چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

وصف «ولایت دارابگرد» در کتاب «جغرافیای تاریخی فارس»

جلیل سلمان؛ فردای داراب – کتاب پیش روی ما «جغرافیای تاریخی فارس» اثر «پاول شواتس» می باشد که توسط کیکاوس جهانداری ترجمه و در دسترس علاقمندان به تاریخ قرار گرفته است. درون مایه کتاب یاد شده اگر چه بیشتر جغرافیای تاریخی فارس را مد نظر قرار داده است اما مجموعه مطالب ذکر شده در آن گذشته ای تاریخی را پیش چشمان خواننده خود قرار می دهد که ناخودآگاه پیام خودباوری مردمان خفته در اعصار گذشته را نیز به شکل واژه هایی امروزی برایمان به ارمغان آورده است. بخش «ولایت دارابگرد» که از صفحه ۱۳۱ این کتاب آغاز می شود حاوی مطالبی است که توانمندی هنرمندان خوش ذوق دارابگرد و اهمیت این شهر را بیشتر نمایان می سازد.

«شواتس» ضمن جمع آوری و بررسی منابع مختلف تاریخی آنها را اینگونه بیان می نماید: بین ولایت اصطخر و اردشیر خُرّه زاویه بازی به طرف مشرق ایجاد شده که «ولایت دارابگرد» در آن قرار گرفته است. «مقدسی» ثروت سرشار این ولایت را از لحاظ معادن و اهمیت فراوان محصولات خاص و هوای مساعد و معتدل می ستاید. از محصولات دارابگرد که در اثر فعالیت و پشتکار مردم ایجاد می شود، «اصطخری» پارچه و روغنهای خوشبو(عطریات) را ذکر می کند:” از دارابگرد پارچه هایی صادر می شود مانند کارهای طبری در طبرستان به دست می آید.”

«ابن حُوقَل» بجای پارچه از جامه های گرانبها مانند جامه های طبرستان مخصوص بستر یاد می کند.پس لاجرم نوعی لباس خواب از پارچه ای مستحکم بوده است.

از آن گذشته: در دارابگرد نوعی روغن یاسمن (رازقی) هست که نظیر آن در هیچ کجا یافت نمی شود.

«اصطخری» حوالی دارابگرد را دارای دو معدن خاص می داند: سنگ نمک و نوعی مرهم معدنی.

در ناحیه دارابگرد کوههائی هست از نمک سفید، زرد، سبز، سیاه و سرخ.از این کوهها صفحه مخصوص روی میز و چیزهای دیگر را می کنند و به نواحی دیگر می برند.


«ابن حوقل» به غیر از صفحه روی میز از کاسه های کوچک و گلدانهای تزئینی یاد می کند.یاقوت و قزوینی از جام نیز نام می برند.

«مقدسی» شهر را چنین توصیف می کند: شهر مرکزی باشکوهی است که شهر محصون دیگری در داخل آن قرار دارد. در آن باغ و نخلستان و همچنین برف و چیزهای متضاد دیگری دیده می شود، بازارهای زیبا و آب و هوائی معتدل دارد.اهالی آنجا چاه و قنات در اختیار دارند. در شهر داخلی چند بازار است، بقیه بازارها در حومه قرار دارد، حومه در یک جانب شهر داخلی واقع است.بازار بزّازان به یک کاروانسرا می ماند و دو در دارد.

اهمیت اقتصادی شهر دارابگرد را «مقدسی» با این کلمات تشریح می کند: در درابجرد انواع و اقسام اشیاء قیمتی دیده می شود، جامه هائی از درجه اعلا، متوسط و پایین، همچنین منسوجاتی که با آنچه در طبرستان ساخته می شود همانند است. از آن گذشته حصیرهائی مانند حصیرهای عبادان، فرشهای قیمتی(بزرگ)، رودیواریهای سوزن دوزی، تخم کتان، خرما، شیره خرما، و روغن یاس(عطر یاس) عالی.

«مقدسی» نمک ترکی(ملح الطبرزد) دارابجرد و نمک نفت(ملح النفطی) را ، یعنی نوعی نمک ترکی که بوی نفت می دهد بی نظیر می داند.

«ادریسی» دارابگرد را مرکز معاملات و داد و ستد و تجمع بازرگانان فارس می شمارد.

تو خود حدیث مفصل بخوان…

منابع:

-جغرافیای تاریخی فارس، پاول شواتس،کیکاووس جهانداری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، جلد اول، صفحات ۱۳۱ تا ۱۳۵

-اصطخری ۱۰، ۱۳، ۱۴،۹۷، ۱۵۴،۱۵۵

-ابن حوقل ۱۱،۲۱۴

-یاقوت و قزوینی ۲،۱۷،۱۲۶

-ژوبر ۳۹۴

شهر مدور دارابگرد در نقاشی های استلا

انتزاع پسانقاشانه (به انگلیسی: Post Painterly Abstraction) یکی از جنبش‌های هنری قرن بیستم است. منتقد آمریکایی کلمنت گرینبرگ برای نخستین بار این اصطلاح را در سال ۱۹۶۴ برای توصیف نسلی از هنرمندان استفاده کرد که علارغم تنوع وسیع سبک‌های فردی آنان، آثار کاملاً متمایزی از اکسپرسیونیسم انتزاعی را بدون بازگشت به نقاشی تصویری(فیگوراتیو) عرضه می‌کنند. از جمله برجسته‌ترین نمایندگان این گرایش نوین، که از حدود اواسط دهه ۱۹۵۰ آغاز شد، موریس لوئیس، کونث نولاد، فرانک استلا، السوث کلی، اَل هلد و ژول اولیتسکی بودند.(ویکی)


در میان هنرمندان این سبک چهره شناخته شده ای به نام فرانک استلا وجود دارد که سه اثر مهم در مورد شهر باستانی دارابگرد ترسیم کرده است.




1967-darabjerd I

دارابگرد یک 


1967-1968-darabjerd II

 دارابگرد دو



1967-darabjerd III

 دارابگرد سه

فورگ بر بلندای بیستون

جلیل سلمان؛ داراب نا – داریوش شاه می گوید: این وهی یزدات با سپاه کمی از آنجا(یعنی رخا) به  پی شی یااووادا  رفت و در آنجا لشکری جمع کرده قصد  ارته وردیه را کرد، کوهی هست نامش پرگ، آنجا جنگی شد. اهورمزد مرا یاری کرد و بفضل اهورمزد لشکر من سپاه  وهی یزدات  را شکست فاحشی داد. روز ششم ماه گرم پد  این جنگ واقع شد و سپاهیان من این  وهی یزدات را با سر دسته های همراهان او دستگیر کردند». ۱


متن فوق برگرفته از کتیبه بیستون در کرمانشاه و متعلق به داریوش هخامنشی(داریوش بزرگ) است که به وقایع و رویدادهای مربوط به شورشهای سرزمین بلند آوازه پارس می پردازد. در ستون سوم این کتیبه باستانی(ردیف ۴۹-۴۰)، داریوش بزرگ به کوهی به نام پرگ(پرگا) اشاره می نماید که به اعتقاد بسیاری از نویسندگان برجسته و مورخان بزرگ داخلی و خارجی همان «فورگ» امروزی است.


(مطابق ویرایش کدهای زبان سال ۲۰۰۸ میلادی-Unicode)

هاشم رضی، در کتاب فارس باستان، ضمن اشاره به کلمه پَرْگَ ، آنرا اسم مذکر و کوهی در پارس آورده است.۲


(تصویر شکل نوشتاری کلمه پَرْگَ ، به خط هاشم رضی-برگرفته از کتاب فارسی باستان، ص ۱۷۹)

«تِرِوِر بِرایس»، در کتاب هندبوک خود(۲۰۰۹ میلادی)، پرگ(Parga)را کوهی در جنوب غربی ایران و در فارس آورده است. وی تاریخ شورش برپا شده در پارس را بین سالهای ۵۲۲ و ۵۲۱ پیش از میلاد مسیح می داند.۳

«هایدماری کخ»، ایران شناسِ آلمانی و صاحب کتاب ارزشمند از زبان داریوش، در کتاب پژوهش های هخامنشی(۱۹۹۳ میلادی) ضمن اشاره به تاریخ شورش رخ داده در سال ۵۲۱ پیش از میلاد مسیح در پارس، کوه پرگ  را به احتمال همان فورگ(Forg) امروزی می داند.۴

«ارنست هرتسفلد» در کتاب شاهنشاهی پارسی(۱۹۶۸ میلادی)، با اشاره به شورش های وهیزداته در سرزمین پارس،  پَرْگَ را همان فورگ(Parga-Forg) آورده است.۵

«لاند» از اساتید دانشگاه میشیگان، در جلد پنجم کتاب مبحث کتیبه های ایرانی (۱۹۵۵ میلادی) ، پرگ را کوهی در پارس آورده و ریشه های آنرا در « اکدی» و «آرامی» جستجو می نماید.۶

«تاورنیه» در بخش ریشه شناسی این کلمه به نقل از اشمیت(۱۹۸۰ میلادی)می نویسد:” اگر چه(Parga-p-r-g -) فورگ قرائت می شود و مسلم است(صحیح است)، اما ریشه شناسی این کلمه شناخته شده نیست، احتمالاً با فورگ یکسان است”. وی در خصوص تایید اینکه کلمه Parga همان فورگ امروزی است به نوشته های اشپیگل، فوی و هرتسفلد استناد می نماید.۷

«تاورنیه»، صاحب کتاب ایران در دوره هخامنشی، ریشه های پرگ را در زبان آرامی، بابلی و عیلامی(ایلامی) چنین دنبال می کند:

[Aramic: Pr[g

Babylonian: pa-ar-ga

Elamite: bar-rak-ka

«لُرد کرزن» نیز در کتاب ایران و قضیه ایران(جلد دوم)، این کلمه را Parraga و برابر با Forg و «ریچارد نلسون فرای» آنرا کوهی در پارس ذکر کرده اند.۸و۹

حافظ ابرو در کتاب جغرافیای خود، این کلمه را به صورت فرگ ۱۰ و مصطفوی در اقلیم پارس ۱۱ و راوندی در تاریخ اجتماعی ایران ۱۲ این کلمه را فورگ، عزیز بیات در تاریخ تطبیقی ایران ۱۳ آنرا پرگ ، آشتیانی در تاریخ مغول ۱۴ آنرا فُرْگ(پرگ)، پاول شواتس در جغرافیای تاریخی فارس ۱۵ آنرا فُرج ضبط کرده اند. شواتس در صفحه ۱۴۵ کتاب خود در مورد فُرج می نویسد:” فُرج با مسجد منبردار، مقدسی گاه از آن به صورت بُرک (به فارسی پُرگ) یاد می کند، ابن واضح آنرا فُرش می نامد و امروز Forg است. “

تقدیم به « بهمن دژ » سرفراز و همه مردمان پاک و مهربانش…

***

منابع:

۱-پیرنیا حسن، تاریخ ایران باستان،جلد۱، دنیای کتاب، تهران، ۱۳۷۵،ص۵۴۶

۲-رضی هاشم، فارسی باستان،۱۳۶۷، ص ۱۷۹

۳-Bryce Trevor. The Routledge Handbook of the Peoples…۲۰۰۹٫p. 527

۴-Koch Heidemarie. Achämeniden-Studien.1993.p. 57

۵-Herzfeld Ernst .The Persian Empire.1968.p. 335

۶-Humphries Lund.Corpus inscriptionum Iranicarum .1955.pp. 20 , 41

۷-Tavernier Jan.Iranica in the Achaemenid Period.2007.p. 28

۸-Curzon.Persia and the Persian Question.Volume 2.

۹-Frye.Handbuch der Altertumswissenschaft.p. 366

۱۰-حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، ص ۷۸۰

۱۱- مصطفوی محمد تقی، اقلیم پارس، ص۹۵

۱۲- راوندی مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ج۵، ص ۳۹۳

۱۳- بیات عزیزالله، تاریخ تطبیقی ایران با کشورهای جهان، ص ۳۳۸

۱۴-اقبال آشتیانی عباس، تاریخ مغول از حمله چنگیز، ص ۳۸۰

۱۵- شواتس پاول، جغرافیای تاریخی فارس، ص ۱۴۵


دل تنگتم شورا جان...

خدا از این صفحه کلید رایانه ها نگذره که سر تا پا فتنه هستند آنهم صبح جمعه. تا نوک انگشت دستت بهش میخوره بطور خودکار به دنبال آدمهایی میگرده که خیلی وقته ازشون خبر نداری و دلت براشون تنگ شده. آدمهایی که توی فضای مجازی هم معمولاً جز تصویرشون چیز دیگه ای نمی بینی، حالا فضای واقعی که پیشکش. آخه منم آدمم و دلم تنگ میشه و احساس دارم. چند روز بود که همینطور الکی و بدون دلیل دلم برای بچه های شورای شهر تنگ شده بود و تصمیم گرفتم در فضای خیلی مجازی احوالی از این دوستان بپرسم. بنابراین بهترین راه این بود که شورای اسلامی شهرستان داراب را جستجو کنم تا ببینم دنیا دست کیه. این بود که مشغول شدم و بالاخره به «پایگاه اطلاع رسانی شورای اسلامی شهرستان داراب» رسیدم و گُل از گُلَم شِکُفت.

 


همه اعضای شورا با تصویرشان در سمت چپ صفحه خودنمایی می کردند و اسم آقایان نیکبخت، محمدی، بنا، کلامی، بی ریا، زنده یاد حقدوست، بهزادی، عبدالهی و توکلی در لیست اعضای شورا خودنمایی می کردند!!!

 

از به روز بودن این سایت در شگفت شدم و این موضوع بهم ثابت کرد پُر بیراه هم نگفته اند که درکِ واژه « به روز رسانی » هزینه دارد فقط من باور نمی کردم، آخه اصلِ این جمله مایه جگرخونیه....
پیش خودم گفتم حالا که پایگاه اطلاع رسانی شورای محترم شهرستان داراب به روز هست و اعضای شورای شهر رو زیارتی مجازی کردم، وقتشه اخبار مرتبط با شورا را هم مطالعه ای بکنم تا در جریان فعالیت های این عزیزان دل قرار بگیرم. گزیده اخبار شورا شامل 6 خبر بود که یه چیزی کم داشت.
 

بچه های شورا زرنگ تر از این بودند که من فکر می کردم. اخبار منتشر شده در پایگاه شورا اصلاً تاریخ نداشت و من از خجالت سرم رو پایین انداختم تا بوی سوخته دماغم فقط به دماغ خودم بخوره و بس.

 

راستی؛ روز زن کی بوده آقایون عزیز؟
حداقل یه لیوان آب بدید بریزم رو دماغم ضایع شدم بابا...
اما تهش یک نصیحت برادرانه دارم حتماً با گوش جان از حفظش کنین :
مواظب دماغ مبارکتان باشید. به خصوص وقتی آدرس زیر را جستجو می کنید:
http://shora-fars-darab.ir/




جلیل سلمان-15-8-94

مردم داراب زیر تیغِ چاولی-دژ رمبه-قسمت دوم

کتاب "تاریخ اَلفی" تاریخ عمومی هزار ساله سرزمین های اسلامی به فارسی است.بر پایه گزارش عبدالقادر بداؤنی در منتخب التواریخ که خود در نوشتن این اثر سهیم بود، اکبر شاه پادشاه بابری هند( 963-1014 )در سال 990، به گروهی از دانشمندان و مورخان فرمان داد که کتابی در تاریخ عمومی جهان اسلام از رحلت پیامبر اسلام(632/11)تا پایان هزاره نخست هجری تألیف نمایند.نوشتن این کتاب در سال 993 شروع شد و پس از پایان یافتن کار، آن را اَلفی یا تاریخ اَلفی نامیدند.برخی از پژوهندگان این اثر را به درستی " دایره المعارف تاریخ هزار ساله اسلام " خوانده اند.

احمدبن نصرالله تتوی و آصف خان قزوینی در کتاب گرانمایه "تاریخ اَلفی" که توسط "غلامرضا طباطبایی مجد" تصحیح شده است آورده اند که پانصد سال پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و در اول ماه محرم، "احمد بیگ وَهسودان کُرد" که صاحب مراغه و برخی بلاد آذربایجان بود توسط فدویان اسماعیلیه و در حضور اتابک طُغدکین در دارالاماره سلطان محمد کشته شد و از وقایع آن سال به فوت امیر چاولی سقاوو در ولایت فارس و همچنین فتح قلعه رُمبه داراب در صفحات 2806 و 2807 اشاره می نمایند.در توضیح ساختار این کتاب تذکره آمده است که علیرغم رسم معمول در سالشماری بر مبنای هجرت پیامبر اکرم(ص)، به اشتباه رحلت حضرت پیامبر(ص) به عنوان مبداء تاریخ نگارش قرار گرفته و باید برای هر واقعه ای ده سال بر زمان وقوع آن رویداد افزود.اما ماجرای فتح دژ رُمبه در کتاب فارسنامه ناصری در ذیل وقایع سال پانصد و شش آورده شده است.
یکی از مهمترین رویدادهای نقل شده در این کتاب گرانبها، موضوع فتح دژ رُمبه داراب است که بواسطه مرتبط بودن با حوزه تاریخ شهرمان، آنرا تقدیم علاقمندان می نماییم.

بخش دوم

وی ادامه می دهد:
در سال 455 قاورد بن جغری بیک برادر سلطان الب ارسلان سلجوقی از کرمان بفارس آمده شیراز را تسخیر نمود و فضلویه را مغلوب ساخت، فضلویه به پناه الب ارسلان رفته با دادن هدایائی فارس و شبانکاره را بمبلغ 000/000/27 درهم سالیانه از دیوان سلجوقی مقاطعه کرد و قاورد باین علت فارس را ترک گفته بکرمان برگشت و فَضلویه مستقل شده روسای دیگر شبانکاره را تحت حکم خود آورد و شهر گُشناباد(جُشناباد) از بلاد بین نیریز و داراب و فسا (در جنوب شهر خیر و شمال شرقی فسا و جنوب غربی نیریز) را پای تخت خود قرار داد و چیزی طول نکشید که از اطاعت سلاجقه سرپیچید و در یکی از قلاع شبانکاره متحصن شد.خواجه نظام الملک بسرکوبی او رفت و او را اسیر ساخته در قلعه اصطخر محبوس کرد و کوتوال آن قلعه پس از چندی باشاره خواجه، فضلویه را کشت و پوست او را از کاه انباشت و اتابکی فارس از طرف سلاجقه بعهده خمارتگین واگذار شد(456).
بعد از خمارتگین، اتابکی فارس از طرف سلاجقه باتابک جلال الدین چاولی]فتح کننده دژ رمبه داراب [ رسید و او که تا سال 510 در این مقام باقی بود مکرر با بازماندگان ملوک شبانکاره زد و خورد کرد از آنجمله با نظام الدین یحیی بن حسنویه و پسران او جنگها نمود".  31
بنابراین قلعه رُمبه در آن زمان که فارس دائم درگیر جنگ و خونریزی بوده برای مردم داراب جنبه حیاتی داشته تا جائیکه حافظ ابرو در کتاب خود یعنی جغرافیای حافظ ابرو 32  و ابن بلخی در فارسنامه 33  در خصوص اهمیت فوق العاده این قلعه نوشته اند: " هر که این قلعه داشت، او حاکم دارابجرد بود" و مستوفی در نزهه القلوب آورده است" در زمان ماقبل هر که حاکم دارابگرد بودی بر آن قلعه نشستی" . 34
در کتاب منتخب التواریخ معینی آمده است که در زمان حکومت سلطان غازی، سپاهیان منصوری در محل حصن رنبه تحصن داشته اند. 35
هر چند که موقعیت فوق العاده استراتژیک این قلعه را می توان در یکی از تصاویر صفحه 85 کتاب " داراب شکوه فراموش شده پارس" نوشته احمدرضا خسروی بخوبی درک و حس نمود.


 

 شرح حرکت و کشتارهای چاولی(جاولی) و همچنین نحوه فتح دژ رُمبه داراب با مکر و حیله توسط وی در کتابهای مختلفی من جمله، تاریخ اَلفی، تاریخ کامل، فارسنامه، سلجوقیان و غز در کرمان و منابع بسیاری آمده است اما وی با مردم داراب همان خدعه و مکری را انجام می دهد که با حسن مبارز در فسا.

در تاریخ الفی نوشته اند: "چون چاولی به ولایت دارابجرد درآمد تاخت و تاراج می کرد و بعد از تاخت و تاراج متوجه قلعه زیتل، که از مشاهیر قلاع آن دیار بود و در استحکام از جمیع قلاع عالم امتیاز داشت که تا آن زمان هیچ احدی آن قلعه را به جنگ نگرفته بود ،چه، قریب به دو فرسخ دره ای است که راه به در رو ندارد و بر پیشگاه آن دره بر قله کوه این قلعه واقع است.
القصه، چون چاولی به پای آن قلعه رسیده ملاحظه نمود، یقین او شد که گرفتن این قله به جنگ از محالات است.بنابراین در مقام مکر و حیله شده مطلقاً در پای آن قلعه توقف نکرده بازگشت، چنانچه اهل قلعه را گمان، بلکه یقین، ایشان آن شد که امیر چاولی چون از گرفتن قلعه نا امید گشت، بالضروره به جانب شیراز مراجعت نمود." 36

 
 
در کتاب "سلجوقیان و غز در کرمان"، به نقل از فارسنامه آمده است که "امیر ابراهیم دارابی" که سمت دامادی به پادشاه کرمان "ارسلانشاه بن کرمانشاء بن ارسلان بیک بن قاورد" داشت از داراب به کرمان رفته از خدمت ارسلانشاه اعانت و حمایت و لشکر خواست و چون اتابک جلال الدین چاولی استحکام "تنگه رنبه" را دید که از هیچ جانب راهی نتوان یافت به غلط عطف عنان را به سمت کرمان انداخت و چند منزل رفته اهل داراب آسوده شدند".37

تاریخ الفی ادامه می دهد: " امیر چاولی یک منزل جانب شیراز رفته باز عنان عزیمت به جانب کرمان منعطف داشت و از راه کرمان متوجه آن قلعه شد.چون به حوالی آن قلعه رسید، اهل قلعه به گمان آنکه ابراهیم بیگ است که از ارسلانشاه لشکر گرفته می آید، خوشحالیها نموده دروازه قلعه را جهت امیر چاولی بازکردند".38
در این مورد فارسنامه می نویسد:" پس ]چاولی[شهرت انداخت که لشکر ارسلانشاه بحمایت ابراهیم این دو روزه وارد داراب می شوند و اتابک]چاولی[ نزدیکی آن تنگ رسید.اهل داراب آنها را لشکر کرمان دانسته بی غائله ای آنها را داخل تنگ نمودند". 39
ابن اثیر در خصوص این واقعه تلخ چنین می نویسد:
 " فلما دخله وضع السیف فیمن هناک، فلم ینج غیر القلیل، و نهب اموال اهل دَارَابجِردَ..."
"او]چاولی[ پس از دست یافتن بدان موضع، بر روی تمام کسانی که آنجا بودند شمشیر کشید و جز گروهی اندک، هیچکس از دم تیغ او جان به سلامت نبرد".40
صاحب فارسنامه نیز می نویسد:" بعد از دخول]به قلعه[، بیشتر اهل داراب را کشته و اموال آنها را غارت نمودند.امرای شبانکاره به سمت کرمان رفته و به ارسلانشاه پناه بردند". 41
چاولیِ جنایتکار مطابق آنچه آشتیانی در کتاب خود آورده است "عاقبت در سال 510 در ضمن گیرودار با نظام الدین یحیی رعافی بر او عارض شده جان سپرد". 42
و بدین ترتیب برگ دیگری از تاریخ داراب این چنین ورق خورد.

منابع:
30-جغرافیای تاریخی سیراف-محمد حسن سمسار-چاپخانه زیبا-تهران-1337-صفحه 252
31-تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری-عباس اقبال آشتیانی-امیرکبیر-تهران-1374-صفحات 380 و 381
32- جغرافیای حافظ ابرو-جلد 2-صفحه 152
33- فارسنامه-ابن بلخی-دکتر منصور رستگار-صفحه379
34- نزهه القلوب-مستوفی-صفحه198
35-منتخب التواریخ معینی-صفحه 312
36-تاریخ الفی-جلد4-صفحات 2806 و 2807
37-سلجوقیان و غز در کرمان-صفحه 229 به نقل از فارسنامه-صفحه 26
38-تاریخ الفی-جلد4-صفحه 2807
39-فارسنامه ناصری-منصور رستگار فسائی-26صفحه
40-الکامل فی التاریخ-ابن اثیر-بیروت-ناشر دار صادر-جلد 10-صفحه 519
41- فارسنامه ناصری-منصور رستگار فسائی-صفحه 26
42- تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری-عباس اقبال آشتیانی-امیرکبیر-تهران-1374-صفحه 381

*-توضیح: کلیه تصاویر از کتاب داراب شکوه فراموش شده پارس(احمدرضا خسروی) می باشد.

استخراج، تایپ و  ارائه از : جلیل سلمان-13-06-1393