چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ
چِنُ وِن

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

نمایشنامه کوتاه انقلابی برای کودکان دبستانی

نام نمایشنامه : شاه خاک بر سر

نویسنده: جلیل سلمان از داراب فارس-اجرا شده در آموزشگاه دخترانه روستای رستاق
-صحنه:
 انتخابی و سلیقه ای
-شخصیتها:
راوی
شاه
انگلیس
آمریکا
اسرائیل
تعدادی از بچه ها به عنوان انقلابی
-وسایل صحنه:4 صندلی در کنار همدیگر
-وسایل مورد نیاز:8 برگ کاغذ سایزA4  به ترتیب زیر تهیه شود:
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : شاه -که بر روی سینه شاهنشاه چسبانده می شود.
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : انگلیس- که بر روی سینه انگلیس چسبانده می شود.
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : آمریکا -که بر روی سینه آمریکا چسبانده می شود.
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : اسرائیل- که بر روی سینه اسرائیل چسبانده می شود.
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : مرگ بر شاه -جهت در دست گرفتن توسط بچه های انقلابی
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : استقلال -جهت در دست گرفتن توسط بچه های انقلابی
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : آزادی -جهت در دست گرفتن توسط بچه های انقلابی
یک برگ کاغذ سایزA4  که روی آن نوشته شده : جمهوری اسلامی- جهت در دست گرفتن توسط بچه های انقلابی

راوی:
(سلام دوستان، یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.در یک کشور بزرگ و تاریخی، مردمانی زندگی می کردند که بسیار نجیب و باهوش بودند.این کشور بزرگ اما یک شاه بی عرضه بدبخت داشت که هیچ اراده ای از خودش نداشت.یعنی نمی تونست برای مردمش تصمیم بگیره.بنابراین هر کس از راه می رسید براش تصمیم می گرفت.)

]یک نفر به اسم شاه روی صندلی نشسته و در حال گریه کردن است و می گوید: [

شاه ایرانم و من خاک تو سرم
نمیخوان که شاه باشم باید برم
اون یکی نفت و یکی گاز میخواد
اون یکی طلایِ اهواز میخواد
شاه ایرانم و من در به درم
بهتره فرار کنم یا در برم
من بیچاره که تقصیر ندارم
قدرت گفتن نه من ندارم
آخ بگین خاک تو سرم-خاک تو سرم
آخ بگین خاک تو سرم-خاک تو سرم


نفر دوم به اسم استعمارگر پیر(انگلیس) وارد میشود و تا به شاه میرسه یه پس گردنی بهش میزنه و میگه:
من نخود هر آشم-آش بدون ماشم-من نفت میخوام-طلا میخوام-طلای پر عیار میخوام-هر چی میخوام باید بدی-نه بیاری باید بری
و روی یک صندلی در کنار شاه می نشیند.

راوی: ( بله  دوستان، این استعمارگر پیر(انگلستان) است که برای همه دنیا تصمیم میگیره.حالا آمریکا رو ببینید.)

نفر سوم هم که آمریکاست وارد میشود:
من قدرت جهانیم-شیرین زبون و یاغیم-من نفت میخوام-طلا میخوام-طلای پر عیار میخوام-هر چی میخوام باید بدی-نه بیاری باید بری.
و با زدن یک پس گردنی به شاه بر روی صندلی بعدی می نشیند.

راوی: ( بله  دوستان، این یکی همان غده سرطانی معروف، یعنی اسرائیل است.)
نفر چهارم که اسمش اسرائیله وارد صحنه میشود :
من سرطانِ عالمم-اسرائیلم-اسرائیلم-من نفت میخوام-طلا میخوام-طلای پر عیار میخوام- هر چی میخوام باید بدی-نه بیاری باید بری.
و با زدن یک پس گردنی به شاه بر روی صندلی بعدی می نشیند.

]شاه همچنان گریه می کند و  می گوید:[
هر چی بگین من گوش میدم-نفت میدم-طلا میدم-طلای پر عیار میدم-فقط باید شاه باشم-فقط باید ماه باشم-هر چی بگین من گوش میدم.

راوی:
(مردم که متوجه شده بودند این شاه بی عرضه به درد این مملکت نمیخوره تصمیم گرفتن با همکاری همدیگه این شاه بی عرضه و بی اراده رو از کشورشون بیرون کنن.)

چند نفر به عنوان انقلابی وارد صحنه میشوند
در دستشان کاغذهایی با این نوشته هاست: مرگ بر شاه، استقلال ، آزادی، جمهوری اسلامی و با هم فریاد می زنند:
بگو مرگ بر شاه-بگو مرگ بر شاه-بگو مرگ بر شاه-بگو مرگ بر شاه

و شروع به زدن پس گردنی به شاه و استعمارگر پیر(انگلیس) و قدرت جهانی(آمریکا) و غده سرطانی(اسرائیل) می کنند.
شاه و قدرت جهانی و استعمار گر پیر و غده سرطانی از ترس پا به فرار می ذارن و از صحنه خارج می شوند.
و همه انقلابیون با همدیگر یکصدا می گویند :
استقلال -آزادی -جمهوری اسلامیو بهمراه راوی از صحنه خارج میشوند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد