چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

نخستین کنگره بین المللی داراب و حومه(بخش دوم)

جلیل سلمان-کانال چار مَدَور-سالن تقریبا در حال پر شدن است.عالمان، ادیبان، عارفان و شاعران دارابی یکی پس از دیگری وارد سالن می شوند و در محل خود می نشینند. از خطیبان بزرگ دارابی «جناب ابو علی حسن بن محمد بن یوسف بن محمد بن یوسف درابجردی-نخستین چهره رسانه ای دارابگرد» و «جناب یوسف بن ابراهیم بن محمد بن ابراهیم ابو یعقوب الفارسی الدرابجردی« و «جناب ابو علی شیخنا الحسن بن احمد بن عبدالغفار الفقیه النحوی المتکلم» دعوت می شود تا یکی از آنان به عنوان مجری برنامه پشت میکروفون بروند و ابوعلی حسن بن محمد یوسف دارابگردی این مسئولیت را می پذیرند. جناب ابوعلی در حین عبور از میان صندلیهای سالن، خوش و بشی هم با «جناب معین الدین مسعود بن اسماعیل بن علی الدرابجردی الصوفی» و «جناب محمدبن الحسنین بن محمدبن مهدی أبو عبدالله الدرابجردی الصوفی »می نمایند. در ابتدا از حضور کلیه ارباب علم و ادب، باستان شناسان، مورخان، تذکره نویسان، جغرافی دانان و ... صمیمانه تقدیر می شود.سپس، بیانیه جناب فریدون پیشدادی با مضمون" داراب شکارگاه من است" توسط پزشک سرشناس ایرانی اهل ری، محمدبن زکریای رازی قرائت می شود. پس از آن، گُشتاسب از آتشکده های آذرجوی و آذرخش داراب سخن ها می گوید و اسفندیارِ بزرگ، داستانی از شاهنامه میخواند که مورد توجه فردوسی هم قرار می گیرد. جناب بهمن از بهمن دژ می گوید و حکایت فرزندش، داراب را در شاهنامه تعریف می نماید. پس از این برنامه، شاعران شهیر دارابی نظیر؛ جناب مولانا شاه محمد دارابی(صاحب کتاب تذکره لطائف الخیال و لطیفه غیبی و چندین اثر ارزشمند دیگر)، شوقیِ دارابگردی، عالمیِ دارابگردی، مقیمِ دارابگردی، مولانا پناهیِ دارابگردی و مولانا رضاییِ دارابگردی هریک قطعه شعری را در وصف دارابگرد تقدیم حاضران می نمایند. در حین اجرای برنامه توسط مولانا شاه محمد دارابی(عارف)، نماینده مرکز ملی هنر ایندرا گاندی هندوستان هدیه ای را که شامل «فرهنگنامه ادبی هند و فارسی» بود تقدیم ایشان کردند. اجرای موسیقی مراسم با «جناب زریاب دارابگردی، ابوالحسن علی بن نافع» است که پس از سالها به زادگاهشان، داراب، آمده اند و در گوشه ای از سالن، مجری برنامه را همراهی می کنند.«حکیم عباس دارابی»، عالم بزرگ داراب پشت میکروفون رفتند و شرح قصیده میرفندرسکی را ارائه و از کتاب «تحفه المراد» خود رونمایی کردند. ایشان از استادِ خود «جناب مُلا هادی سبزواری» هم یاد کردند و داستانی را از ایشان نقل نمودند که بسیار زیبا بود.پس از آن از تابلوی زیبای "فورگ بر بلندایِ بیستون" که مزین به خط میخی بود رونمایی می شود و در جایگاه خود در سالن نصب می گردد.در همین حین نیز پیام دارا، بنا کننده دارابگرد با این مضمون قرائت می شود:" من دارابگرد را بنا نمودم.من اسرای یونانی را در دارابگرد جای دادم و چند آتشکده در آن احداث نمودم". پس از قرائت این بیانات شیوا، جناب «بلعمی» و صاحبان کتابهای « غرر اخبار ملوک الفرس» و «مجمل التواریخ» به معنای تأیید ماجرا از جای بر می خیزند.مراسم پرشور است و میهمانانی ویژه از چند کشور من جمله مصر هم در حال ورود هستند.از پروفسور کریستن دعوت می شود تا به روی صحنه برود. وی به دوران اشکانی و ساسانی اشاره می کند و از تیری، استادِ اردشیر و اَرگبَذ دارابگرد نام می برد.در همین حال بیانیه ای از طرف اهل قلم داراب توسط مدیر کانال چارمدور خوانده می شود که خلاصه آن بدین شرح است که چرا خاندان اردشیر بابکان، او را به دارابگرد می فرستند و دلیل آنرا در این می دانند که این شهر نشیمنگاه پادشاهان ایران بوده و اردشیر برای اثبات اصیل بودن هویتش و شاهی بودن ریشه اش و وابستگی اش به خاندان هخامنشی به داراب فرستاده می شود.ساسان، بابک و اردشیر سری به نشانه تأیید تکان می دهند.گیرشمن که پشت میکروفون می رود، دارابگرد را دژی نظامی در دوران اشکانی دانسته و می گوید؛ اقتباسی از پادگانها نظامی آشوریان است و با احتیاط می نشیند.اما نفر بعدی، پیتر ادموند است که دارابگرد را همان گابایِ استرابون می داند و مختصات جغرافیایی آنرا نیز در نقشه نشان می دهد.اردشیر بابکان با جثه ای نه چندان کوچک بر می خیزد.نشانی از هفت سالگی در او نمی یابیم و پشت میکروفون می رود.او داراب را نخستین پایتخت سلسله ساسانیان معرفی می کند و از «بلعمی» می خواهد که گفته او را تأیید نماید و «بلعمی» نیز با حرکتِ سَرَش این موضوع را تأیید می کند. او از برادر بزرگترش شاپور می خواهد تا از نقش حجاری شاپور در داراب رونمایی کند و به نقل از شاعر دارابی اهل محله نرگس این شعر کوتاه را می خواند:
"خبر آمد که سلطان گشته شاپور
شده داراب غرق ساز و تنبور
خبر کردند استادان ماهر
تراشیدند با هم نقش شاپور
نمیدونی چه نقشی داره شاپور
تنِ گردن کلفتی داره شاپور"... 
اردشیربابکان، فارس را دارای پنج کوره یا خوره می داند که دارابگرد سومین کوره بزرگ آن است.ابن خُردَاذبَه، اصطخری، ابن حُوقَل، مقدسی، ادریسی، بکری، مهلبی، بروسوی و پاول شواتس نیز این موضوع را تأیید می کنند.او از مردم داراب برای همراهی در گسترش امپراتوری ساسانی تشکر می کند و از صاحبان کتابهای بُندَهِشن، مادیگان هزارداتستان، شهرستانهای ایرانشهر و موسی خورنی قدردانی می کند که نام های داراب و داراپکرت را زنده نگهداشته اند و به آنها لوح تقدیر می دهد.اردشیر بابکان می گوید: شهرِ جور یا همان گور را شبیه به شهر دارابگرد خواهم ساخت و جناب«ابن فقیه» در تأیید این ماجرا سرش را تکان می دهد.او پیش بینی می کند که شهر بغداد نیز مطابق نقشه شهرهای دارابگرد و حران ساخته خواهد شد. او یادی از قباد و خسرو انوشیروان کرده و به مارْ مالخ، اُسقف نِسطوریان دارابگرد با غضب نگاه می کند.او پیش بینی می کند که بنا بر شاهنامه، چون خسرو پرویز به پادشاهی می نشیند، فرمانروایی دارابگرد را به شاپور می دهد و بلعمی نیز تأیید می کند.او از ضرب سکه های سیزده پادشاه ساسانی در ضرابخانه دارابگرد سخن می راند.او از سکه های ضرب دارابگرد در کشور چین سخن می گوید که نشان از تجارت ایران و چین در آن دوران می دهد. اردشیر از یزدگرد سوم هم سخن می گوید.وی ادامه می دهد اموال زیادی از ایران توسط یزدگرد سوم در اختیار حکام چین قرار گرفته که باید بازپس گرفته شوند.او از احداث شهر «داراب نو» در دوران ساسانی می گوید و مُهرِ گِلی آنرا نیز نشان می دهد و از «داراب نو» می خواهد که برای لحظاتی بایستد تا حاضران او را ببینند.در همین حال، اُستاندارِ دارابگرد را هم دعوت می کند تا به روی صحنه بیاید و نشان ویژه امپراتوری خود را که یک مُهرواره ی گِلیست به حاضران نشان دهد.
ادامه دارد...

بخش اول


برچسب‌ها: دارابدارابگردکورهخوره

کنگره بین المللی داراب و حومه برگزار شد(بخش اول)

جلیل سلمان-کانال چار مَدَور-در پی پیشنهاد جمعی از اهالی شهرستان داراب مبنی بر تعیین تکلیف حدود جغرافیایی داراب و توابع آن نخستین کنگره بین المللی داراب و حومه با حضور شخصیتهای سرشناس ملی و بین المللی در سالن آمفی تئاتر داراب برگزار شد. هر چند که برخی از میهمانان این کنگره زیر هزار سال سِن نداشتند اما دعوتمان را پذیرفتند و به سالن آمفی تئاتر آمدند. اولین نفر به نمایندگی از پادشاه جهان، جناب فریدون پیشدادی وارد داراب شد.گویا جناب فریدون مشغول تقسیم جهان بین سه فرزندشان ایرج، سلم و تور بوده اند و از همان جا به دولت آباد رفته و مشغول شکار بز کوهی برای ناهار میهمانان کنگره بوده اند و محمدبن زکریای رازی را با رساله مومیایی فرستاده اند و او هم در بدو ورودش، سلامِ ویژه مَلِک فریدون و کورش بزرگ را ابلاغ کرده و نشستند. جناب گُشتاسب که تمام دستانش سوخته بود، کتابِ مُرُوج الذَهَبِ مسعودی را زیر بغلشان زده و پس از روشن کردن شومینه سالن با آتشِ جَم در ردیف اول می نشینند. می گوید از آذرجوی تا اینجا را با سرعت باد آمده است. جنابِ اسفندیار، قهرمانِ نامیِ شاهنامه، به همراه بهمن شاه که برای سرکشی قلعه بهمن به نصیرآباد رفته بودند هر دو وارد سالن می شوند. در بدو ورود به مردم داراب سلام داده و می گویند: شهر داراب، نشیمنگاه پدران و نوادگان ماست و در ردیف اول می نشینند. پیکی هم با اسبچه دارابگرد فرستاده اند خدمت داریوش هخامنشی که بیاید، فرموده اند: سپاهم درگیر جنگ با وهی یزدات در فورگ است و نمی توانم به موقع برسم، نماینده ای از آنجا برایتان می فرستم در کنگره شرکت کند. ایشان، دارایِ دارایان هستند و اسبچه دارابگرد را که به همراه پیک تان بود به خاطر اصیل بودن نژاد و سابقه چندین هزار ساله اش به یادگار نزد خود نگه داشتم. در همین حین، پیتر ادموند هم که استرابون را روی کولش گذاشته بود با کتابِ جغرافیای استرابون آمد و به مردمانِ شهر داراب که به زبان خودش میشد« گابا » سلام کرد و نشست. یکی هم آمد که نسخه خطی بُندَهِشن زیر بغلش بود و با گفتنِ "سلام داراب" روی صندلی نشست. هنوز درب های سالن بسته نشده بود که مردی با نسخه اصلی «شهرستانهای ایرانشهر» وارد شد و آن سه برگ را به حاضران نشان داد و با لبخندی ملیح گفت: سلام بر مردم داراپکَرت. ساسان از استخر با بابک و اردشیر هفت ساله و برادر بزرگش شاپور که دائم به هم می پریدند در معیت جناب تیری، اَرگبَذ دارابگرد، جزو کسانی بودند که با هم وارد سالن شدند و بر مردم پایتخت سلسله ساسانیان سلام و درود گفتند و نشستند. موسی خورنی هم با ترجمه ایرانشهر از راه رسید و با زبان ارمنی چیزی گفت که دو کلمه پارس و دارابگردش را فهمیدیم و در کنار نویسنده «شهرستانهای ایرانشهر» نشست. صاحبِ کتابِ مادیگان هزاردادتستان به همراه صاحبِ رویدادنامه سِعِرْد که از دیاربِکر آمده بود با قیافه ای حق به جانب آمدند و در کنار دیگر میهمانان نشستند. ابن خُردَاذبَه هم با کتاب المسالکِ خودش کمی بعد آمد و پا به پای پیرمردی خمیده و پر از غباری که حمزه اصفهانی، صاحبِ کتابِ تاریخ سنی ملوک زیر بغلش را گرفته بود تا نیفتد وارد شدند.نام پیرمرد را از حمزه پرسیدیم گفت: «استانِ فرکان» است و او را در گوشه ای تاریک از سالن نشاندند.پس از آن سر و کله صاحب کتاب حدودالعالم پیدا شد که با شالی قهوه ای صورتش را پوشانده بود و فقط چشمش معلوم بود.علت را پرسیدیم گفت من مجهول الهویه هستم!! الَمقدِسی هم با اَحسنُ التقاسیمش آمد. پس از آن ابوالقاسم اصطخری با المسالک و الممالکِ خودش و ابن حُوقَل هم با صُوره الارضش با هم آمدند.نقشه های جغرافیای پارس و جهان را با هم وارسی می کردند. فردوسی عزیز با شاهنامه ی بزرگی که چند شتر آنرا حمل می کردند وارد شد و نشست و گفت: "ورا نام کردند داراب گرد"...شترها را چه کنم بابا!؟ تعدادی برای کمک رفتند. ابن بلخی با همراهی گای لیسترانج آرام آرام وارد سالن شد و هر دو در کنار هم نشستند. در همین لحظه، ابن مهلب با کتاب مُجمَل التواریخ آمد و تا چشمش به حمزه اصفهانی افتاد گفت: حمزه جان! در «اسبانِ فرکان» بوده ام، چرا خبرم نکردید؟ نفر بعدی هم یاقوت حموی با کتاب مُعجُم البُلدان بود که از راه رسید و بلیط اتوبوسش را نشان حاضران داد و گفت: بازهم تأخیر داشت.الان می فرستم برای کانال داراب آنلاین!! بنده ی خدا پر از گرد و خاک بود. محمدبن علی شبانکاره ای با کتاب مجمع الانساب و مَلِک ُمبارز الدین شبانکاره ای با کتاب شمس و طُغرا میهمانان دیگری از دارابگرد بودند که آمده و پیش از نشستن حمدالله مستوفی که با نزهه القلوبش آمده بود، یک ردیف صندلی برای خودشان گرفتند و نشستند. ویزای سِرمارک اشتاین و مورگان، دومیروشجی، فرای، اوزلی، ابوث، هوف، لویت، هرمان، بارتولد، دوبد، کریستن سن، کُخ و پاول شواتس هم صادر شده بود و بحمدالله با یک کامیون کتاب و اسناد تاریخی آمدند و نشستند. عقب کامیون هم وَندن برگ و گیرشمن مواظب وسایلشان بودند. دوچرخه ای هم عقب کامیون بود که پنچری داشت.پاول شواتس در فاصله دوری از المقدسی نشست تا دعوایشان نشود. آقای تقی مصطفوی صاحب کتاب اقلیم پارس با یک پاورقی در دست وارد شد و با احترام در کنار بقیه نشست. هر چه بچه ها تلاش کردند درب سالن بسته نشد. یک نفر پایش را لای درب گذاشته بود تا بسته نشود. پرسیدند تو دیگه کی هَسی؟ جواب داد: من به همراه «دارابِ نو» از آمریکا آمده ام تا اردشیر بابکان را ببینم.و بعد هم اُستاندارِ دارابگرد مطابق معمول با کمی تأخیر و به همراه بادیگاردهای متعدد وارد سالن شد و با مُهرَش پُزی داد و نشست. لحظه ای بعد خبر دادند که مُصَحح فارسنامه ناصری آمده اما پشت درب سالن نگهش داشته اند.علت را جویا شدیم گفتند اگر بیاید داخل با «دارابِ نو» بگو مگویش می شود، فعلاً به صلاح نیست.
ادامه دارد...


شهرها و نواحی کوره دارابگرد در کتاب المسالک اصطخری

اصطخری در کتاب المسالک و الممالک( 340 هجری) - صفحه 70- شهرها و نواحی کوره دارابگرد را چنین آورده است : و اما نواحی کوره دارابگرد(درابجرد): کُرم و بها منبران؛ احدهما اباذه و الآخر کرد بجرد، و المَص و مدینتها المص، و فَسا و مدینتها فسا، و طَمستان و بها منبر، و المُحوله لیس بها منبر، و الکُردبان و بها منبر، و ازبراه و مدینتها ازبراه، و سنان و مدینتها سنان، و جویم و مدینتها جویم، و جهرم و مدینتها جهرم، و الفستجان و بها منبر، و الدارکان و بها منبر، و ایج و بها منبر، و الاصطهبانان و بها منبر، و نیریز و مدینتها خَیَار ، و المُریزجان و بها منبر، و الاروان و بها منبر، و خَسُوا و مدینتها روبنج، و رستاق الرستاق و بها منبر، و قنطره لیس بها منبر، و سوانجان لیس بها منبر، و فُرج و بها منبر ، و تارم و بها منبر، و الماسکانات و بها منبر، و شق الرستاق لیس بها منبر، و شق الروذ لیس بها منبر، و تالات لیس بها منبر، و شق الا سنان لیس بها منبر، و رم شهریار مدینتها الرم.


برچسب‌ها: دارابدارابگردکورهخورهاصطخری

شهرها و نواحی دارابگرد در کتاب احسن التقاسیم مقدسی

مقدسی در کتاب احسن التقاسیم( 375 هجری)، صفحات 631 و 632 جلد دوم- کوره دارابگرد و مناطق تابعه آن را چنین آورده است:

((( دارابگرد خوره‌اى مرفه است که دارابگرد بن فارس بنا نهاده، در گذشته مرکز آنجا بود و شاهان در آن مى‌زیستند.کانها فراوان و ویژگیها بسیار و هواى نیکو دارد.قصبه‌اش هم نام آنست.

از شهرهایش «طبستان»، «کردبان»، «کرم»، «یزدخواست» ،«مشکانات» ،«زمّ شهریار» ،«گدروا» «اوجین»، «ایگ»  است، ناحیت«نیریز»که شهرهاى «خیار»، «مریزجان»، «ماذوان»  را دارد، و ناحیت«خسو» که شهرهاى«روبنج»با روستاى«رستاق»، «فرج»، «تارم»را دارد نیز از آنست.از شهرهاى روستامند مهم آن«جویم» ابو احمد، «اصطهبانات» سنان «برک»، «ازبراه»  است. )))

 

 


برچسب‌ها: دارابدارابگردکورهخورهاحسن التقاسیم

شهرها و نواحی کوره دارابگرد در کتاب صوره الارض ابن حوقل

ابن حوقل در کتاب صُوره الارض( 367 هجری)- صفحات 267 و 268-شهرها و روستاهای تابعه ولایت دارابگرد را چنین معرفی می نماید: 6)- ذکر ناحیه کوره دارابگرد(دارابجرد): اباذه و کربجرد و اقلیمهما یعرف بکرم، و المص بها منبر و رستاق یعرف بها، و فسا مدینته جلیله فی ذاتها کثیره الاهل و التجاره و لهم یسار و منها، ابو علی شیخنا الحسن بن احمد بن عبدالغفار الفقیه المتکلم و هو من جله المعتزله و اصحاب ابی هاشم، طمستان و بها منبر، و الکردبان و بها منبر، و جهرم و لها رستاق و هی مشهوره بکثره یسار الاهل و الیها ینسب الجهرمی من البسط المعموله بها و بها غیر طراز للتجار و کان للسلطان بها صاحب یستعمل له، و الفستجان و لها منبر، والدراکان و لها منبر، و ازبراه و لها رستاق باسمها، و سنان و لها رستاق باسمها، و ایج و بها منبر، و الاصطهبانات و بها منبر، و جویم و لها اقلیم و منها ابو احمد الجویمی احد روساء التناء بفارس معروف بالعراق، و خیار و رستاقها نیریز، والمریزجان و بها منبر، و المادوان و بها منبر، و روبنج و رستاقها خسوا، و رستاق الرستاق و بها منبر، و تارم و بها منبر، و الماشکانات و بها منبر، و زم و رستاقها زم شهریار.

 


برچسب‌ها: دارابدارابگردکورهخورهابن حوقل