چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

چِنُ وِن

تاریخ و فرهنگ

بازنگری مکان نیایشگاه آذرفرنبغ در دوره ی ساسانی (آذرجوی داراب گرد)

بازنگری مکان نیایشگاه آذرفرنبغ در دوره ی ساسانی براساس تطبیق منابع مکتوب سد هی سوم تا هفتم ه.ق. و شواهد باستا نشناختی

نوشته آقایان محمد مرتضایی و علیرضا زبان آور


دانلود فایل: 




زنده یاد سید محمد رضا قدسی دارابی

 سیدمحمدرضا قدسی در سال 1324 هجری خورشیدی در شهرستان داراب پا به عرصه حیات گذاشت. ایشان فرزند عالم مجاهد حضرت حجه الاسلام سید محمد قدسی بودند که در سلک روحانیت و امام جماعت مسجد داراب بود.قدسی تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه را در زادگاهش به انجام رسانید و به دریافت مدرک فوق دیپلم تجربی توفیق یافت و پس از گذراندن دوره تکنسین مبازره با بیماریها به استخدام وزارت بهداری درآمد و در شبکه بهداشت و درمان شهر خود مشغول انجام وظیفه شد.قدسی درباره شعر و شاعری خود چنین می گوید : حدود سی سال است که شعر می گویم و بیشتر تمایل به سرودن غزل و قطعه دارم و غالب اشعارم در مدح و منقبت و مرثیت رسول اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام است و در مناسبت های انقلاب اسلامی نیز شعر می گویم.

 

 

قدسی، شاعر، عالم، مردم دار و عضو انجمن ادبی بهار داراب بود. ایشان شخصیتی فرهیخته، چهره ادبی و ماندگار داراب، با اخلاق، مودب و طنزی شیوا در سخن داشت.اشعار بلندش در مداحی بزرگان دین مورد توجه دیگر نویسندگان نیز قرار گرفته است. معرفی قدسی و آثار ایشان در کتاب مجموعه سخنوران نامی معاصر ایران، جلد 11،صفحه 408 از اهمیت والایی برخوردار است.بخشی از اشعار ایشان در کتاب بهار احساس و کتاب200 داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب(س)، نوشته عباس عزیزی نیز آمده است.از آثار ایشان گلواژه های ادبی ،غزلستان عشق و از طلوع تا عروج را می توان نام برد.

دو شعر از زنده یاد و جاویدان نام سید محمدرضا قدسی
گذشت......
روزگارم به وصف یار گذشت
شد خزان عمر و نو بهار گذشت
چمن و سبزه را رها کردم
گل و بستانم از کنار گذشت
شب و روز و فصول و هفته و ماه
رفت از دست و سال پار گذشت
بازگشتم به اصل و مبداء خویش
از کفم دور روزگار گذشت
مانده بر جا کتاب و دفتر من
که به تفسیر عشق یار گذشت
"قدسی" از دست شد کفایت عمر
خوش بیاسا که انتظار گذشت
******************
سرانجام..........
یک روز مرا به دوش یاران ببرند
با ذکر خدا و بانگ قرآن ببرند
تا محضر سبز دوست را دریابم
با لطف مرا حضور جانان ببرند
اینجا دل من گرفته...چون پائیز است
ای کاش مرا سوی بهاران ببرند
تا درک کنم هوای جان پرور باغ
خوش آن که مر به لاله زاران ببرند
دانم که بهشتی ام چو مهرم به علی ست
با حب علی به سوی رضوان ببرند
جز دوست که باقی است فانیست جهان
روزی همه چیز و هست انسان ببرند
قدسی صفت از لحد همی برخیزم
روزی که مرا حضور یزدان ببرند
*******************
شعری از محمود عطایی به یاد قدسی

گفتم؟-زلال کلامت در آبی رودهای شهرمان جاریست-
از شرق تا به غرب
از شمال تا جنوب!
خضوع چشم های مهربان نگاهت
محراب قدسیان خداست ، "قدسی"!
شعرت سروده های خدایی.......
ستودنی است آنگونه مدح کردنت
وقتی که نام خدا در شروع توست
در مدح جای هیچ اشارت به غیر نیست
حاشا که نیکوترین ترانه مدح پیمبری
با شعرهای ناب بجا مانده ات "قدسی"......


برچسب‌ها: دارابقدسیفارسشاعر

بناکننده شهر داراب گرد در شهرستانهای ایرانشهر و دینکرد

شهرستانهای ایرانشهر، متن فارسی میانه‌ی کوچکی است که در پایان دوره‌ی ساسانی نوشته شده و در آن نام شهرهای گوناگون ایرانشهر، (سرزمین ایرانیان) بازگو شده است.این کتیبه، به چهره هایی گاه تاریخی و گاه افسانه ای اشاره دارد که شهرهای گوناگون و کانون کارهایشان را پی افکنده اند.
به عقیده هرتسفلد، واژه ی ایرانشهر، آفرینشی در دوره ی هخامنشیان بوده که برای نام رسمی شاهنشاهی هخامنشیان پدید آمده بود.

 

 

 

دریایی در کتاب شهرستانهای ایرانشهر معتقد است هنگامیکه شاهنشاهی ساسانی در سده ی سوم میلادی زاده شد، اردشیربابکان و شاپور اول گستره ای را یکپارچه ساختند که خود آن را، ایرانشهر می دانستند.این مفهوم جغرافیایی را می توان با سنجیدن سنگ نوشته ی شاپور اول در کعبه ی زردشت با سنگ نوشته ی کردیر در نقش رستم بازنمایاند.چشم انداز سیاسی-دینی گستره ی سرزمین ایران، دست کم در سده ی سوم میلادی در سنگ نوشته ی کردیر این گونه نشان داده شده است: پارس، پارت، بابل، میشان، آدیابن، آذربایجان، اصفهان، ری، کرمان، سیستان، گرگان تا به پیشاور . زمین ایرانشهر از آن رو که در آن مفهومی سیاسی و دینی با یک گستره ی ویژه، یا به سخن دیگر، فهرست شهرهای نام برده شده در متن شهرهاستانهای ایرانشهر، به هم پیوند زده شده اند، دارای اهمیت فراوان است. اگرچه آخرین ویرایش شهرستانهای ایرانشهر در دوره ی عباسی انجام گرفته، برخی گواهی ها در درون متن نشان می دهند که شهرستانهای ایرانشهر و یا منبع آن در دوره ی قباد اول/خسرو اول در سده ی ششم میلادی وجود داشته است.بدین گونه که اگر به فهرست پایتخت های استانی پارس در متن شهرستانهای ایرانشهر نگاه کنیم، چهار شهرستان نام برده شده اند: 1-استخر.2-دارابگرد.3-بیشاپور.4-گور-اردشیر-خوره.
این چهار شهرستان چهره ی استان پارس را پیش از اصلاحات قباد اول نشان می دهند؛ چرا که قباد پس از شهربندان آمیدا، مردمان این شهر را به یک شهر نوبنیاد در شاهنشاهی ساسانی، که قباد آن را « به-از-آمید-قباد» نامید، کوچ داد و این شهر پنجمین بخش استان پارس شد.
بخش بندی استان پارس به پنج شهرستان، یک ویژگی همیشگی در نوشته های جغرافیایی اسلامی است و به اصلاحات اداری سده ی ششم میلادی نسبت داده شده است.از آنجا که در شهرستانهای ایرانشهر، تنها از چهار شهرستان(استخر-دارابگرد-بیشاپور و اردشیرخوره) در پارس نام برده شده، می توان پنداشت که در آن زمان، منبع شهرستانهای ایرانشهر وجود داشته و نویسندگان بعدی در افزودن نام شهر« به-از-آمید-قباد» به متن شهرستانهای ایرانشهر ناکام مانده اند.

 


مجموعه MK، که متن دست نویس شهرستانهای ایرانشهر را هم در خود گنجانیده، به دست ک.ج.جاماسب آسانا گردآوری شده است.این متن بر پایه ی دو دست نوشته ی MK و JJ ویرایش شده است.این مجموعه به دست یک روحانی زردشتی به نام مهربان کیخسرو که در سده ی چهاردهم میلادی برای همکاری با روحانیون پارسی درباره ی ادبیات دینی آنان، از ایران به هند رفته بود، رونویسی شده است.
در ردیف چهل و دوم این کتاب آمده است که: « شهرستان دارابگرد را دارا پسر دارا ساخت.» 
بهرام فره‌وشی در صفحه 95 از کتاب ایرانویج آورده است: " در کتاب پهلوی دینکرت آمده است که دارای دارایان(داریوش دوم هخامنشی) فرمان داده بود تا از اوستای بزرگ که از دوران ویشتاسب شاه بازمانده بود، دو نسخه تهیه کنند که یکی در دژنبشت و دیگری در گنج شیزیکان نگاهداری می شد."
فره وشی ، داریوش دوم هخامنشی را همان دارای دارایان دانسته است.صاحب کتاب آئینه سکندری در صفحه 298 آورده است:"شهر داراب گرد و اغلب عمارات عالیه استخر از داریوش است از آنکه گرد در زبان هخامنشی بمعنی شهر است و در زبان ارمنی نیز شهر را گرد گویند."
در دائره المعارف مصاحب نیز آمده است:" داراب(=دارای اکبر=دارابن بهمن) : در داستانهای ملی ایرانیان، هشتمین شاهنشاه ایران از سلسله کیانیان.از جنبه تاریخی همان داریوش دوم هخامنشی است."
به نقل از دستور هوشنگ از چهره های برتر انجمن گاتای هندوستان آمده است: نام «دارا» بدون شک در نهایت با داریوش ارتباط دارد، درست همانطور که بین «دارا» در بین النهرین(میانرودان) و «دارابگرد» در نزدیکی شیراز، چنین ارتباطی وجود دارد.

در کتاب دنیای ناشناخته هخامنشیان آمده است که داراب یا دارا همان داریوش یکم است. (داریوش احمدی-2007)
در کتاب ده ابرمرد اثر ناصر انقطاع آمده است که داراب همان داریوش بزرگ است.( ناصر انقطاع-ص87)
زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران می نویسد: داراب همان داریوش دوم هخامنشی است.(سال 1985)
در کتاب فرهنگ نامها برابر نام داراب دو نام دارا و داریوش آمده است .(مدبری، 1984)
در کتاب روایت شاهنامه به نثر آمده است : ریشه نام دارا یا داراب «در» است که معنی دارنده و نگهبان می دهد و در ترکیب داریوش نیز همان معنی را می دهد به این صورت دارَ+هئو+ش دارنده نیکی.(روایت شاهنامه به نثر، ایرج گلسرخی)
در ره آورد نیز آمده است : دارای داریان یا داراب دارابان و این واژه نزدیک تر به دارای بهی یا داریوش است، کسی بوده که فرموده اوستا را در دونسخه بنویسند. این داریوش می تواند داریوش دوم باشد که از سال 424 تا 404 پیش از میلاد پادشاهی کرده است. (رهاورد،ج 11،1996)
در دانشنامه ادب فارس نیز آمده است که داراب: دارای اکبر پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی در شاهنامه است.. ( وزارت فرهنگ-1996)


برچسب‌ها: دارابداریوشهخامنشیاندارای دارایانایرانشهر

اسب کاسپین در نقش برجسته شاپور در داراب گرد فارس

اسب های کاسپین دارای پنج هزار سال قدمت تاریخی هستند. تصویر این نوع اسب اصیل ایرانی که آنرا پدر اسبهای جهان می دانند در برخی نقش برجسته ها و مُهرها به دست آمده است. تصویر این نوع اسب در نقش شاپور داراب فارس نیز مشاهده شده است.

 

 

این نوع اسب ظاهرا نخستین بار توسط بانو فیروز شناسایی شده است.

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها: دارابفارسکاسپیناسبچه خزر

شهر داراب و ظهور نادر

طولی نکشید که خبر آوردند علی عادل شاه جلوس کرده و صالح خان بیات هم ایالت فارس را بر عهده دارد.صاحب اختیار، صالح خان را با احترام پذیرفت.عده ای از شیرازیان که در زمان نادرشاه صاحب منصب بودند بهمدستی  سادات مولا در مدرسه خان سنگر گرفته بر ضد صاحب اختیار بنای تیراندازی را گذاشتند. غائله با اندرزگوئی جمعی از نیک اندیشان پایان می پذیرد.چند صباحی نگذشته بود که علی عادل شاه  میرزا ابوالحسن شیرازی را لقب خانی داده بایالت فارس روانه داشت و صالح خان را هم سردار سپاه فارس کرد.بین سردار و حاکم ناسازگاری بوجود آمد. صاحب اختیار و صالح خان با هم اتحاد بسته میرزا ابوالحسن را که برای تحصیل مالیات به گرمسیرات فارس رفته بود به شیراز راه ندادند و او بناچار به اصفهان رفت. صالح خان بعد از آن خود را بیگلربگی فارس می دانست و به بهانه انجام فرمان  ابراهیم خان پسر دیگر نادر که والی عراق و اصفهان بود برای مردم ایجاد زحمت می نمود و صاحب اختیار هم نمی توانست از اجحاف او جلوگیری کند.
در سال 1161 قمری ابراهیم خان نامه ای به شیراز نوشت که ما بر علی عادل شاه فائق آمده او را محبوس کرده ایم.
صاحب اختیار در مجلس عام علناً با سلطنت ابراهیم خان مخالفت ورزید و گفت سلطان ما علی عادل شاه است.
چندی بعد خبررسید شاهرخ شاه بر تخت سلطنت نشسته و صالح خان بیات را حاکم و محمدحسین صاحب اختیار را به صاحب اختیاری فارس برقرار کرده است.فرمان را در مسجد جامع برای مردم خواندند. اما صالح خان پیشنهاد کرد که صاحب اختیار و حاجی حسین خان نفر به لارستان و میان ایلات بروند و برای مقابله با ابراهیم خان سرباز جمع آوری کنند.غرض اصلی او این بود که این دو تن را از شیراز دور سازد و خود ذخایر فارس را برداشته به خراسان برود.
همینکه این دو تن از شیراز خارج شدند صالح خان   میرزا محمد کلانتر را هم فریب داده گفت سفر چند روزه ای به فسا می رویم، بهتر است شما هم بیایید تا خبری از صاحب اختیار کسب کنیم.این دو تن به فسا رفتند و سپس وارد داراب شدند و در همین وقت خبر رسید که حاجی خان کالی،  میرزا ابوطالب  کلانتر لار را کشته.
صاحب اختیار وارد داراب شد که باز خبر یافت ابراهیم خان،  تقی خان بقایری را به ایالت فارس و میرزا حسین خوئی را به وزارت برگزیده و اینان وارد شیراز شده اند.صاحب اختیار صالح خان را توبیخ نمود که چرا در غیبت من شیراز را خالی گذاشتی؟ و بعد از آن لشکری از مردم داراب و فسا و نی ریز و اصطهبانات و سروستان فراهم آورده به شیراز حرکت کرد. دست نشاندگان ابراهیم خان بر پشت بام شاه میر علی حمزه سنگر گرفته می جنگیدند. در همین وقت به صالح خان خبر رسید که ابراهیم خان   فتحعلی خان افشار را به ایالت و سرداری فارس روانه داشته است و او به اصفهان رسیده.بهرحال فتحعلی خان و صاحب اختیار وارد شیراز شده و مقرر شد هرکس مطابق وظایف خود عمل نماید...بقیه ماجرا را از کتاب بزرگان شیراز بخوانید...