جلیل سلمان-منشورداراب- شهر باستانی و مُدوّر دارابگرد را باید حیثیت تاریخی سلسله ساسانیان دانست از آن رو که بنیانگذار و مؤسس این سلسله، نخستین تحرکات خود را از این شهر آغاز نمود و با تکیه بر عناصری همچون؛ اصل، ریشه، هویت، قدرت نظامی و سیاسیِ انباشته خود در دارابگرد، حکومت های محلی اطراف را به اطاعت از خود وادار کرد و نهایتاً در قرن سوم میلادی امپراتوری بزرگ و قدرتمند ساسانیان را در پارس بنیان نهاد.شهری که اردشیربابکان با انتخاب آن به عنوان نخستین پایتخت موقت سلسله ساسانیان توانست پیشینه ای مناسب را برای نَسَبش به ارمغان آورد و سرگذشتِ ساخته و پرداخته او را شکلی تازه بخشد و گذشتهی شبانی او را محو و به معنای واقعی او را دارای وجاهتی قانونی و صاحب قدرتی شکست ناپذیر و جایگاهی مناسب نزد مردمان آن زمان نماید.
بدون تردید، شکلگیری اولیه حکومت ساسانیان در شهر باستانی دارابگرد به عنوان یکی از برجسته ترین و مهمترین مناطق امپراتوری پارس را نمی توان ناشی از یک انتخاب ناشیانه و یا رویدادی تصادفی قلمداد نمود و بدون توجه به پیشینه تاریخی این ناحیهی استراتژیک نسبت به دلایل حضور ناگهانی اردشیربابکان در آن به گمانه زنی پرداخت.
انتخاب شهرباستانی دارابگرد در اواخر دوره حکومت اشکانیان به عنوان محلی برای آموزش اردشیربابکان در حالیکه شهر مهمی چون استخر قابل اعتنا تر بوده است، توجیهی بجز «بخشیدن وجاهت قانونی» به تاج و تخت اردشیر و سلسله ساسانیان نخواهد داشت.
اردشیربابکان که جَدّ اعلای خود یعنی ساسان را در کارنامک خود تخمه دارای دارایان می داند و مشخصاً برای خونخواهی وی قیام کرده است، صحیح ترین و مناسب ترین مکان را برای پیریزی بنیان حکومت خود انتخاب می کند.
کُرد و شَبان بودن اجداد اردشیر از چشم تاریخ نویسان پنهان نخواهد ماند بنابراین او باید به هر وسیله ای نَسَب خود را به هخامنشیان برساند تا بتواند با ادعای قیام بر علیه کُشندگان دارای دارایان به اهداف عالیه سیاسی و مذهبی خود جامه عمل بپوشاند.
هرچند که بخش هایی از کارنامه اردشیربابکان به اتصال سرسلسله ساسانیان یعنی ساسان با کُردشبانان می پردازد اما اردشیر، هدف اصلی خود را خونخواهی دارای دارایان-پادشاهی که قبل از اسکندر می زیسته- می داند.
شهر باستانی دارابگرد که مطابق روایات تاریخی به داریوش هخامنشی منتسب است تا حدود زیادی می تواند ریشه، نَسَب و قومیت واقعی اردشیر را در خود حل کرده و تصویری جدید از وی و نسل پیش از او را در معرض دیدگان تاریخ قرار دهد.
تاریخ طبری به عنوان یکی از اسناد تاریخی معتبر عربی در خصوص این موضوع آورده است: اردشیر می خواست انتقام خون دارا پسر دارا را بگیرد که با اسکندر به پیکار بود و حاجبانش او را بکشتند و پادشاهی را به اهلش باز برد...
وی ادامه می دهد: شاهیِ استخر با یکی از بازرنگیان به نام جوزهر بود و خواجه ای داشت تیری نام که او را اَرکبَد دارابگرد کرده بود و چون اردشیر هفت ساله شد پدر، او را به نزد جوزهر برد و از او خواست که اردشیر را به تیری بسپارد که مربی وی باشد و پس از وی ارکبد شود و جوزهر پذیرفت و فرمانی نوشت و او را سوی تیری فرستاد.پس از فوت تیری، حکومت دارابگرد در اختیار اردشیر بابکان قرار می گیرد.
دکتر اردشیر خدادادیان در مقاله «داراب در تاریخ ایران باستان» به همین موضوع می پردازد و می نویسد:...به این ترتیب بابک پسر خود اردشیر را به مقام اَرگبَذی رسانید و پس از شاه شدن همانگونه که گفته شد این مقام را به ابرسام تفویض کرد و مهرشاه نیز در عصر یزدگرد یکم عهده دار این منصب بود.اردشیر سپس دارابگرد را به عنوان پایگاه خویش برگزید، به گونه ای که برادرش شاپور که رقیب وی بود به دارابگرد حمله کرد، و زیر آوار درگذشت.اردشیر پیش از تأسیس رسمی دولت ساسانی که در سال 226 میلادی در تاریخ ثبت است، در سال 224 میلادی دولتی خودمختار و به اصطلاح موقت را در قلعه و یا شهر دارابگرد تشکیل داد و امور سیاسی را از آنجا هدایت می کرد. به عقیده گیرشمن از آنجائیکه اردشیر احتمال مقاومت هایی را می داد و بیم از شکست نیز داشت، برآن شد که در شهری مستحکم به دفاع برخیزد. اردشیر طرح مُدوّر شهر فیروزآباد را از دارابگرد که خود پیشتر مقام ارگبذی آن را داشت اقتباس کرد.
به عقیده دکتر تورج دریایی در ماهنامه ایرانشهر؛ ساسانیان در سُنت تاریخ نویسی، بخش هایی از تاریخ گذشته را مسکوت گذاشته اند، از جمله هخامنشیان را. آنان به ندرت از پادشاهان هخامنشی یاد کرده اند.در تاریخنویسی ساسانی، در روایت زرتشتی، کیومرث آغازگر تاریخ انسان است و پس از او پیشدادیان و کیانیان روی کار می آیند.در زمان آخرین پادشاه کیانی، یعنی ویشتاسب، زرتشت ظاهر می شود و اندیشه های دینی خود را اشاعه می دهد.»
این استاد برجسته تاریخ ایران باستان در دانشگاه کالیفرنیای آمریکا ادامه می دهد: تاریخ ساسانیان از «دارای دارایان» نام می برد که ظاهراً داریوش سوم، پادشاه هخامنشی است.یعنی اولین اشاره به نام یکی از پادشاهان هخامنشی در تاریخ نویسی ساسانی است.»
بررسی ها نشان می دهد نام «داراب» برای نخستین بار در کتاب بُندَهِش، یکی از کهن ترین کتب ایرانیان می آمده است که هم وی و هم فرزندش«دارای دارایان» یا همان «داراب پسر داراب» قبل از اسکندر مقدونی بر ایران پادشاهی کرده اند.یعنی دارای دارایان فرزند داراب شاه می باشد که مطابق روایات سنتی و عُرف همان داریوش هخامنشی است که شهر مدور دارابگرد در فارس را بنا نهاد.
در نَسک قدیمی شهرستانهای ایرانشهر، «دارای دارایان» به عنوان بنا کننده شهر باستانی دارابگرد(داراب کرت) ذکر شده است همچنین، در اکتشافات انجام شده توسط مارک اشتاین در شهر مدور دارابگرد نیز سکه ای از یزدگرد یکم به دست آمده که در ضرابخانه این شهر تولید شده و عبارت «داراب کرت» بر روی آن قابل مشاهده است و چنین به نظر می رسد که بین این سکه و نَسَکِ شهرستانهای ایرانشهر ارتباطی وجود دارد. هرچند که در خصوص اینکه دارای دارایان و پدرش داراب شاه کدام داریوش هخامنشی می باشند، اختلاف نظرهایی وجود دارد.
برخی همچون فرهوشی، صاحب کتاب ایرانویج ، «دارای دارایان» را داریوش دوم هخامنشی و برخی همچون تورج دریایی او را داریوش سوم هخامنشی می دانند.
در بخشی از رده بندی کتاب بندهش، نام پادشاهان ایران به این ترتیب آمده اند: همایِ بهمن، دارایِ چهرآزادان و دارای دارایان.
در نسخه خطی بندهش که مربوط به قرن دهم می باشد و در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود، رده بندی پادشاهان قبل از اسکندر مقدونی این چنین آمده است: همای چهرآزاد، داراب پسر بهمن و داراب پسر داراب.
علی سامی در کتاب «تمدن هخامنشی»، داراب را همان داریوش یکم هخامنشی آورده است. سپیتمان در کتاب آثارالباقیه، «دارای دارایان» را پسر «داراب» آورده است. اما بنا به گفته های آقای دکتر تورج دریایی نباید این نکته را فراموش نماییم که در صورت پذیرش دارای دارایان به عنوان بناکننده شهر باستانی دارابگرد، نخستین اشاره به نام پادشاهان هخامنشی در تاریخ ساسانیان نیز به شهر دارابگرد در فارس باز خواهد گشت.
با توجه به نسک های کهن بُندهش، دینکَرد چهارم، اَرداویرافنامه و کارنامک اردشیر پاپکان، دارای دارایان فرزند دارابشاه همه نوشته اوستا و زند را همانگونه که زرتشت از هرمزد پذیرفته بود به دو نسخه یکی در گنج شایگان(استخر) و یکی را در دژنبشت(شیز) فرمود نگهداشتن...و اسکندر اوستا را سوخت و ایرانشهر را به نَوَد کرده-خدائی بخش کرد.» و در شهرستانهای ایرانشهر بنای شهر داراب کرت به دارای دارایان منتسب است، بنابراین مطابق این چند سند تاریخی و کهن، اتصال تاریخی شهر دارابگرد با سلسله هخامنشیان کاملاً منطقی به نظر می رسد.
به نقل از دستورهوشنگ از چهره های برتر انجمن گاتای هندوستان، نام «دارا» بدون شک در نهایت با داریوش ارتباط دارد، درست همانطور که بین «دارا» در بین النهرین(میان رودان) و «دارابگرد» در نزدیکی شیراز، چنین ارتباطی وجود دارد.»
صاحب کتاب آئینه سکندری معتقد است، شهر دارابگرد و اغلب عمارات عالیه استخر از داریوش است از آنکه گرد در زبان هخامنشی بمعنی شهر است و در زبان ارمنی نیز شهر را گرد گویند.»
مصاحب نیز در دائره المعارف خود نوشته است:" داراب(=دارای اکبر=دارابن بهمن) : در داستانهای ملی ایرانیان، هشتمین شاهنشاه ایران از سلسله کیانیان.از جنبه تاریخی همان داریوش دوم هخامنشی است.»
صاحب کتاب اورشلیم یا بیت المقدس نیز در صفحه 296 می نویسد:« داراب یا دارای اکبر، در داستهای ملی ایران، هشتمین شاهنشاه ایران از سلسله کیانیان است.وی شهر دارابگرد را در فارس بنا نهاد، اعراب را شکست داد، و سپس فیلقوس پادشاه روم را مغلوب و خراجگزار نمود.از جنبه تاریخی داراب همان داریوش دوم هخامنشی، فیلقوس همان فیلیپ دوم مقدونی، و اسکندر رومی همان اسکندر مقدونی است.»
به اعتقاد صاحب کتاب دنیای ناشناخته هخامنشیان، داراب یا دارا همان داریوش یکم است و ناصر انقطاع در کتاب ده ابرمرد نیز داراب را همان داریوش بزرگ می داند.
نهایتاً با توجه به منابع تاریخی ذکر شده و همچنین با عنایت به کتاب تاریخ طبری به عنوان یکی ازمستندترین اسناد تاریخی از حضور اردشیربابکان در دارابگرد و آموزش وی توسط تیری، می توان با تکیه بر منابع ذکر شده، اتصال معقولانه دارابگرد با سلسله هخامنشیان را به شکل قابل قبولی مورد توجه قرار داد و ساسانی بودن شهر باستانی دارابگرد را نفی نمود.