به نقل از داراب آنلاین، رضا انصاری از طیف وابسته به جبهه اصلاح طلبان به عنوان نماینده مردم داراب و زرین دشت در استان فارس وارد مجلس شد.
هر چند که فرمانداری داراب از ورود خبرنگاران محلی به فرمانداری ممانعت کرد اما آمار غیر رسمی تا این لحظه که شمارش آرا به پایان رسیده است نشان از انتخاب رصا انصاری به عنوان نماینده این حوزه انتخابیه می دهد.
وی با کسب حدود شصت و دو هزار رای وارد مجلس شد.
اخبار تکمیلی را از سایت داراب آنلاین دنبال کنید......،
«چرخ نامه» عنوان مجموعه یادداشتهای دوچرخه سواری به نام عدالت عابدینی است که به شهرهای مختلف ایران سفر کرده و ماحصل دست نوشته های خود را در آن ثبت و ضبط نموده است. دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم بخشهایی از این مجموعه را وارد کتاب معارف اسلامی نموده و آن را در دسترس علاقمندان قرار داده است. عابدینی در قسمتهای ششم و هفتم چرخ نامه، به شرح مشاهدات خود در مسیر گهکم تا داراب می پردازد.
قسمت هفتم(رستاق به داراب و فسا)
مسافت «رُستاق» به «داراب» زیاد نیست. حوالی ظهر به داراب میرسم. آموزش و پرورش این شهر همکاری خوبی دارد و محل مناسبی را در یکی از مدارس در اختیارم قرار میدهد. پوشش زنان و مردان این شهر نسبت به شهرهای قبلی به طرز محسوسی تغییر کرده و از حالت سنتی خارج شده است.
پس از استحمام، احساس آرامش میکنم؛ مثل اینکه بدنم از حصار آلودگی رها شده باشد. پس از صرف ناهار به خواب میروم.
هنگام غروب، به یک دوچرخهسازی در مرکز شهر میروم که دیروز، ابوالفضل در روستای «قلعه نو» به من معرفی کرده است تا دوچرخه را سرویس کنم.
در آنجا آقای پورکمال، ساعتها زمان روی دوچرخه میگذارد و آن را سرویس کامل میکند. هرچه اصرار میکنم حقالزحمهی آن را دریافت کند، قبول نمیکند. البته جاهای دیگر هم اینگونه بود، امّا انصافاً ایشان خیلی وقت گذاشتند!
اصرار میکند که شب به خانهیشان بروم. میگویم فردا صبح زود باید حرکت کنم و وقت محدود است. از وی خداحافظی میکنم.
***
صبح زود حرکت میکنم به سمت شهر «فسا».
اطراف شهر داراب تا چند کیلومتری سرسبز و آباد و بیشتر پوشش گیاهیاش از گندم و جو است.
به جایی میرسم که فروشندههای روستایی در کنار جاده دوغ و کشک میفروشند؛ شاید به مسافتی در حدود 15 کیلومتر!
جوان دوغفروشی را میبینم که از دور اشاره میکند به نزدش بروم. طناز و بذلهگوست. قمقمه و بطری آبم را به زور میگیرد و پر از دوغ میکند. میگوید که زیادی نخورم که خوابآلودم کند و کار دستم دهد و بعد در روزنامهها انعکاس پیدا کند. آنگاه به کنار جاده میرود و فریاد میزند: «دوچرخهسواری به علت مصرف بیش از حد دوغ در جاده دچار سانحه شد و خسارات سنگینی به چندین تریلر، کامیون و اتوبوس وارد کرد.» ماندهام از این جملهبندی کاملش! سپس رو به من میکند و میگوید: «بعدش ازت آزمایش میگیرن و میبینن که آره از دوغ من استفاده کردی.» از خنده رودهبُر شده بودم، گفتم: «خوب اینکه بد نیست، یه تبلیغ خوب برای محصول تو میشه دیگه.» میخندد. از وی تشکر میکنم و با شکمی پر از دوغ، مستانه حرکت میکنم.
ماشین «بوجو» را کنار جاده میبینم که ایستاده است؛ ماشینی برای حمل کالاهای سنگین. برای تفنن هم شده میایستم و لاستیکهایش را میشمارم؛ 160 لاستیک!
عاشق این نوع ماشینهای سنگین هستم، البته ماشین معدن را ترجیح میدهم. به گمانم عاقبت رانندهی ماشین سنگین شوم؛ ولی افسوس که اصلاً گواهینامه ندارم!
جلوتر میروم. سمت چپ جاده عشایری را میبینم که چادر زدهاند. فرمان دوچرخه را میچرخانم و به سمت آنها میروم. مرد و زن مشغول کارند. هر کسی مرا میبیند، دعوت میکند که میهمانشان شوم.
بالأخره با یکی از آنها وارد چادر میشوم. خانهای ساده و بیآلایش و به دور از هر گونه تجملات! شاید سادگیاش برای لحظهای زیبا به نظرم آمد؛ اما دوست دارم که در وضعیتی بهتر از این زندگی کنند، هر چند که آنها هم برخی داراییها دارند که ما شهریها محروم از آن هستیم. کتری سیاه روی زغال میجوشد. میزبان، چاییای برایم در استکان میریزد؛ خوردن دارد!
جادهی سرسبز، خلوت و ساکت، جان میدهد برای یک لب آواز خواندن با خیالی راحت!
هنگامی که در اداره با همکارم تنهاییم و موقعیت مناسبی دست میدهد، شروع میکنم به خواندن. همکارم رو به من میکند و میگوید: «وقتی میخونی دیوار اداره نزدیکه ترک برداره.»
مادرم میگوید: «پرندهها با شنیدن صدای تو از خجالت پرواز میکنند و میروند!»
خواهرم میگوید: «تو رو خدا یواشتر بخون! گوشمون رفت. میخونی هم برای خودت بخون.»
برادرم هم چیزی نمیگوید. فقط میخندد!
به گمانم همگی قصد شوخی دارند! احتمالاً به خاطر خودخواهیام اشکالی در صدایم نمیبینم! در هر حال چه خوب، چه بد، با صدای بلند میخوانم:
حالی درون پرده بسی فتنهها رود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
مسافت رستاق به داراب: 65 کیلومتر
ارتفاع شهر داراب از سطح دریا: 1125 متر