوند.
در ادامه آمده است:
بعد از مدتی بالاخره اهالی درون قلعه به دلیل کمبود آذوقه امان نامه خواستند و چاولی نیز امان داد اما ابوسعید چون متوجه شد که چاولی در پی اوست گریخت و به کوهی پناه برد.چاولی فرزندان ابوسعید را گرفت و جماعتی را در پی یافتن او فرستاد.آن جماعت در راه غلامی زنگی را با مقداری غذا یافتند و چون از وی پرس و جو نمودند که این غذاها برای چه کسی است و وی پاسخی نداد او را کتک زده و زنگی اعتراف نمود که مرغ بریان و حلوا و نان را برای ابوسعید به کوه می برد.
آن جماعت، ابوسعید را بواسطه راهنمایی غلام زنگی یافتند و نزد چاولی برده و او نیز فی الحال گردن ابوسعید را زد و اموال او را متصرف شد.
مطابق نوشته تاریخ الفی، در زمان لشکرکشی و خونریزیهای امیر چاولی در فارس حاکم دارابجرد شخصی است به نام ابراهیم بیگ 8 ، (در کتب مختلف وی را ابراهیم 9 ، ابراهیم مماران و ممابران 10  و امیر ابراهیم دارابی 11  نیز خوانده اند) که سِمَت دامادی به پادشاه کرمان "ارسلانشاه بن کرمانشاء بن ارسلان بیک بن قاورد" 12 یا همان "ارسلانشاه بن کرمانشاه بن ارسلان بک بن قاورت" 13 داشته و پس از شنیدن خبر حضور چاولی برای درخواست کمک به سمت کرمان میرود و دژ رُمبه را رها می کند.ابن اثیر می نویسد:" حاکم داراب موسوم به ابراهیم از ترس او]جاولی[ گریخت و به کرمان رفت.14
موقعیت دژ رُمبه:
دژ رُمبه در حدود پنج کیلومتری شرق شهرستان داراب و در تنگه ای به نام تنگه رُمبه واقع شده است.درگاه دژ بر فراز تپه ای بلند با حصاری سنگی قرار دارد 15 . وصف این دژ در کتاب تاریخ الفی چنین آمده است:" قلعه زیتل از مشاهیر قلاع دارابجرد بوده و در استحکام از جمیع قلاع عالم امتیاز داشت" 16 .ابن اثیر این قلعه را حصارِ رتیل رننه یعنی گردنه رننه خوانده است. 17 در سفرنامه فرهاد میراز 18، در نزهه القلوب مستوفی 19 و در فرهنگ شاهنامه 20  آنرا تنگ رنبه، در فارسنامه ناصری 21 و جغرافیای حافظ ابرو 22 آنرا قلعه رنبه، در منتخب التواریخِ نطنزی 23  و در زبده التواریخ حافظ ابرو 24  و در مطلع سعدینِ سمرقندی 25 آنرا حصن رنبه ذکر نموده اند.

 

ابن اثیر در کتاب تاریخ کامل می نویسد:" گردنه رننه جائی بود که تا آن زمان هرگز به زور مسخر نشده بود.زیرا دره ای بود که قریب دو فرسنگ طول داشت و در سینه کش آن بر روی کوهی بلند قلعه مستحکمی ساخته بودند که مردم دارابجرد هر وقت احساس خطر می کردند و به وحشت می افتادند بدانجا پناه می بردند و در آنجا میماندند و خود را حفظ می کردند." 26
 این موضوع به اهمیت حیاتی این دژ برای مردم داراب در دوران شبانکاره باز می گردد که نا امنی و تاراج و لشکرکشی از هر سو این ولایت بزرگ را تحت تأثیر قرار داده بود.
در کتاب " تاریخ بناکتی" و در توضیح زمان برآمدن شبانکاره در فارس آمده است:" در زمان بیست و هشتمین خلیفه بنی عباس یعنی المستهظر بالله ابوالعباس احمد بن المقتدی شبانکاره بر فارس مستولی و دولت آل بویه منقضی شد.فتنه در عالم افتاد و خراسان چهار سال و چهار ماه تشویش بود".27
گای لسترینج در کتاب بلدان الخلافه الشرقیه، کوره دارابجرد را همان کوره شبانکاره خوانده و به شهرهای آن نظیر درکان، ایک، نیزیر، اصطهبانات، فسا و رونیز و خسو، لار و ... نیز اشاره کرده است.28
در کتاب صوره الارض(ابن حوقل) آمده است:" دارابجرد یا دارابگرد همان ولایت شبانکاره است که در زمان مغولها از فارس جدا شده بود و حکومتی جداگانه داشت.به هر حال اسم شبانکاره امروز استعمال نمی شود و این ولایت امروز به دارابجرد معروف است." 29
در کتاب جغرافیای تاریخی سیراف آمده است:" با روی کار آمدن فضلویه نیز فارس روی آرامش ندید، زیرا قاورد پادشاه سلجوقیِ کرمان بفارس لشگر کشید و به سال 455 هـ. این استان را متصرف شد.فضلویه دست به دامن الب ارسلان زد که بفارس آید و حکومت را بدو سپارد.حکومت فضلویه نیز دیری نپایید، زیرا پس از مدتی از دادن مالیات خودداری کرد و بفرمان الب ارسلان توسط خواجه نظام الملک در سال 464 هـ اسیر و کشته شد.ابن بلخی می نویسد:چون بین قاورد و فضلویه بآخر دولت دیلم خصومت قائم گشت، غارتها متواتر بر شیراز و اعمال همی رفت تا خراب شد.زرکوب نوشته است: و مملکت بآخر عهد باکالیجار برقرار خود بود.بعد از زمان او چون نوبت بابومنصور پسر او رسید بابتداء خرابی مملکت فارس در عهد او پدید آمد.تسلط شبانکاره بر فارس با آشفتگی های بسیار همراه بود.زد و خوردهای حکام سلجوقی چون خمارتکین و اتابک چاولی با شبانکاره ویرانیهای بسیار در فارس ببار آورد.در داراب گرد، فسا، کازرون و نوبندجان حکام شبانکاره دست تعدی گشادند." 30


عباس اقبال آشتیانی در کتاب "تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری" در خصوص ملوک شبانکاره آورده است:" مقارن استیلای اتابکان سلغوری بر فارس سلسله دیگری در قسمت شرقی این ایالت یعنی در ناحیه سرحدی بین فارس و کرمان و خلیج شامل بلاد دارابگرد و نیریز و ایگ(ایج) و فرگ(پرگ) و طارم و اصطهبانات قدرت بهم رسانده و این ولایت را که در آن ایام شبانکاره می گفتند تحت تصرف خود آورده بودند.
ملوک این قسمت که بملوک شبانکاره یا امرای ایگ معروفند یک طبقه از ایرانیان قدیم بودند که نسبت خود را باردشیر بابکان می رساندند و اجداد ایشان قبل از تسخیر فارس بدست مسلمین مقام اسپهبدی فارس را داشتند.چون دولت ساسانی منقرض گردید فرزندان این اسپهبدان باصفهان افتادند.در اواخر دولت دیالمه شوکت و اعتبار این طایفه رو بافزونی گذاشت بطوریکه در جنگهای بین عزالدوله بختیار(356-367) و مخالفین او باو مساعدتها کردند و در عهد عزالملوک ابوکالیجار مرزبان(415-440 )در تصرف بعضی اراضی مدعی این پادشاه شدند و حکمران اصفهان تاش فراش که از جانب سلطان مسعود بن محمود غزنوی حکومت این شهر را داشت در سال 430 طایفه مزبور را از حدود آن شهر راند و ایشان در اواخر سلطنت ابوکالیجار پس از مدتی سرگردانی در حوالی دارابگرد مقیم شدند.
در عهد سلاجقه و ایام استیلای ایشان بر فارس طایفه فوق در شبانکاره اقامت داشتند و روزبروز بر عدت و قوت و قدرتشان افزوده میشد تا آنکه یکی از روسای ایشان به نام فضل بن علی بن حسن بن ایوب و مشهور به فَضلویه حَسَنویه در سال 448 بر ملک ابومنصور( 440-448 )پسر عزالملوک ابوکالیجار که آخرین پادشاه آل بویه است خروج کرد و او را محبوس ساخته فارس را تحت حکم خود آورد و این سال ابتدای ظهور دولت ملوک شبانکاره است.

منابع:
1-تاریخ الفی-تتوی/آصف-طباطبایی مجد-تهران-1382-جلد4- صفحه2807
2-سلجوقیان و غز در کرمان-محمد ابراهیم خبیصی-تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی-تهران-طهوری-1343 -صفحه 34
3-الکامل فی التاریخ-ابن اثیر-دار صادر- بیروت-جلد 10-صفحه 519
4- تاریخ الفی-تتوی/آصف -جلد4-صفحه2804
5-همان/صفحه2804
6- همان/صفحه2805
7-تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران-ابن اثیر-خلیلی/حالت-تهران-موسسه مطبوعات علمی-1371-جلد 24-صفحه199
8- تاریخ الفی-تتوی/آصف -جلد4-صفحه 2807
9- تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران-ابن اثیر-حالت/خلیلی-جلد24-صفحه199
10-نزهه القلوب-مستوفی-محمد دبیر سیاقی-جلد 1-صفحه198-(در ایام سلف نوشته است)
11- سلجوقیان و غز در کرمان- خبیصی-صفحه34 /فارسنامه ناصری-منصور رستگار فسائی-صفحه 26
12-تاریخ الفی-جلد 4-صفحه 2806 و فارسنامه ناصری- منصور رستگار فسائی-صفحه 26
13-تاریخ کامل-ابن اثیر- جلد24-صفحه-199
14-همان
15-داراب شکوه فراموش شده پارس-خسروی-صفحه 82
16-تاریخ الفی-جلد4-صفحه2806و2807
17-تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران-ابن اثیر-خلیلی/حالت-جلد 24-1371-صفحه199
18-سفرنامه فرهاد میراز-فرهاد میرزا قاجار-طباطبایی-مطبوعاتی علمی-تهران-1366-صفحه387
19-نزهه القلوب-مستوفی-سیاقی-صفحه819 و همچنین ذیل همین صفحه آمده است: زینه، ریبه
20-فرهنگ شاهنامه، نام کسان و جایها–حسین شهیدی-بلخ-تهران-صفحه168
21-فارسنامه ناصری- منصوررستگار فسائی-صفحه379
22-جغرافیای حافظ ابرو-عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو-سجادی-میراث مکتوب-تهران-1375-جلد2-صفحه152
23-منتخب التواریخِ معینی-معین الدین نطنزی-پروین استخری-اساطیر-تهران-1383-صفحه312
24- زبده التواریخ-عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو-سیدجوادی-وزارت فرهنگ-تهران-1380-جلد 2-صفحه780
25- مطلع سعدین و مجمع بحرین-عبدالرزاق بن اسحاق سمرقندی-نوایی-پژوهشگاه علوم-تهران-1372-جلد 1-صفحه390
26- تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران-ابن اثیر-خلیلی/حالت-جلد 24-1371-صفحات 199 تا 200
27-تاریخ بناکتی-داود بن محمد بناکتی-شعار-انجمن آثار ملی-تهران-1371-صفحات 199 و 200
28-بلدان الخلافه الشرقیه-گای لسترینج-کورکیس/بشیر-شریف رضی-قم-صفحه 7
29-صوره الارض-ابن حوقل-حواشی و تعلیقات فصل چهارم-فارس-صفحه 268
30-جغرافیای تاریخی سیراف-محمد حسن سمسار-چاپخانه زیبا-تهران-1337-صفحه 252
31-تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری-عباس اقبال آشتیانی-امیرکبیر-تهران-1374-صفحات 380 و 381

*-توضیح: کلیه تصاویر از کتاب داراب شکوه فراموش شده پارس(احمدرضا خسروی) می باشد.


استخراج، تایپ و  ارائه از : جلیل سلمان-13-06-1393

داراب در دوران شاه اشرف

بدون شک تاریخ این سرزمین همواره وقایعی را تجربه نموده است که گاه شیرین و گاه تلخ بوده اند اما درس گرفتن از آنچه بر ما گذشته است می تواند راه روشن فرداهایمان باشد.باید تلخی هایش را به کناری نهاده و فقط شیرینی مطالعه آنها را به کام خود و دیگران هدیه نماییم تا عبرتی گرفته و از آنها بگذریم.
مردم شهرستان داراب در طول سالیان گذشته وقایعی را تجربه نموده اند که حاصل کشمکش ها و قدرت طلبی های دیگران بوده است هر چند که خود کمتر بر آن دخیل بوده اما کسانی هم بوده اند که در جای جای این سرزمین و بواسطه حضور و یا عبورشان از این شهرِ تاریخی نامش را برای همیشه جاودانه کرده اند.
سیطره اشرفِ افغان]شاه اشرف[ و خونریزی ها و قتل عام مردم ایران توسط وی و اطرافیانش آنقدر عظیم و  بزرگ است که پرداختن به جزء جزء آن زمان فراوان و تخصص وافی و کافی می خواهد اما به دلیل گره خوردن نام یکی از مبارزان آن دوران با نام شهر داراب مختصری از شرح وقایع آن روزگار تلخ را تقدیم علاقمندان به تاریخ می نماییم.
کلیه مدارک و مستندات موجود در این نوشته ها بر اساس دو کتاب تاریخی «مجمع التواریخ» اثر «محمد خلیل مرعشی صفوی» و دیگری کتاب « اشرف افغان بر تختگاه اصفهان» تألیف «دکتر ویلم فلور» می باشد که «دکتر ابوالقاسم سری» آنرا ترجمه نموده است و دلیل انتخاب این دوکتاب قطعاً یکی به دلیل مستند بودن نوشته های روزنامه شرکت «واک» در کتاب « اشرف افغان بر تختگاه اصفهان » است و دیگری به این علت که ناشر کتاب «مجمع التواریخ» معتقد است که مؤلف آن یعنی «میرزا محمد خلیل مرعشی صفوی» در نوشتن حوادث آن دوران و شرح وقایع راجع به «سید احمد شاه مرعشی» دقت نموده است.
دکتر ابوالقاسم سری در بخش یادداشت مترجم می نویسد:
"کتاب«اشرف افغان بر تختگاه اصفهان» دنباله کتاب «برافتادن صفویان و برآمدن محمود افغان» است، شرح رویدادهای مهم زمان سلطه اشرف را از دیدگاه نویسندگان هند خاوری که در مطاوی کتاب اختصاراً واک voc نامیده می شود، در بردارد.
در این شرکت روزنامه ای بوده است که در آن وقایع مهم روزانه ئی که بیشتر به اوضاع سیاسی کشور ایران مربوط بوده است، ثبت می شده است.معلوم نیست چند تن به این کار ارزنده مشغول بوده اند.
جنون قدرت محمود و شهوت اشرف                 پی چپاول اموال و قتل عام گذشت
نماند از این دو ستمکاره هیچ جز نفرت                 زمان این دو ستمگر چو باد سام گذشت"1
دکتر ویلم فلور در وقایع سال های 1725 تا 1727 میلادی که مربوط به قیام و سقوط سید احمد خان پادشاه کرمان است شرح درگیرها و جنگهای وی را آورده و ما به اختصار آنرا ذکر می نماییم:
"در شبانگاه 7/8/1722 میلادی یا 22 شعبان، میرزا سید احمد مرعشی همراه با طهماسب میرزا]شاهزاده[ خط محاصره اصفهان را شکافته گریختند]اصفهان آن زمان در محاصره افغان ها بوده است[.عیاشی و هرزگی طهماسب میرزا و علاقه نداشتنش به امور کشور و بی توجهیش به اندرزهای سید احمد، موجب شد که این مرد از شاهزاده گسسته و خود قیامی را علیه افغان ها سازمان دهد.وی به ابرقوه رفته فرمانی را از سوی طهماسب میرزا خطاب به خودش جعل کرد که به موجب آن از سوی شاهزاده به مقام سپاه سالاری فارس و لقب «خان» مفتخر شده بود".2
مردم فارس نیز بدین واسطه به زیر بیرق سید احمد خان گرد آمدند.به دلیل اینکه وی نگران حملات تلافی جویانه افغان ها بود به سمت جنوب حرکت می نماید و در اوایل سال 1137 هجری–پایان سال 1724 میلادی-به جهرم می رسد.حاکم محل، عبدالغنی بیگ که سازمان مقاومت علیه افغان ها تشکیل داده بود به وی می پیوندد.حاکم افغانی شیراز 900 تن را برای بیرون راندن سید احمد خان از جهرم می فرستد اما محاصره شش ماه بطول می انجامد و محاصره به دلیل مقاومت مدافعان شهر نا کام می ماند.
سید احمد خان پس از پشت سرگذاشتن محاصره جهرم برادرش را از راه کرمان به لار می فرستد و خود در پی وی بدانجا روان می شود.بعلت مضایقه برخی اهالی لار برای تهیه غله و سیورسات لشکر، محمد شریف بیگ سردار لشکر تهیه سیورسات در این راه کشته می شود و چون خبر به سید احمدخان می رسد برای تسخیر قلعه مستحکمِ قریه کرمستج اقدام و بیشتر ایشان را به قتل می رساند.در این بین خبر می رسد که منهیان خبر می دهند که شاه وردیخان بجمیع سرکردگانی که همراه شمایند نوشته است که عندالفرضه شما را بکشند و یا دستگیر نمایند.بعد از تفحص، موضوع بصحت پیوست که از میانه آن جماعت هادی بیگ مین باشی که سردار هزار سوار بود متعهد این کار شده و وی را در داراب گرفته و بقولی بلافاصله گردن زد و در کمال غفلت و بیخبری شاهوردیخان را که به داراب آمده بود تا از طرف شاه طهماسب سید احمد را مجبور به تسلیم نماید دستگیر و پس از مدتی رها نمود.3
در آوریل سال 1725 میلادی اشرف خان بجای پسر عمویش محمود بر تخت می نشیند و سید احمد خان در رمضان سال 1127 هجری-ژوئن سال 1725 میلادی-از جهرم بیرون می آید و در شهرهایی همچون داراب، نیریز و اصطهبانات، فسا و خفر سپاهی حدود 6000 نفر گرد می آورد.4
]در مجمع التواریخ آمده است که در سال 1137 هجری محمود که پادشاه افاغنه بود بعد از قتل شاهزاده های صفوی جنونی بر او طاری و عارض شده بر دست ابن عم خود اشرف بقتل رسیده است [.5
«ویلم فلور» می نویسد:
"در 30سپتامبر 1726 یک شاطر انگلیس از داراب خبر آورد که سید احمدخان پس از شکست، نیروهای کمکی از کرمان دریافت داشته است.پیش از این نیز در ناحیه داراب دو تا سه هزار مرد جنگی کرده چنانکه اینک شش تا هفت هزار سپاهی دارد و با پشت گرمی ایشان باز آهنگ تسخیر دارد." 6
پس از درگیریهای فراوان در شیراز و شکست ناگهانی از زبر دست خان، سید احمدخان با تنی از جنگجویانش از معرکه می گریزد و به داراب می آید.
حضور سید احمد خان در یکی از قلعه های داراب در هر دو کتاب تأیید شده است اما در کتاب «اشرف افغان بر تختگاه اصفهان» نام قلعه«خسناباد» 7 و در کتاب مجمع التواریخ  نام آنرا «حسن آباد داراب» 8 نوشته اند.
" در 9 سپتامبر 1728 هلندیان گزارش دادند که نامه های رسیده از اصفهان متضمن خبرهای زیر است: سید احمدخان با فعالیتهائی که در ولایت خود در قلعه داراب انجام داده به مثابه خاری در پهلوی افغانان بوده است.افغانان توانسته اند او را در قلعه نگهداشته و محاصره اش را آغاز کنند.سید گهگاهی با حملاتی سخت محاصره را برای تهیه آذوقه درهم شکسته است.
اما نامه ای که برای درخواست کمک به جهرم فرستاده در میان راه به چنگ افغانان افتاده و اینان در زمان به سوی قلعه داراب حرکت می کنند." 9
مؤلف مجمع التواریخ در این خصوص می نویسد:
"چون قلعه حسن آباد داراب از مدتی در تصرف متعلقان سید احمدشاه بود و قدری از اسباب کارخانجات او نیز در آنجا بود بآنجا وارد گردید. چون این خبر باصفهان و شیراز و لار رسید از اصفهان تمورخان کُرد و از شیراز محمدخان بلوچ و از لار حاکم لار با قریب ده دوازده هزار سوار و پیاده بیشمار وارد داراب گردیدند.و او]سید احمد خان[ در قلعه حسن آباد محصور گردید و مدت هشت نه ماه محصور بود." 10 
-شرح دستگیری سید احمدخان مرعشی در قلعه حسن آباد داراب
پس از آنکه سیداحمدخان و مدافعانش در قلعه حسن آباد داراب محاصره می شوند بعلت طولانی شدن زمان محاصره گرسنگی بر آنان عارض می شود.
«ویلم فلور» در این خصوص می نویسد:
"مدافعان قلعه]حسن آباد[ در گرسنگی میمانند و بنابراین سید احمدخان با برادرزاده خود و ناظر بیوتاتش آقا رضا مشورت کرده بر آن می شوند که نقبی حفر کنند و از فاضلابی که سابقاً باز شده است استفاده کرده خود را به پشت خطوط محاصره کنندگان برسانند، اما آقا رضا خیانت نموده نقشه کار را به افغانان می دهد." 11
البته ذکر این نکته ضروری است که نوشته های این کتاب با کتاب مجمع التواریخ کمی در اینجا اختلاف دارد.
«ویلم فلور» در این خصوص نوشته است که:" آقا رضا و پسر عموی سید احمد خان از نقب بیرون می آیند و در زمان دستگیر می شوند"12 اما مؤلف «مجمع التواریخ» نوشته است که: "چون برادر او]سید احمدخان[ از نقب مذکور بیرون آمد افاغنه که در کمین بودند برادر او را با همراهیان گرفته محبوس نمودند." 13 هر چند که در بیان زمان وقوع حوادث نیز بین دو کتاب اختلافاتی فاحش وجود دارد.
بهر روی «ویلم فلور» ادامه می دهد:" سیّد با شنیدن این خبر بَران می شود که نقب را پر کرده به قلعه بازگردد لکن چون به او قول می دهند که می تواند بر حسب شأن و مقام خود آزادانه نزد اشرف شاه برود به تسلیم گردن می نهد.اما به محض تسلیم شدن او را با زنجیر بسته همانروز بعداز ظهر به شیراز آورده و از آنجا به اصفهان می برند و بی آنکه با شاه اشرف روبرو شود سر از تنش جدا می سازند."
آقا رضای خائن نیز مورد شکنجه قرار می گیرد و به قتل می رسد و برادرزاده سید احمدخان را به محمد امین خان اعتمادالدوله می سپارند.روایت اصفهان در خصوص سرانجام سیّد این است که در 28 اوت 1728 میلادی افغانان سر از تنش جدا ساخته اند. 14
مؤلف «مجمع التواریخ» محل گردن زدن سید احمد خان و برادر کوچکش را کنار زاینده رود در پشت پل جوئی ذکر نموده و زمان آنرا سال 1140 هجری نوشته است.15
و بدین ترتیب برگ دیگری از تاریخ این سرزمین این چنین ورق می خورد اما امان از دل مردم داراب که تاریخشان همواره با تاریخ این سرزمین بزرگ عجین بوده است.
*
توضیحات:
1-اشرف افغان در تختگاه اصفهان-ویلم فلور-دکتر ابوالقاسم سری-چاپ اول-سازمان چاپ خواجه-بهار1367-صفحات 4 تا11
2-همان-ص35
3-مجمع التواریخ-میرزا محمد خلیل مرعشی صفوی-عباس اقبال آشتیانی-دیماه1362-صفحات 67 و 68
4-اشرف افغان در تختگاه اصفهان-ص 36
5-مجمع التواریخ-ص 66
6-اشرف افغان در تختگاه اصفهان-ص 47
7-همان-ص 91
8-مجمع التواریخ-ص 78
9-اشرف افغان در تختگاه اصفهان-ص91
10-مجمع التواریخ-ص 78
11-اشرف افغان در تختگاه اصفهان-ص 91
12-همان-ص91
13- مجمع التواریخ-ص 79
14-اشرف افغان در تختگاه اصفهان-صفحات 91 و 92
15-مجمع التواریخ-ص 80



استخراج، تایپ و ارائه از: جلیل سلمان-11/5/1393

مالیات مردم داراب در زمان قوام الملک چه مقدار بود؟

خبرگزاری فردای داراب،جلیل سلمان-کتاب «برگی از تاریخ جنوبِ ایران» اثر «سید عامر هاشمی» است که به اوضاع سیاسی اجتماعی ایالات جنوب ایران طی سالهای ۱۳۰۳ و ۱۳۰۴ پرداخته است. این کتاب حاوی ۱۰۸ گزارش و مقاله راجع به اوضاع بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان است که مجموعاً از ۶۰ نسخه نشریه ی هفتگی حبل المتین چاپ کلکته، مربوط به سالهای ۱۹۲۴ و ۱۹۲۵ میلادی مطابق با ۱۳۰۳ و ۱۳۰۴ هجری شمسی گردآوری شده است.در صفحه ۷۹ این کتاب مطلبی تحت عنوان ” فارس می سوزد ” با امضاء شخصی به نام «دلسوخته» آمده که در واقع نام مستعار مرحوم« سید علاء الدین مورخ » می باشد که نیمی از عمر خود را صرف مبارزه سیاسی با عوامل قاجار و خوانین وقت نمود و نهایتاً در سن ۹۰ سالگی در اثر تصادف با اتوبوس شرکت واحد در یکی از خیابانهای تهران درگذشت. تاریخ این مطلب مربوط به جمعه ۱۰ آوریل ۱۹۲۵ مطابق با ۲۱ فروردین ماه ۱۳۰۴ به شماره ۱۰ و در صفحه ۵ حبل المتین می باشد که در آن به تظلمات وارده بر مردم و میزان مالیات های نواحی مختلفی همچون داراب اشاره شده است.


مطابق جدول ذکر شده، جمع مبالغ اصلی مالیات های تعیین شده برابر با ۹۱۰۵۵ تومان می باشد اما مبلغ پیشکش شده نهایی به عدد ۱۶۷۷۰۰ تومان رسیده است که نشان از فشار بی امان عُمال حکومتی بر مردم آن زمان برای دریافت مبالغی بیش از مالیاتهای تعیین شده می باشد. از همین رو متن اصلی نگاشته شده توسط سید علاء الدین مورخ که ما را به درک بیشتر شرایط حاکم بر آن دوران نزدیک تر می نماید بدون هیچ کم و کاستی بشرح ذیل تقدیم علاقمندان به تاریخ می شود.


۶۳-فارس می سوزد

(پیرو تظلمات اهالی جهانگیره)

«… آقای قوام الملک(حاکم کل فارس) هرساله بنا به معمول به اسم سرکشی به ابوابجمعی اش… برای چاپیدن اهالی فلکزده داراب، فسا، سروستان، سبعه جات ،… فین، گهره، رضوان، رودان، حاجی آباد، مزایجان، آبشور، بلوکات بیدشهر، بناروئیه، لار، گراش ، اِوَز، صحرای باغ، اشکنان، گاوبندی، جهانگیره، بَستَک، و جزیره قیس و…

اول برج حمل به لار که مرکز صفحات فوق الذکر است وارد میشود و خطوط به اطراف و اکناف برای آنانکه میداند خیال حکومتی و یا کلانتری در سر دارند مینویسد… داوطلبان نیز با کمال استعجال بجانب لار عزیمت مینمایند و پیشکش ها را تقدیم آقای قوام الملک شیرازی میکنند… سپس توسط میرزا ابراهیم خان منشی باشی، اعلان حراج ولایات به داوطلبان داده میشود؛ آقایان نیز هر یک از دیگری سبقت جُسته و مبلغی اضافه مینمایند… بالاخره با هزار مُرافعه که بین آقایان داوطلب در میگیرد و بعضی اوقات به خونریزی هم منجر شده… نقاط فوق الذکر به مبالغی که در ذیل درج است، به هر یک از آقایان اجاره داده و خط اجاره نامه که عبارت از (حکم) باشد به آنان تسلیم میدارند…

صورت مأخوذی قوام الملک که سالانه دریافت میدارد به شرح ذیل است:

۱-ایلات خمسه و بهارلو ……………………………اصل مالیات ۳۰۰۰ تومان-پیشکش ۵۵۰۰ تومان

۲-داراب …………………………………………………اصل مالیات ۳۵۰۰ تومان-پیشکش ۳۵۰۰ تومان

۳-سروستان …………………………………………..اصل مالیات ۱۵۰۰ تومان-پیشکش ۲۵۰۰ تومان

۴-فسا …………………………………………………..اصل مالیات ۴۰۰۰ تومان-پیشکش ۹۵۰۰ تومان

۵-سبعه جات ………………………………………..اصل مالیات ۱۰۰۰۰ تومان-پیشکش ۳۲۰۰۰ تومان

۶-فین، گُهره و رضوان ……………………………اصل مالیات ۴۰۰۰ تومان-پیشکش ۸۵۰۰ تومان

۷-رودان ……………………………………………….اصل مالیات ۱۸۰۰۰ تومان-پیشکش ۲۵۰۰۰ تومان

۸-حاجی آباد ………………………………………..اصل مالیات ۲۰۰۰ تومان-پیشکش ۳۵۰۰ تومان

۹-مزایجان …………………………………………….اصل مالیات ۱۰۰۰ تومان-پیشکش ۲۵۰۰ تومان

۱۰-آبشور ………………………………………………اصل مالیات ۳۰۰۰ تومان-پیشکش ۵۵۰۰ تومان

۱۱-بلوکات بیدشهر ………………………………..اصل مالیات ۶۰۰۰ تومان-پیشکش ۶۵۰۰ تومان

۱۲-بناروئیه …………………………………………..اصل مالیات ۷۰۰۰ تومان-پیشکش ۱۵۵۰۰ تومان

۱۳-لار و گراش ……………………………………..اصل مالیات ۱۲۶۰۰ تومان-پیشکش ۱۷۲۰۰ تومان

۱۴-اِوَز …………………………………………………اصل مالیات ۱۴۵۵ تومان-پیشکش ۴۰۰۰ تومان

۱۵-صحرای باغ …………………………………….اصل مالیات ۲۵۰۰ تومان-پیشکش ۵۰۰۰ تومان

۱۶-اِرَد و فِداغ ……………………………………..اصل مالیات ۲۰۰۰ تومان-پیشکش ۵۵۰۰ تومان

۱۷-اشکنان …………………………………………اصل مالیات ۳۰۰۰ تومان-پیشکش ۴۰۰۰ تومان

۱۸-گاوبندی ……………………………………….اصل مالیات ۲۵۰۰ تومان-پیشکش ۳۵۰۰ تومان

۱۹-جهانگیره و بَستَک ………………………..اصل مالیات ۴۰۰۰ تومان-پیشکش ۸۵۰۰ تومان

خوانین پس از اخذ قرارداد قطعی… سند گرفته و مراجعت مینمایند…

هریک از ایشان در برابر پرداخت هر هزار تومان، دو تا سه هزار تومان از مردم اخذ مینمایند. چون ذکر این همه موجب اطناب است، فقط شرح حال سه نفر از ایشان را نگاشته، توجه نظر اولیاء دولت و مجلس شورای ملی را به سایرین منعطف ساخته، میگوئیم مُشت نمونه خروار است:

۱-رضا قلیخان بید شهری ضابط بلوک بیدشهر که بیدشهر را سالانه ۱۲۵۰۰ تومان اجار�%

سرآمدان داراب در مجموعه اثر آفرینان

عصر داراب؛ جلیل سلمان؛ مجموعه شش جلدی و ارزشمند اثرآفرینان درباره زندگینامه نام آوران فرهنگی ایران از آغاز تا سال ۱۳۰۰ هجری شمسی تهیه شده توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی می باشد که چاپ دوم آن در سال ۱۳۸۴ به انجام رسیده است.

در این مجموعه نفیس به نام تنی چند از عالمان و شاعران شهرستان داراب اشاره و شرح کوتاهی از زندگی آنان تشریح شده است که به آنها اشاره می نماییم.

در صفحه ۲۸۷ از جلد سوم کتاب اثر آفرینان از « شاه محمد دارابجردی» و در صفحه ۳۴۵ از « شوقی دارابجردی» بشرح ذیل نام برده شده است:

-شاه محمد دارابجردی، فرزند عارف شیرازی. (سنه یازدهم قمری)
شاعر، متخلص به عارف و شاه. ایشان از داراب ِ شیراز بود. نزد شیخ بهایی تلمذ کرد. در شوشتر مدتی نزد قاضی نورالله شوشتری (شهادت ۱۰۱۹ قمری) به همراه صفایی شوشتری ( م ۱۰۷۴ قمری) به مقابله حدیث پرداخت. او در هر علمی آگاهی داشت. حزین لاهیجی در روزگار جوانی در شیراز نزد وی تلمذ کرده است و گوید او در شیراز درگذشت. شاه محمد به قصد زیارت عتبات از ایران خارج شد و پس از زیارت، در ۱۰۶۲ قمری به هند رفت. در ۱۰۶۶ قمری به قصد زیارت امام رضا (ع) به ایران بازگشت و پس از زیارت امام رضا (ع) و زیارت مزار شاه قاسم انوار در تربت جام و سفر به شیراز و اصفهان به هند بازگشت و در ۱۰۷۶ قمری تذکره « لطائف الخیال» را تکمیل کرد. او در سال ۱۰۸۳ قمری به ایران بازگشت و در اصفهان نصرآبادی او را دیدار کرد. به آورده نصرآبادی از خَیّرین روزگار خود بود و به نیازمندان کمک می کرد.
از دیگر آثار وی: رساله « لطیفه غیبیه» در شرح مشکلات دیوان حافظ، « مقامات السالکین» ، در مصطلحات موسیقی و آرای دانشمندان اسلامی درباره روایی و ناروایی غناء می باشد.

منابع ذکر شده در ذیل توضیحات شاه محمد دارابجردی: تاریخ ادبیات ایران جلد پنجم، ۱۷۹۱ و ۱۷۹۳- تاریخ تذکره های فارسی، جلد دوم، ۸۷-۹۹ -تذکره المعاصرین ۱۱۱-۱۱۳ و ۲۴۵ -تذکره نصرآبادی۱۸۶-الذریعه، جلد نهم، ۴۹۷و ۹۹۶ و ۹۹۷ -ریاض العلماء، جلد پنجم، ۲۷۴ و ۲۷۵ -صبح گلشن ۲۲ -فرهنگ سخنوران ۴۹۱ -کاروان هند، جلد دوم، ۸۵۴-۸۵۰ -مخزن الغرائب، جلد دوم، ۱۰۴۱-۱۰۴۲


-شوقی دارابجردی(سنه دهم قمری). شاعر، از معاصران میر تقی اوحدی بود و از اوست:
ز ناز گر چه سخن با من آن صنم نکند
بدان خوشم که سخن از رقیب هم نکند
منابع ذکر شده در ذیل توضیحات شوقی دارابجردی: تاریخ نظم و نثر ۶۵۳- الذریعه، جلد نهم، ۵۴۹- صبح گلشن ۲۲۸-۲۲۹- فرهنگ سخنوران ۵۲۶

در صفحه ۳۴۲ از جلد چهارم کتاب اثر آفرینان از « قدسی شیرازی» و در صفحه ۱۳۶ از « عالمی دارابگردی» بشرح ذیل نام برده شده است:

– قدسی شیرازی، سید محمد حسینی، فرزند میرزا سلطانعلی دارابی(۱۲۸۸-۱۳۶۱ قمری)
خطاط، مصحح ، شاعر و متخلص به قدسی. اصلش از دارابجرد فارس بود.
در شیراز به دنیا آمد و همانجا نشو و نما یافت.از خواص شاگردان شیخ مفید، صاحب «مرآت الفصاحه» بود که توانست در خدمت استاد در زمینه علوم ادبی و کلام و حکمت بهره ها برد. خط نستعلیق را نیکو می نوشت و از سبک میرعماد حسینی پیروی می کرد. در سرودن اشعار عربی و فارسی ذوق و طبعی سلیم و مستقیم داشت.در شیراز در گذشت .
از آثارش : « دیوان شعر» ، « حظائر القدس» ، در کلمات و کرامات استادش شیخ مفید ، « فردوس الکمال» ، مشتمل بر تفسیر بعضی از آیات و شرح برخی از احادیث و پاره ای از حکم.

منابع ذکر شده در ذیل توضیحات جناب قدسی دارابجردی: آثار عجم۸۰-۷۸- تذکره طلعت۲۰۲-۲۰۴- حدیقه الشعراء، جلد دوم، ۱۴۲۴-۱۴۲۶- دانشمندان و سخن سرایان فارس، جلد چهارم، ۱۹۵-۱۹۹ – زندگینامه رجال و مشاهیر، جلد سوم، ۱۰۸- شرح حال رجال، جلد ششم، ۱۹۸-۱۹۹- فرهنگ سخنوران ۷۴۱- مرآت الفصاحه ۵۰۰-۵۰۱

-عالمی دارابگردی، میرزا سهراب(وفات ۹۷۵ قمری):
وی شاعر بود. در عهد شاه طهماسب صفوی در شیراز اقامت داشت و در همان شهر از دنیا رفت. اشعاری از او بجا مانده است. ] در فارسنامه و دیگر منابع ایشان اهل داراب معرفی شده اند[.

منابع ذکر شده در ذیل توضیحات عالمی دارابگردی:آثار عجم۱۰۳- تاریخ نظم و نثر۴۷۰- تذکره روز روشن ۵۱۶-۵۱۷-دانشمندان و سخن سرایان فارس جلد سوم، ۵۶۴- الذریعه، جلد نهم ۶۷۶-فارسنامه ناصری ،جلد دوم ۱۳۱۵- فرهنگ سخنوران ۶۱۱-مجمع الخواص ۲۴۵-۲۴۴-مرآت الفصاحه ۳۹۶-۳۹۷

در صفحه ۲۸۲ از جلد پنجم کتاب اثر آفرینان از « مقیم دارابی» بشرح ذیل نام برده شده است:

-مقیم دارابی، خواجه محمد، فرزند محمد حسین بیگ:(سنه یازدهم قمری):
وی شاعر، و متخلص به «مقیم» بوده است. در دارابگرد (دارابجرد) فارس به دنیا آمد و در کربلا نشو و نما یافت و تحصیل کمال کرد. در علم سیاق و حساب و انشا مهارت داشت و خط شکسته را نیکو می نوشت و گاهی اشعاری نیز می سرود. مقیم؛ مدتی در هندوستان در ملازمت داراب خان(م ۱۰۳۳ ق) ، پسر خان خانان عبدالرحیم خان، به سر برد و در فتح دکن، در سال ۱۰۲۶ قمری ، در رکاب او بود. وی در باب این فتح ابیاتی در مدح داراب خان و فرزندانش سرود.
از اوست:
گر عکس عارض تو فتد سوی آینه
بینند پشت آینه، چون روی آینه
منابع ذکر شده در ذیل توضیحات مقیم دارابجردی: فرهنگ سخنوران(۸۷۰) ، کاروان هند(۲/۱۳۳۵) ، مآثر رحیمی(۴/۱۴۱۹-۱۴۲۳).

استخراج و ارائه : جلیل سلمان

معرفی معین الدین دارابجردی الصوفی

در جلد پنجم از کتاب «مجمع الآداب فی معجم الالقاب» که اثری است از عبدالرزاق بن احمد ابن فوطی به معرفی کوتاهی از «معین الدین مسعود بن اسماعیل بن علی الدرابجردی الصوفی» پرداخته که در ذیل صفحه 415 وی اهل دارابگرد خوانده شده است و توضیحات ذیل مربوط به وی است:


ردیف 5393-معین الدین مسعود بن اسماعیل بن علی الدرابجردی الصوفی:
کان من ظراف الصوفیه، و کان ادیبا، (قال) قیل لبعض الصوفیه الظرفاء : قد ردت المظالم علی اصحابها، فقال: فلیرد علی سوره براءه بسم الله الرحمن الرحیم.
معین الدین، ادیب و صوفی و اهل دارابگرد بوده است.

منبع: مجمع الآداب فی معجم الالقاب، عبدالرزاق بن احمد ابن فوطی،جلد پنجم، صفحه 415، ردیف 5393