چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

کوههای دارابگرد شکارگاه کورش کبیر

جلیل سلمان-وبلاگ چن ون-به روایتِ محمدبن زکریای رازی، پزشک سرشناس ایرانی اهلِ ری، کوههای دارابگرد همواره جولانگاه لشکریان فریدون پیشدادی برای شکار بز کوهی(معروف به بز پادزهری) بوده است. این موضوع در نسخه های مختلفی از رساله رازی من جمله نسخه کتابخانه ملک، نقل و بر آن تأکید شده است. موضوع حضور لشکریان فریدون پیشدادی در داراب، صرفاً در منابع داخلی ثبت و ضبط نشده و در برخی از منابع خارجی نیز بدان اشاره شده است.
نام فریدون در کتاب اوستا، قدیمی ترین کتاب ایرانیان،  بندهشن و شاهنامه و منابع معتبری همچون آثارالباقیه نیز آمده است. وی یکی از شخصیت‌های اساطیری ایران و در زمره ششمین پادشاه سلسله پیشدادی و پیش از کیانیان آمده است. بر پایه شاهنامه فردوسی، فریدون، پسر آبتین و از تبار جمشید بود و با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد. سپس خود پادشاه جهان شد و جهان را میان سه پسرش سلم، تور و ایرج تقسیم کرد. او ایران را به ایرج داد ولی سلم و تور به ایرج رشک بردند و نیرنگ کردند و ایرج را کشتند. فریدون پس از آگاهی از این رخداد ایران را به منوچهر، نوه ایرج داد.
برخی از نویسندگان بزرگ و مطرح جهان، ثریت را با ثرئتون که همان فریدون است و نام او در یسنه آمده است یکی می شمارند. در دانشنامه اسلام، ثریت نام نخستین پزشک و درمان بخش روی زمین است. نام پدرش آبتین، در اوستا آئویه، در سنسکریت آپتیه در فارسی آن را آتبین نیز نوشته اند. در تاریخ گزیده، فریدون را مُبدع خندق و بارو ی شهرها، در بند کشنده اژی دهاک و در اغلب نسخ قدیمی وی را برپا کننده جشن ها و اعیاد بزرگ ایرانیان باستان همچون مهرگان دانسته اند.  در تفسیر روح المعانی  آمده است که فریدون پیشدادی همان ذوالقرنین است و بسیاری از نویسندگان، محققان و علمای تشیع نیز بر این باورند که اتصال فریدون به ذوالقرنین یعنی کورش کبیر موضوعی تقریباً صحیح می باشد.
در کتاب پاسخ به شبهات آمده است :" هرچند که مفسران در اینکه ذوالقرنین کیست، اختلاف نظر دارند اما برخى او را اسکندر مقدونى و عده‌اى او را «شین هوانک تى» و ... دانسته‌اند و هر یک کوشیده‌اند تا این ویژگى‌هاى قرآنى را با آنها تطبیق دهند، اما نظرى را که علامه‌طباطبایى (ره)، آیت‌اللَّه مکارم‌شیرازى و ... به صحت و حقیقت نزدیک‌تر مى‌دانند، این است که ذوالقرنین همان کوروش کبیر، پادشاه هخامنشى است."
 علامه طباطبایی در جلد 13 از ترجمه تفسیر المیزان ضمن اشاره به کتاب تفسیر روح المعانی اثر الوسی آورده اند: " صاحب روح المعانى نوشته : بعضیها گفته اند او، یعنى ذوالقرنین، اسمش فریدون بن اثفیان بن جمشید پنجمین پادشاه پیشدادى ایران زمین بوده ، و پادشاهى عادل و مطیع خدا بوده . و در کتاب صور الاقالیم ابى زید بلخى آمده که او مؤ ید به وحى بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف در آورده میان فرزندانش تقسیم کرد، قسمتى را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنى روم و دیار مصر و مغرب را به پسر دیگرش سلم داد، و چین وترک و شرق را به پسر سومش تور بخشید، و براى هر یک قانونى وضع کرد که با آن حکم براند، و این قوانین سه گانه را به زبان عربى سیاست نامیدند، چون اصلش ((سى ایسا)) یعنى سه قانون بوده . و وجه تسمیه اش به ذوالقرنین ((صاحب دوقرن )) این بوده که او دو طرف دنیا را مالک شد، و یا در طول ایام سلطنت خود مالک آن گردید، چون سلطنت او به طورى که در روضة الصفا آمده پانصد سال طول کشید، و یا از این جهت بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک دنیا را تحت الشعاع قرار داد." ایشان کمبود منابع تاریخی را در این مورد به عنوان یک اشکال مد نظر قرار داده اند.
در بخش ذوالقرنین در قرآن کریم و عهد عتیق از کتاب تاریخ اسلام در آینه پژوهش که توسط موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) منتشر شده است به نقل از آقایان جعفری و دشتی آمده است: "  اما این که فرمودید بعد از انقلاب این بحث مطرح شده که ذوالقرنین همان کوروش است، نه، این طور نیست، عرض کردم ابوالکلام آزاد شاید حدود 45 یا 50 سال پیش، این بحث را کرده و کتاب نوشته و کسانى مانند علامه طباطبایى که قسمتى از تفسیرش را پیش از انقلاب نوشته نظریه او را تأیید کرده است. این که ذوالقرنین همان کوروش باشد (که بنده هم در تفسیر کوثر، همان نظر را ترجیح داده ام البته با قید احتیاط) این نظر، قراین و شواهد زیادى دارد که ابوالکلام آزاد در کتابش آورده است. ایشان شواهد و قراین بسیارى از تورات و کتاب هاى عهد قدیم و از کتیبه هایى که در پاسارگاد دیده و مجسمه قوچ بال دار یا دو شاخ کوروش که کشف شده، آورده است و با توجه به این شواهد واقعاً آدم قانع مى شود که ذوالقرنین همان کوروش است."
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد دارابگرد به عنوان یکی از مهمترین شهرهای ایران همواره جایگاه پادشاهان ایران بوده است از این رو به آن «خوره»  گفته اند زیرا که توسط شاهان بنا شده و منزوی در ترجمه ی مُعجَمُ البُلدان (ص37) آورده است که فارس پنج استان داشت: که یکی از آنها استان دارابگرد بود و «خوره» و استان یکی است و مقدسی در احسن التقاسیم(ص631)،  دارابگرد را خوره ای مرفه نوشته که در گذشته شاهان در آن می زیستند.  «خوره»  در لغتنامه های مطرحی همچون برهان، ناظم و دهخدا به معنای نوری است که از جانب خدای تعالی که بر خلایق فایز می شود که بوسیله آن قادر شوند بریاست و حرفتها و صنعتها، و از این نور آنچه خاص است بپادشاهان بزرگ عالم و عادل تعلق می گیرد آمده است. این کلمه در پهلوی «خوره»  گردید و همین لغت به صورت «فرنه» در پارسی باستان یاد شده که در فارسی «فر» و «خره» گردیده است. قطع به یقین علاقمندان به تاریخ می دانند که از نامهای پیشین داراب، «استان فرکان» بوده است که تفسیر و معنایی همچون« استان فرکیانی» از آن به سهولت قابل استناد است. از دیگر اتصالات دارابگرد به دوران کورش کبیر، روستای پر آوازه و تاریخی مادوان می باشد. اغلب نویسندگان جدید اعتقاد دارند که منطقه مادوان به علت وجه تسمیه می توانسته محل برای نگهداری اسرای مادی باشد. در کتب مربوط به دوره صفویه از حضور شاه اسماعیل صفوی جهت شکار بز پادزهری(فادزهری) در دارابگرد نیز سخن به میان آمده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد